به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
جایگاه ما در این تن واحد


آلبرت انیشتین، مردی که به اعتقاد من بزرگترین ذهن قرن بود، درباره دیدگاهی که شما را به مطالعه و بررسی آن دعوت می کنم چنین می گوید:

«وجود ما جزیی از یک کل شگفت انگیز است که آن را Universe «عالم» نام نهاده ایم، حال آن که اغلب خود و افکار و احساساتمان را چیزی جدا و متمایز از دیگران تلقی می کنیم. این خیال باطل برایمان در حکم یک زندان است، و ما را به ارضای خواهش های فردی و در نهایت رفع مسایل اطرافیانمان محدود می کند.

حال آن که به حکم وظیفه انسانی خویش باید فضای شفقت و نوعدوستی خود را هر چه بیشتر گسترده کنیم تا بدانجا که این گستردگی تمام مخلوقات زنده و تمام طبیعت را با زیباییهایش در برگیرد.»

مقام و منزلت انیشتین بسیار فراتر از یک دانشمند است. ذهن او بدون توجه به تجویزهای از پیش تعیین شده، در ژرفای تفکرات ماوراء الطبيعه غوطه ور بود. کلمات نغز و ارزنده وی ما را به مبارزه ای فراگیر دعوت می کند تا از طریق آن از قفس کوته بینی آزاد شویم و از اتحاد و یگانگی، خواه در ساحت معنوی و خواه در عرصه مادی سود ببریم.

من برای درک این آرمان روش خاصی را توصیه می کنم. برای این که دیدگاه مناسبی نسبت به مطالب ما وراء الطبیعه به دست آورم، از خود می پرسم: «آیا می توانم برای مشاهده این تصویر تمام نما به اندازه کافی به عقب برگردم؟» آنگاه مجسم می کنم که در جایگاهی بلند و روشن و شفاف و نیرومند قرار گرفته ام و می توانم تمام دامنه خلقت را مشاهده کنم.

از آنجایی که این کار در جسم مادی امری ناممکن است، می کوشم به سوی دیگر، به طرف کوچکترین ذره بنگرم و آنچه را که در داخل این ذره وجود دارد بزرگ کنم و این کار را تا بی نهایت ادامه دهم. ویکتور هوگو در این خصوص گفته نغز و پر معنایی دارد. وی می گوید: «جایی که کار تلسکوپ پایان پذیرد، وظیفه میکروسکوپ آغاز می شود.»

راستی با کدامیک از این دو وسیله می توان از دید و نگرش بزرگتری برخوردار شد؟ به شما توصیه می کنم که خیالپرداز باشید و افق دید خود را مدام بگسترانید. دست کم به طور موقت تلسکوپ را از چشم خود دور کنید و با استفاده از میکروسکوپ، به جزییات چیزی که بهتر می شناسید، یعنی بدنتان با دقت بنگرید.

در این جایگاه عالی به این واقعیت پی می برید که «من» و «ما» مفهومی مشترک دارد. حال بیایید به اتفاق از طریق میکروسکوپ ماوراء الطبیعه به همه چیز بنگریم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
جسم ما مرکب از اندامهای مختلف است که غالب آن برای ادامه حیات ضروری است. پلک چشم از اجزای زنده بسیار ریزی تشکیل شده است که هماهنگ با این مجموعه سرگرم کار است. روده بزرگ دارای صدها نوع میکروب با ویژگیهای منحصر به فرد است.

با وجود این جزیی از یک کل است و با سایر اندامهای بدن هماهنگ. پوست سر، خانه موجودات زنده بسیار کوچکی است که هر یک هویت متفاوتی دارد و تنها به وسیله میکروسکوپ بسیار قوی می توان آن را بررسی کرد. به همین ترتیب، جگر، لوزالمعده، پوست، قلب، ناخنهای پا و سایر اندامها مملو از موجودات زنده است، که با مجموعه ای که «من» نامیده می شود هماهنگی کامل دارد.

موجودات زنده ای که درون ناخنهای انگشت ساکن است هرگز با اجزای زنده ای که در پلک های چشم زندگی می کند در تضاد و تقابل نیست. این دو گرچه منحصر بفردند، اما برای بقای یک کل - که انسان نامیده می شود . لازم و ملزوم یکدیگرند.

دانشمندان به وسیله میکروسکوپهای بسیار دقیق، صدها موجود زنده را در هر قطره باران مشاهده کرده اند. منشاء، رنگ و خصوصیات فیزیکی آنان جدا و متمایز از یکدیگر است؛ با یکدیگر به کلی فاصله دارند، با وجود این صبورانه و در کمال هماهنگی در یک كل موسوم به «قطره باران» سرگرم کارند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
می توان چنین استنتاج کرد که در جهان بیکرانه، اندازه فیزیکی ما با ریزترین میکروب که درون ریزترین میکروب است به تناسب یکسان است. گرچه کوچکترین موجودی که در ناخن پا زندگی می کند، هیچ گاه با میکروبهای کوچک موجود در شبکیه چشم ارتباط ندارد. در عین حال هر دو جزء جدا نشدنی یک کل شگفت انگیز است و با سنفونی طبیعت هماهنگ و همنوا است. انسان ها در سراسر گیتی نیز از وضعیتی مشابه برخوردارند.

گرچه آنان از خصوصیات منحصر بفرد بهره مندند و به ظاهر همه با هم ارتباط ندارند. با این وصف جزیی از مجموعه ای هستند که بدون آنان این کلیت ناقص خواهد بود. ما حتی با نگرش محدود خویش می توانیم ارتباطمان را در سطوح فیزیکی و مادی مشاهده کنیم. این موضوع به وسیله ابزارها و شیوه های اندازه گیری فیزیکی نیز قابل اثبات است. با وجود این تمایل داریم که از معیارهای اندازه گیری - که خود آن را ابداع کرده ایم - سود ببریم. غافل از این که، این معیارها، دیدگاه ما را محدود کرده، تفسیر نادرست و معیوبی از جایگاه واقعی ما در نظم جهانی به دست می دهد.

در حقیقت نگرش محدود موجب می شود که تصور کنیم تنها آنچه با معیارهای ما هماهنگ و سازگار است حقیقت نامیده می شود.
حال آن که بسیاری از چیزهای قابل سنجش از دید و توجه ما خارج است. برای مثال میکروب ها و باکتری ها سال ها قبل از آن که به وسیله میکروسکوپ شناخته و ارزیابی شود، وجود داشته است. به بیانی دیگر اختراع میکروسکوپ موجب آفرینش انواع میکروب نشده است. به هر حال امروز بشر ابزارهایی اختراع کرده است که با توسل به آن می توان بسیاری از چیزهایی را که در گذشته وجود داشت و قابل سنجش نبود، اندازه گیری کرد.

با همین منطق احتمال دارد که هنوز هم بسیاری از ویژگیهای انسان حتی با تکنولوژی مدرن معاصر قابل اندازه گیری نباشد. برای مشاهده تمام فضای هستی، جامعه بشریت را مجموعه ای تلقی کنید و خود را عضوی از این كل شگفت انگیز به شمار آورید. حال با توسل به قوه تخیل از قالب فیزیکی خود خارج شوید و عالم خلقت را به طور کامل مشاهده کنید.

هرگاه در چنین شرایطی عضوی از این مجموعه از میان برود، چشمان شما بی درنگ و به طور خودکار فضایی خالی را حس کرده و به نبود و فقدان آن عضو پی خواهد برد. این قضیه از اهمیت و عظمت ما حکایت می کند. من و شما مجموعه بشریت را کامل می کنیم. اگر ما شاداب و سر حال نباشیم و در کمال هماهنگی با این مجموعه کار نکنیم، نژاد بشر توازن و هماهنگی خود را از دست خواهد داد.

و اگر تعداد قابل توجهی از ما از میان برود، این مجموعه نیست و نابود خواهد شد. با اتخاذ این نگرش می توانیم اصل یگانگی را به طور کامل درک و زیستن یا آن را آغاز کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
به ظاهر بی همتا بودن با زیستن در پرتوی یگانگی متناقض و متباين است. اما فراموش نکنید که تناقص و تضاد بخشی از واقعیت جهان هستی است. از این رو به مجرد این که در جهان بیکرانه، به شیوه عملکرد اصل یگانگی واقف شویم، می توانیم این اصل را به خدمت خویش فرا خوانیم و سرود یگانگی و برادری سر دهیم.

به این ترتیب هماهنگی و یکنواختی و توازن در تن و ذهن ما برقرار شده و به موجوداتی تابناک تبدیل می شویم که نور محبت درونش را به همه افراد پیرامونش می بخشد. نوای دل انگیز وحدت و یگانگی با یکایک نت های سنفونی طبیعت - که چرخ و فلک و حرکت سیارات و کرات را تنظیم می کند.

همنوا و هم طنین است. اجازه دهید به این نکته اشاره کنم که پیروی از این اصل چه تفاوت های عمده ای در جنبه های مختلف زندگی من در پی داشته است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
نخستین تماس من با یگانگی


مادربزرگم در قلب من جایگاه بسیار ویژه ای دارد. پس از آن که پدرم ما را ترک کرد، مادرم با مشکلات عدیده ای رو به رو شد. از این رو مادربزرگم برای کاهش فشار زندگی مراقبت از برادر بزرگترم را به عهده گرفت. به این ترتیب مادربزرگم . که نقش یک مادر را نیز به عهده داشت - برای نخستین بار مرا با مفهوم وحدت و یگانگی آشنا کرد.

پیش از این، مادر بزرگم از هر یک از کودکان خود به شایستگی پرستاری و از مادر من هم که کوچکترین فرزندش بود فوق العاده مراقبت کرده بود. او بیشتر اوقات خود را به نوازش و مراقبت از اطفال خویش اختصاص داده بود.
مادربزرگم از نود و چهار سالگی به تدریج تواناییهای جسمانی خود را از دست داد و پس از یک سال به کمک و مراقبت ثابت نیاز پیدا کرد.

من در آخرین روزهای حیات مادربزرگم، شاهد مراقبت خالصانه مادرم از او بودم. او لباس مادرش را عوض و يقين حاصل می کرد که لباسهای زیرا او کاملا تمیز است. روزی مشاهده کردم که مادرم موزی را پوست کند، آن را به صورت خمیری نرم در آورد و در دهان مادرش گذاشت و سپس با ماساژ دادن ماهیچه های گلو، وی را در خوردن موز یاری کرد و سپس برای پوشیدن لباسهای زیر او را کمک کرد.

گاه او مادرش را تکان می داد و با او به گونه ای صحبت می کرد که گویی طفلی چند ماهه است. هنگامی که شاهد این صحنه بودم پرسشی در ذهنم مطرح شد که در آن زمان پاسخی برای آن نیافتم: مادر کیست و بچه کدام است؟ آیا مادربزرگ من - که اکنون همانند یک طفل است - زمانی لباس های زیر مادرم را عوض نمی کرد و غذای نرم شده در دهان او نمی گذاشت؟ آیا این دو انسان به واقع نقش یکسانی نسبت به یکدیگر ندارند؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
پس از مشاهده این صحنه، مفهوم یگانگی به گونه ای شگفت انگیز در ذهنم نمایان شد؛ به روشنی دریافتم که همانگونه که تمام اجزای گیتی مانند حلقه ای بزرگ به هم متصل است، جامعه بشریت نیز چون زنجیره ای بسته به هم مرتبط می باشد. گرچه ما تمایل داریم خود را با تفاوت هایمان شناسایی و معرفی کنیم، اما وقتی با استفاده از دیدگاه تازه، سراسر عالم را نظاره کنیم به این حقیقت پی می بریم که ماهیت زندگی دگرگونی و سیلان مدام است و در جامعه بشریت، همه ما در واقع یکی هستیم.

دومین برخورد من با مفهوم یگانگی زمانی آغاز شد که مطالبی را درباره شعور جمعی در کتاب «صدمین میمون »اثر کن کایز خواندم و کوشیدم مفاهیم شعور جمعی را - که در این کتاب کانون توجه قرار گرفته بود . با افکار و ذهنیات خویش توجيه کنم، کتاب صدمین میمون درباره این نظر گفتگو می کرد که چگونه زندگی همه اعضای یک نژاد و یا گونه بر یکدیگر تأثیر می گذارد.

دسته ای میمون در سواحل ژاپن مورد مطالعه قرار گرفتند، روزی میمونی از میان این دسته سیب زمینی های خودش را، به شیوه ای خاص در آب شور دریا شست و در روزهای بعد نیز به این کار ادامه داد. چندی نگذشت که بقیه میمون ها از کار او تقليد کردند.

پس از آن که تعداد معینی از میمون ها به این شیوه رفتار کردند، این رفتار در میان گروه دیگری میمون - که صدها کیلومتر با آنان فاصله داشت و هیچ گونه ارتباطی بین آنان برقرار نبود -ظاهر شد. کتاب «صدمین میمون» براساس نظریهای علمی، موسوم به «توده بحرانی گونه ها» به رشته تحریر در آمد.

بر طبق این نظریه، هرگاه فکر و یا عمل خاصی در میان تعداد معینی از یک نژاد و یا گونه رواج پیدا کند، این فکر و یا عمل، بدون هیچ گونه ارتباط با سایر اعضای آن نژاد و یا گونه، در نقاط دیگر نیز نمایان خواهد شد. کن کایز در این کتاب از مثال جنگ هسته ای بهره می گیرد و پیشنهاد می کند که اگر انسان ها به تعداد کافی و به حد نصاب به این باور برسند که عاقبت روزی جنگ هسته ای به وقوع خواهد پیوست، به حکم تظريه «توده بحرانی گونه ها»، دولتها و مردم به طور خودکار در جهت تحقق این پندار گام برداشته و ندانسته راه را برای تخریب و انهدام و نیستی صاف و هموار خواهند کرد.

به عکس هرگاه انسانها به تعداد کافی و به حد نصاب وقوع جنگ هسته ای را ناممکن تلقی کنند و بر این اساس عمل کنند، این واقعیت برای تمام اعضای خانواده بشر تحقق خواهد یافت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
امروزه، بیش از گذشته می توان ارتباط نامریی بین اعضای یک نژاد و یا گونه را اثبات کرد. فیزیکدان ها این فرآیند را «انتقال فاز» توصیف می کنند. به گفته دانشمندان، هرگاه اتم های یک مولکول به شیوه ای خاص در کنار هم قرار گیرند و از نظر تعداد به حد نصاب توده بحرانی برسند، بقیه اتم ها به طور خودکار و با همان شیوه آرایش پیدا می کنند.

کتابهای: «واقعیت کوانتوم» اثر نیک هربرت، «تائوی فیزیک» اثر فريتوف کاپرا، «رقص استادان وولی» اثر گاری زوکاو ، «زندگیهای یک سلول» اثر لوئیز توماس و «علم جدید زندگی» اثر روپرت شلدرایک از جمله کتاب هایی است که در سال های اخیر ارتباط بین اصول فیزیک و شعور جمعی را توصیف کرده اند.

چند لحظه به این عقیده علمی نوپا بیندیشید؛ این پندار که هرگاه انسان ها به حد کافی و به حد نصاب افکار و رفتارشان را با عشق و هماهنگی بیامیزند، جامعه بشری به طور کامل از این اندیشه و عمل متأثر خواهد شد و از این راه تغییری بزرگ به وجود خواهد آمد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
سراسر تاریخ بشر از جنگ و اغتشاش سرشار است. در طول قرون و اعصار متمادی، چه تعداد مادرانی یافت می شوند که در سوگ مرگ فرزندانشان در جبهه های جنگ گریسته اند. بشر از روز ازل با رشته بی پایانی از اختلاف و درگیری مواجه بوده است.

حال وقت آن فرا رسیده که شما به عنوان عضوی از خانواده بشریت تعیین کنید که آیا قصد دارید، به سهم خود، به اغتشاش ها و اختلاف هایی که بخش عمده تاریخ زندگی بشر را در بر گرفته - دامن بزنید و یا آماده اید بر ضد آشفتگی و احساس ناامنی قیام کنید و با کسانی که سرود یگانگی و برادری سر داده اند هم آواز شوید و تا سر حد توانایی عشق و محبت و هماهنگی ایثار کنید.

به طوری که این احساسات نیکو بر اذهان توده مردم حاکم شود و به حد نصاب «توده بحرانی» برسد و تمام آدمیان را در سراسر کره خاک در بر گیرد.
تقریبا همه دانشمندان در تمام رشته ها، درباره نیروهای نامریی - که همه اعضای یک گونه را به هم متصل می کنند . اظهار نظر کرده اند.

برای مثال گروهی از محققان به این نتیجه رسیده اند که وقتی محلولی خاص در بخشی از سیاره خاک به شکل بلور در آید این نوع بلورسازی تقریبا به طور خودکار و بدون هیچ گونه ارتباط فیزیکی و یا اطلاعاتی در نقطه دیگری از جهان پدیدار می شود؛ گاه می شنویم که محققان درباره میکروب هایی سخن می گویند که ناگهان واکنش خود را عوض کرده اند و همین نوع میکروب در نقطه دیگری از جهان بدون مبادله اطلاعات و یا ارتباط دیگر دقیقاً این واکنش جدید را به نمایش گذاشته است.

چنین به نظر می رسد که سراسر تاریخ بشر از مبادلات اصل شعور جمعی سرشار است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
قصد ندارم که در اینجا باب یک تحقیق و تفحص علمی را بگشایم، بلکه فقط مایلم به این نکته اشاره کنم که اصل شعور جمعی - که محور و مبنای یگانگی است -از نظر علمی نیز قابل توجیه بوده و پاسخگوی بسیاری از پرسشهای علمی است که سال ها در پرده ابهام مکتوم مانده بود.

به طور قطع هرگاه، تعدادی معینی از ما، اندیشیدن به شیوه ای هماهنگ و فاقد خشونت را آغاز کنیم و در این راستا، از نظر تعداد به حد نصاب توده بحرانی برسیم، جنگ و ستیز برای همیشه در جهان پایان خواهد یافت. اگر هر انسانی به جای دشمنی و خصومت، با هماهنگی و عشق و ایثار واکنش نشان دهد، چندی نمی گذرد که هیچ سربازی برای پیروی از فرمان ژنرال ها وجود نخواهد داشت و سرانجام هماهنگی و عشق و ایثار بر اذهان افرادی که انواع سلاح جنگی را برای تخریب طراحی می کنند - حاکم خواهد شد.

طبیعی است که وقتی کارخانه تولید کننده ابزار و ادوات جنگی از کار بیفتد، مسؤولان دولت از انعقاد قرارداد خرید انواع سلاح خودداری کرده و تأثیرات جنبی آن در تمام شؤونات کار و زندگی مردم جلوه گر خواهد شد. در چنین شرایطی افرادی که به صدور اسلحه اشتغال دارند، این رفتار را با هماهنگی درونی خویش ناسازگار می یابند و احساس می کنند که نیرویی نامریی آنان را از کارهایی که به آشفتگی و اغتشاش عموم می انجامد باز داشته و به سوی عشق و ایثار و هماهنگی رهنمون می کند. یک حرکت انتقالی، نظیر نیرویی که سلول ها را در درون مولکول منظم می کند می تواند افکار و ذهنیات آدمیان را نظمی تازه ببخشد.

چگونه این فرآیند آغاز شد؟ چنانچه گفتیم، با حرکت میمونی که یک سیب زمینی را برداشت و با جسارت، رفتاری متفاوت از خود نشان داد، تا بدانجا که سایر میمون ها از او تقلید کردند و تعدادشان به حد نصاب توده بحرانی رسید.

با این منطق فردی که از وجدانی بیدار برخوردار است می تواند از طریق فرآیند شعور جمعی، افراد بسیاری را با خود هم رأي و هم صدا کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
روزی هنگام دویدن صبحگاهی به شعور جمعی می اندیشیدم، در آن لحظه متوجه شدم که دونده ای دیگر حدود ده متر جلوتر از من می دود. در آن هنگام پرسشی را با خود در میان گذاشتم که پاسخ به آن جهت گیری تازه ای را در زندگیم ایجاد کرد.

از خود پرسیدم: «چگونه ممکن است با این فرد که هرگز او را ندیده ام و به ظاهر کاری مشابه من انجام می دهد مرتبط باشم؟» سپس به مبحث نگرش و طرز تلقى توجه کردم؛ به پاهایم اندیشیدم که یکی از آنها در جلو دیگری حرکت می کند. به تمام موجودات زنده ای اندیشیدم که در من وجود داشتند و گرچه نمی توانستند یکدیگر را ببینند اما برای برقراری وجود من به ناچار به طور پیچیده ای با یکدیگر در ارتباط بودند.

برای نخستین بار با تعمق و تأمل دریافتم که ده متر فاصله فیزیکی، به طور قطع نسبت به جهان بیکرانه ای - که حتی نور با سرعت شگفت انگیزش - سالها طول می کشد آن را طی کند، بسیار ناچیز است. در حقیقت فاصله من از دونده جلویی، بسیار کمتر از فاصله میکروبهای موجود در چشمانم نسبت به میکروبهای مستقر در معده ام بود.

برای نخستین بار در زندگیم، خود را به یک هستی که در گذشته آن را جدا از وجود خویش می پنداشتم - متصل شدم. به روشنی دریافتم که همه ما، صرفنظر از این که در کدام نقطه از سیاره خاک زندگی می کنیم، از طریق ذهن شهودی که متصل کننده ما به خرد لاينتاهی است، با یکدیگر در ارتباطیم.

به این حقیقت واقف شدم که همه ما، بدون توجه به رفتار و ویژگیهای اخلاقی، جزیی از یک کل شگفت هستیم و می توانیم در روند پیشرفت این مجموعه تفاوت بیافرینیم، یک نوای کوچک در این ترانه جمعی می تواند كل هستی را به سوی تخریب و یا هماهنگی رهنمون باشد.
 
بالا