mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
بخشایش، کلیدی ست که درها را به روی قلب ما می گشاید. بخشایش، در آن هنگام که ما آماده و مشتاق تسلیم شدن هستیم، مسؤولیت شرایط خود را بر عهده می گیریم و اطمینان می یابیم که ورای آنچه می بینیم طرح و نقشه ای برای زندگی ما وجود دارد، انتظارمان را می کشد. آن زمان که لورا سرپرستی بچه هایش را از دست داد، هرگز تصور نمی کرد که این موضوع، جنبه های مثبت هم داشته باشد. اما در نتیجه چنین شرایط دشواری آنها به عنوان یک خانواده توانستند روابط دوستانه و عمیق تری با همدیگر ایجاد کنند.
وقتی این دنیا را به گونه ای کامل در آغوش میکشیم، می توانیم در ورای خواسته های منیتمان طرح اصلی و الهی را برای زندگی خود ببینیم. آنگاه می توانیم همدلی و محبت را در قلب خود تجربه کنیم، قلبی که سرشار از درک و شفقتی عمیق برای همگان است. در این حالت، ما قلبی را تجربه می کنیم که می داند رویدادها به دلیلی پیش می آیند و مردم نیز به علتی تغییر می کنند. بی شک اگر ما شهامت پیمودن این مسیر متعالی را داشته باشیم، هدایایی با ارزش یعنی عشق، آرامش و قلبی خشنود را پاداش می گیریم.
کارول زنی سی و هفت ساله است که یک دختر دارد. او هنوز پس از گذشت دو سال از طلاقش، هر روز بهترین اوقات خود را با دشنام دادن به شوهر سابقش یا صحبت کردن با وکلا می گذراند. یک روز صبح، او با احساس درد معده از خواب بیدار شد. این درد چنان شدید بود که به دکتر مراجعه کرد. پس از انجام آزمایشات لازم، پزشکان گفتند که او به سرطان معده مبتلاست و اگر می خواهد زنده بماند، باید جراحی شود. در پنج دقیقه اول پس از شنیدن این خبر، دنیا پیش چشمان کارول تیره و تار شد. او ناگهان فهمید که ممکن است زندگی اش به پایان برسد.
فکر کردن به این موضوع که ظرف کمتر از یک سال ممکن است بمیرد و مهلت دیدار با دخترش به پایان برسد، برای او وحشتناک بود.
وقتی این دنیا را به گونه ای کامل در آغوش میکشیم، می توانیم در ورای خواسته های منیتمان طرح اصلی و الهی را برای زندگی خود ببینیم. آنگاه می توانیم همدلی و محبت را در قلب خود تجربه کنیم، قلبی که سرشار از درک و شفقتی عمیق برای همگان است. در این حالت، ما قلبی را تجربه می کنیم که می داند رویدادها به دلیلی پیش می آیند و مردم نیز به علتی تغییر می کنند. بی شک اگر ما شهامت پیمودن این مسیر متعالی را داشته باشیم، هدایایی با ارزش یعنی عشق، آرامش و قلبی خشنود را پاداش می گیریم.
کارول زنی سی و هفت ساله است که یک دختر دارد. او هنوز پس از گذشت دو سال از طلاقش، هر روز بهترین اوقات خود را با دشنام دادن به شوهر سابقش یا صحبت کردن با وکلا می گذراند. یک روز صبح، او با احساس درد معده از خواب بیدار شد. این درد چنان شدید بود که به دکتر مراجعه کرد. پس از انجام آزمایشات لازم، پزشکان گفتند که او به سرطان معده مبتلاست و اگر می خواهد زنده بماند، باید جراحی شود. در پنج دقیقه اول پس از شنیدن این خبر، دنیا پیش چشمان کارول تیره و تار شد. او ناگهان فهمید که ممکن است زندگی اش به پایان برسد.
فکر کردن به این موضوع که ظرف کمتر از یک سال ممکن است بمیرد و مهلت دیدار با دخترش به پایان برسد، برای او وحشتناک بود.