به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
همراهی با خدا


ما در تمامی دوراهی های زندگی، حق انتخاب داریم. اگر پذیرش مسؤولیت را انتخاب کنید، به آگاهی و هشیاری دست خواهید یافت. اگر عشق و محبت را انتخاب کنید، به شما قول می دهم که هر اندازه همسرتان خشن و بدرفتار باشد، همه چیز تغییر خواهد کرد.

اگر با خدا همراه شوید، هرگز گم نخواهید شد خداوند، نیرویی ست که در درون من و شما جای دارد. اگر از خدا بخواهید که در انتخاب راهتان شما را یاری کند، به شما قول می دهم که چنین خواهد شد. شاید مجبور باشید که هر روز عبادت کنید یا به درگاه خدا تضرع نمایید، اما اگر متعهد باشید که در وجود خود را به روی نیروی الهی بگشایید تا وارد شود و به شما کمک کند، چنین خواهد شد!

شاید هم اکنون فکر کنید که این روند بسیار دشوار است و نمی توانید عهده دار آن شوید. اگر چنین است، شما هنوز فکر می کنید که تنها هستید و باید به تنهایی از عهده انجام این کار برآیید. اما شما تنها نیستید! هر گاه من فراموش می کنم که با نیروی الهی هدایت می شوم، این پیام را با صدای بلند می خواتم: «صبح به خیر دبی، من خدا هستم! امروز به مشکلات تو می پردازم و آنها را حل می کنم و نیازی به کمک تو ندارم.

برو، آسوده باش و از روزت لذت ببر و بدان که من همیشه با تو هستم!»
اگر با خدا هم پیمان شوید، می توانید انتخاب کنید درس هایی را که همسرتان سعی در آموزش آنها به شما دارد، بیاموزید. می توانید انتخاب کنید تا نسبت به همه هدایایی که از همسر پیشین خود دریافت کرده اید، آگاهی بیابید.

می توانید از طلاق خود بیشترین استفاده را ببرید و تا حد ممکن تجارب ارزشمندی از آن به دست آورید. شما می توانید انتخاب کنید که به لحظه لحظه زندگی از دریچه شکر و سپاس بنگرید؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
گام های عملی درمان

1 - به سال های گذشته از دواجتان فکر کنید. فهرستی از تمامی هدایایی که از همسر پیشین خود دریافت کرده اید، بنویسید. آنچه را که در باره خودتان آموخته اید، به عنوان نتایج همزیستی با او بازتاب دهید، فکر کنید چه کسانی و چه علایقی در زندگی کنونی شما وجود دارند که پیش از آشنایی با همسرتان اثری از آنها نبود؟

گمان می کنید چه نقاط ضعف و کاستی هایی را باید در وجود همسر سابق خود برطرف کنید؟ این کاستی ها چگونه به شکل گیری شخصیت شما کمک کرده اند؟ به دقت فکر کنید، با خود صادق باشید و برای تکمیل این فهرست وقت کافی بگذارید.

تهیه فهرست هدایای ازدواج، احساسات منفی شما را به احساسات مثبت و سازنده تبدیل می کند.
2 - فهرستی از تمامی آنچه که در زندگی به خاطر آن سپاسگزار هستید، تهیه کنید.
3- هر روز ده کاری را که انجام آنها موجب افتخار شما شده است، به خودتان یادآوری کنید. از خود به خاطر انجام هر کار کوچکی مانند از خواب برخاستن، ورزش کردن، غذا خوردن و غیره سپاسگزار باشید.

می توانید این تشکرهای خود را روی کاغذ بنویسید و در پایان هر کاری آن را با صدای بلند بخوانید. منتظر انجام یک کار مهم و بزرگ مانند ترک سیگار نباشید، بلکه به هر از روند پیشرفت خود، آگاهی داشته باشید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
بخش دهم

راهی به سوی خدا

«شکوه های من، درخشندگی دنیا را پنهان می کند.» از «دوره معجزات»


هنگامی که هدایای ازدواجمان را دریافت کنیم، آمادگی آن را داریم تا خود و همسرمان را به طور کامل ببخشیم. قانون بخشایش، این امکان را به ما می دهد تا تمامی داوری ها و باورهای خود را در باره درستی و نادرستی پدیده ها از ذهن بیرون کنیم و با تمامی وجودمان مهربان باشیم.

فقط آن زمان که خود را در حضور کمال هستی ببینیم، محبت و همدلی پدیدار می شود. در این هنگام است که می توانیم خود را در وجود دیگری تجربه کنیم. این تجربه با درک عمیق دشواری ها و تناقض های وجود انسانی ممکن می شود. همدلی برای کسانی که آن را درخواست کنند، یک موهبت الهی ست. زمانی که ما با خود مهربان باشیم، توانایی آن را می یابیم که نسبت به شریک زندگی خود نیز همدلی و بخشایش داشته باشیم. بخشایش، کلید رهایی از رشته های کار ماست که ما را به شکلی منفی به همسر پیشینمان متصل می کند.

بخشایش، مهم ترین اصل برای رهایی قلب ها و آزادی روح ماست. بخشایش، غذایی ست که جسم، روابط و آینده ما را تغذیه می کند. در لحظه ای که نیروی بخشایش را در زندگی خود جاری می سازیم، همه نیروهای منفی ای را که مانع تجریه سرشت الهی ما در زندگی هر روزه می شوند، رها می کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
ما موجوداتی معنوی هستیم که عاشق عشق ورزیدن می باشیم، از این رو هنگامی که خود را از نیروی عشق محروم می کنیم، روحمان را گرسنه نگه می داریم. بخشایش، بزرگ ترین نشانه شهامت است، زیرا دیوارهایی را که به گمان ما برای حمایت دورمان کشیده شده اند ویران می کند. در حقیقت حامی و پشتیبانی برای ما بهتر از عشق کامل و فراگیر نسبت به تمامی بشریت وجود ندارد.

در مدت معینی پس از جدایی از دان توانستم امکانات زندگی آینده خود را ببینم. من شروع به پذیرش این نکته کردم که در حقیقت هدف زندگی ام پیش رفتن به سوی والاترین و برترین سطح وجود من است. سپس این تصور را که می خواهم دان چگونه باشد، کنار گذاشتم و او را همان طور که بود پذیرفتم. من وابستگی خود را به تغییر زندگی طبق طرح ها و نقشه های خودم، رها کردم و اجازه دادم تا امکان داشتن یک زندگی خارق العاده مرا در انتخاب ها و رفتارهای روزمره ام هدایت کند.

از این رو توجه بیشتری به جسم خود نشان دادم، را*ب*طه دوستانه ای با پسرم برقرار نمودم و دوستان جدیدی پیدا کردم. در این هنگام با تمرکز بیشتری به تمرین های معنوی خود پرداختم و برای برقراری پیوند صمیمانه تری با خدا کوشیدم. از آن پس با دقت بیشتری به ندای درونی خود گوش سپردم و پذیرای دریافت راهنمایی های الهی شدم. من فقط یک راه پیش رو داشتم که از بار اندوه گذشته رها شوم و پستوی وجودم را برویم و آنچه را که به کار نمی آید، دور بریزم.

من احساسات مسمومی را که موجب خشم و آزردگی ام می شد، برملا و رها کردم. من مسؤوليت احساساتم را پذیرفتم، فرافکنی های منفی خود را متوقف کردم و به بررسی روندی پرداختم که موجب شده بود داستان غم انگیزی بیافرینم که مرا محدود می کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
سعی کردم تا مواهبی را که در کشمکش ها و درگیری های میان من و دان پنهان بود، پیدا کنم. سپس انتخاب دیگری را برای زندگی پذیرفتم تا تجارب خود را به گونه ای از نو تفسیر کنم که به جای ناتوانی موجب توانمندی من شوند. به محض آن که خشم و رنجش های من ناپدید شدند و زخم های درونم التيام یافتند، من به مرحله قدرشناسی و شکرگزاری رسیدم و با احساس سپاس و شکر در قلبم بیش از پیش مشتاق بخشایش شدم.

اینک من با ایستادن در آستانه بخشایش قادر بودم که به گذشته بنگرم و مسؤولیت کامل نه تنها ازدواج و طلاقم، بلکه تمامی مراحل زندگی ام را بازپس بگیرم. فقط پس از رسیدن به این مرحله توانستم از هدایای ازدواجم بهره ببرم و از درس هایی که زندگی به من داده است، سپاسگزار باشم.

این خرد، ما را قادر می سازد تا خشمها و آزردگی هایمان را رها کنیم و بار دیگر با سرشت الهی خود پیوند برقرار نماییم. رنجش های ما مانند زنجیرهایی آهنین دور گذشته مان پیچیده شده اند و ما را برای همیشه به کسانی که مخالف خود می پنداریم، متصل نگه می دارند. باید اراده کنیم تا از تنگنای انتقاد و سرزنش بگذریم و به جهان بی کران بخشایش گام بگذاریم.

خشمگین بودن و احساس سرخوردگی در دوران طلاق آسان ترین راه است، در واقع این واکنش کاملا طبیعی ست. در بحبوحه دوران طلاقم، فکر بخشش دان موجب می شد تا معده ام درد بگیرد. مدام این سؤال ها به ذهنم هجوم می آوردند: «چرا باید او را ببخشم؟ چرا باید نیروی عشق خود را نثار شوهر سابقم کنم؟» می دانستم وظیفه من آن است که بر این انگیزه ها و فکرها چیره شوم و ارتعاشات افکارم را بالا ببرم. می دانستم که ترس ها و تردیدهایم، مرا به شدت به شوهر سابقم متصل نگاه می دارد، با این حال هنوز می خواستم محبت و عشقم را دریغ کنم.

با دعاهای مداوم برای رهایی از درد و رنج، سرانجام در رحمت به رویم گشوده شد تا مشتاق کاری شوم که باید پیش از آن که کاملا دان را رها می کردم، انجام می دادم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
می دانستم برای آن که جدایی من و همسر پیشینم فقط یک طلاق ظاهری نباشد و از نظر عاطفی به هم متصل باقی نمانیم، باید همان گونه که گناهان خود را می بخشم، اشتباهات همسرم را نیز ببخشم. فقط در این صورت می توانستم از راه اقتدار و همدلی آزادانه با دان رویارو شوم. فقط از راه بخشایش می توانستم هنگام کشمکش ها و دعواها به جای نشان دادن واکنش های نادرست، اختیاردار کنش های خود باشم.

هر اندازه که بخشایش دشوار به نظر می رسید، می دانستم که این تنها راهی ست که می توانم طی شانزده سال آینده - یعنی تا زمانی که پسرم به سن قانونی برسد . به را*ب*طه ام با دان ادامه دهم. من حق نداشتم که بگذارم دان برود و هرگز با او صحبت نکنم. ما هر دو سرپرستی یک بچه کوچک را بر عهده داشتیم، پس دست کم باید برای شانزده سال آینده با دان در تماس می ماندم. پس به هیچ عنوان نمی توانستم به رنجش هایم اجازه دهم تا بر عشق و تعهدی که نسبت به پسرم، بو داشتم سایه بیندازند.

من می دانستم زندگی کردن با این احساس که پدر و مادر انسان از هم متنفر هستند، چه معنایی دارد. من با این درد زندگی کرده بودم و این موضوع برایم وحشتناک بود که خودم نیز چنین رفتاری با فرزندم داشته باشم. هر روز به درگاه خداوند دعا می کردم که به من شهامت و خردی بدهد تا دردهایم را بهبود ببخشم و خشم را از وجودم برانم و کمکم کند تا با پدر فرزندم مهربان باشم. اگر چه قبلا به هیچ رو چنین موضعی درباره شوهر سابقم نداشتم، اما فهمیدم که باید به مرتبه عشق ورزیدن به دان برسم.

حتی اگر با همسر پیشین خود مخالف بودم یا از رفتارش تنفر داشتم، می دانستم که اگر بتوانم بر عشق و بخشایش تمرکز کنم، می توانم در تلاش های خود برای رهایی از زندان دردهایم موفق شوم.
تقریبا دو سال طول کشید تا من به مرحله عشق حقیقی برسم و در نتیجه آن، تلاش هایی صادقانه برای یافتن یک حامی داشته باشم و بتوانم را*ب*طه ای محترمانه با دان برقرار کنم. من می خواستم روابط ما به گونه ای باشد که بو به داشتن چنین پدر و مادری افتخار کند. اشتیاق من به هماهنگی با همسر پیشینم موجب این تعالی در من شد که بدانم چه می خواهم و چه نمی خواهم. این اشتياق باعث تعالی باورهای خودکم بینی و بر حق بودن شد و به من الهام بخشید تا از جنگ احساسات منفی خود رها شوم و به جایگاه عشق و همدلی گام بگذارم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
یک قلب معصوم


در روند بخشایش، اشتياق یک عامل حیاتی ست. اگر مشتاق بخشایش نباشیم، هیچ مجالی برای آن پیش نخواهد آمد. اشتیاق ما برای بخشایش، در راه یکپارچگی دوباره وجودمان ضروری ست.

یکپارچگی به این مفهوم است که هیچ بخشی از وجود خود را از دست ندهیم و امکان دسترسی به عشق، امید و نیک خواهی سرشتی تمامی بشریت را داشته باشیم. همه ما با هر گناهی که تاکنون مرتکب شده باشیم، شایسته آن هستیم که مجال ترمیم قلب شکسته خود را بیابیم. تصور کنید که یک کودک معصوم و گریان را در آغوش دارید. آیا شما به این کودک می گویید که درد خود را فراموش کند و آرام بگیرد یا آن که با دردش باقی بماند؟
آیا به این کودک می گویید که یک تجربه کامل و ارزشمند را از سر گذرانده است و به قلبش آرامش می بخشید، یا آن که می گویید در درد خود غوطه ور شود؟

تجسم آن کودک، یادآور معصومیت و بی گناهی ماست. یک قلب معصوم هرگز خشم را در خود نگه نمی دارد یا در درد گناهان غوطه ور نمی شود. ما با نگریستن به کودک درون خود می توانیم اجازه دهیم که قلب هایمان به نرمی تسليم طبیعت ملایم بخشایش شوند.

هیچ کس سزاوار آن نیست که سنگینی بار یک قلب سخت و سنگ شده را حمل کند. غرور و تکبر، مانع گشودن قلب های ما به روی بخشایش می شود. غرور معنوی آن است که موانع بخشایش را از وجود خود برانیم، نه آن که سزاوار حمل بار سنگین احساس گناه باشیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
دکتر هارولد بلومفیلد، نویسنده کتاب «بقای عشق از دست رفته که می گوید: هر روزی که شما نبخشایید، مانند آن است که ذره ای زهر بخورید.» این سم آهسته آهسته آینده ای را که آرزومند آن هستیم، از ما می رباید. حتی اگر ما به بخشایش خودمان یا دیگران نیاز داشته باشیم، باید به خود اجازه دهیم که از سهیم شدن در این جریان مقدس سپاسگزاری کنیم.

جک همسر خود، لورا را زمانی که پسران آنها فقط دو کودک نوپا بودند، ترک کرد. لورا سخت کار کرد تا مادر خوبی برای کودکانش باشد. او به منظور فراهم کردن محیطی امن برای کودکانش هر کاری را که در توانش بود، انجام می داد. سال ها سپری شد تا لورا با احساس خود در باره خیانت همسرش کنار بیاید. پس از گذشت سالها لورا ناگزیر به مرحله آرامش رسید، اما همیشه با جک بر سر برآوردن نیازهای بچه ها مشاجره داشت.

همیشه جک با زورگویی بر لورا چیره می شد. پس از آن که ده سال بر اساس خواسته ها و قوانین جک سپری شد، لورا به این نتیجه رسید که باید با جک برای آنچه که فکر می کند عادلانه است بجنگد و از او کمک مالی بیشتری برای حمایت از پسرهایش بگیرد. جک اصلا قصد نداشت که به همسر سابق خود کمک مالی کند و در عوض از این موقعیت استفاده کرد تا برای گرفتن حق سرپرستی بچه ها با او بجنگد.

لورا با وجودی آکنده از تشویش و نگرانی به مراقبه پرداخت و سعی کرد تا در این حالت با جک به نتایج مثبت برسد. از آنجا که پسرها به سن نوجوانی رسیده بودند و به دبیرستان می رفتند، دادگاه آنها را فراخواند تا خودشان برای رفع این مشکل کمک و اظهار نظر کنند. پسرها از این که میان خانه پدر و مادر رفت و آمد کنند، خسته شده بودند و از طرفی چون دبیرستان آنها به منزل پدرشان نزدیک تر بود، تصمیم گرفتند که مدتی پیش پدر خود زندگی کنند. پس از هفته ها مشاجره، قاضی، جک و لورا را نزد خود فراخواند.

قاضی در حالی که به لورا خیره شده بود، با صدایی آهسته شروع به صحبت کرد: «پس از بررسی تمامی شواهد، تصمیم دادگاه بر این است که جک سرپرستی قانونی پسرها را بر عهده بگیرد.»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
لورا بر جای خود خشکش زده بود و نمی توانست تکان بخورد؛ بدترین کابوس او به حقیقت پیوسته بودا در حالی که اشک در چشم هایش حلقه زده و غم و درد قلبش را لبریز کرده بود، تلاش می کرد تا بتواند این خبر ویرانگر را هضم کند. بار دیگر همان احساسی که سالها پیش به هنگامی که جک او را ترک کرده بود .

داشت، به سراغش آمد. حالا نه تنها جک رفته بود، بلکه دو نفری را که در همه دنیا بیشتر از هر کسی دوست داشت نیز با خود برده بود. همه فکر لورا این بود که خانواده اش را از او گرفته اند. سرانجام جک در جنگی که آنها مدت پانزده سال ادامه داده بودند، پیروز شد. هم اکنون او را باید با دست خالی به خانه همسر دوم خود می رفت، در حالی که جک با دو پاره قلب او به خانه باز می گشت.

درد و رنج لورا غیر قابل تحمل بود. پس از یک هفته گریه و زاری، لورا به این نتیجه رسید که فقط یک انتخاب برای او وجود دارد؛ این که بهبود بیابد! او تمامی قوای درونی خود را جمع کرد تا مراحل لازم برای شفای قلب شکسته خود را بپیماید. این زن دعایی را که سالها پیش در التیام درد طلاقش به او کمک کرده بود، برگزید و بار دیگر آن را به کار بست. او روزی چند بار چشم هایش را می بست و قلبی متبرک از عشق و همدلی را مجسم می کرد و با تکرار عبارات: «من تسلیم حضور خدای درونم می شوم. خدایا، از سر لطف کنارم باش!» به آرامش می رسید.

لورا می دانست که هر چه زودتر حکم دادگاه و انتخاب پسرانش را بپذیرد، این دردها زودتر فروکش خواهد کرد. او در همان حال که با نگرشی نومیدانه خود را مسؤول ایجاد همه این شرایط می دانست، اما آگاهی داشت که باید با خودش مهربان باشد و با احساسات مسموم، به وجودش ضربه نزند. لورا به تدریج در جست و جوی درس هایی برآمد که مطمئن بود همه این رویدادها سعی داشتند به او بدهند. این زن با مقاومت و ایستادگی به درک عمیقی دست یافت. لورا به این باور بزرگ و ارزشمند رسید که کودکانش از او به وجود آمده اند، اما به او تعلق ندارند.

لورا متوجه شد که وظیفه او سرپرستی و حمایت از فرزندانش است تا انتخاب خوبی در زندگی داشته باشند و همچنین باید عشق بدون قید و شرط خود را نثار آنها کند. او از ترس از دست دادن پسران خود بیش از حد به آنها وابسته شده بود، اما اکنون می دانست که باید این وابستگی را رها کند وگرنه تمامی نیرویش را از بین خواهد برد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
لورا به این نتیجه رسید که برای ایجاد را*ب*طه دوستانه با پسران خود باید جک را ببخشد و در باره همه این گزینش ها احساس همدلی داشته باشد. او در ذهن خود به گذشته به زمانی که عاشق جک بود، برگشت تا بتواند بار دیگر آن احساسات را زنده کند.

مدتی طول کشید تا این زن با پایداری و به یاری دعا بپذیرد که پسرهایش حداکثر برای دو سال آینده با جک زندگی خواهند کرد. او با پذیرش این واقعیت که جک می تواند امکانات بیشتری برای فرزندانش فراهم کند، به آرامش رسید، جک نزدیک مدرسه بچه ها زندگی می کرد و علایق مشترک بیشتری با آنها داشت و همچنین پسرها در سن و سالی بودند که بیشتر به وجود پدر نیاز داشتند.

سال های طولانی و دشواری بر لورا گذشت تا او توانست از درد نبود کودکانش فراتر برود. این زن با کمک خداوند و عزم راسخ خودش از بدترین موقعیت، بهترین شرایط را برای خود ایجاد کرد. تعهد لورا در پیمودن راه بخشایش به عنوان والاترین مسیر، حامی او شد تا بتواند حتی روابطی بهتر از آن زمان که خود حق نگهداری فرزندانش را داشت، با آنها ایجاد کند. اکنون وقتی که مادر و پسرها با هم می گذراندند، بسیار ارزشمند بود. آنها در این اوقات همه عشق و محبت خود را کنار همدیگر می کردند.
 
بالا