به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
گام های عملی درمان


1 - نامه ای از طرف همسرتان برای خود بنویسید. این نکته مهم است که وقتی احساس آرامش می کنید، این کار را انجام دهید. می توانید پیش از نوشتن این نامه برای قدم زدن بیرون بروید یا یک فیلم خنده دار ببینید. وقتی آماده شدید، قلم و کاغذ را بردارید، چشمان خود را ببندید و پنج بار به آرامی نفس عمیق بکشید.

تجسم کنید که همسرتان کنار شما نشسته است. خودتان را به جای او بگذارید. وقتی احساس کردید که آماده هستید، چشمان خود را باز و شروع به نوشتن کنید‌(اسم خودتان) عزیز،... در این لحظه اصلا فکر نکنید.

فقط سعی کنید که به جای همسرتان باشید و ببینید که او در مورد ازدواج با شما شما چه می گوید.
2 - همه تفسیرهای منفی ای را که از همسر خود دارید، بنویسید. در این مورد نمونه هایی را در زیر می آوریم :

● شوهر من یک پدر نالایق است.
● زن من لبریز از عقده های عاطفی ست.
● شوهر من برای عزیزترین کسان خود ارزش قایل نیست.
حالا سه تفسیر جدید دیگر را که از این تعاریف بدتر هستند، بنویسید.

3 - برای هر کدام از تفسیرهای قدیمی، سه تفسیر مثبت جدید بنویسید. اگر در این زمینه به کمک نیاز دارید، این بخش را دوباره بخوانید. حالا آن تفسیری از رفتار همسرتان را که موجب می شود شما احساس قدرت و اختیار نمایید انتخاب کنید.

4 - تفسیرهای جدید از رفتار همسر خود را روی کارت یا کاغذهایی بنویسید و آنها را در جاهایی که در دیدرس شما باشد، نصب کنید. این کار را انجام دهید تا به خودتان یادآور شوید که «حقیقت» فقط حاصل تفسیرهای ماست و شما می توانید در هر لحظه رویدادهای زندگی خود را در جهت اقتدار تعبیر کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
بخش نهم

هدایای ازدواج

شاید در ژرفنای هر پدیده زشتی، چیزی باشد که به عشق ما نیازمند است. (رینر ماریا ریلکه)


هنگامی که ما تفسیرهای جدیدی را درباره طلاق خود انتخاب کردیم، می توانیم روند و در آغوش گرفتن هدایای ازدواجمان را آغاز کنیم. مواقعی که تا امید یا تسلیم می شویم، کاملا طبیعی ست که به عنوان یک واکنش دفاعی به درون دردهایمان پناه ببریم. ندای خشونت و آزارهای گذشته همیشه به ما می گوید، چشم هایت را باز کن و مواظب باش! دردهای ما قلبهایمان را سخت و دیدگانمان را غبار آلود می کند و چشم هایمان را برای دیدن هدایایی که از ازدواج و طلاق خود دریافت داشته ایم، نابینا می سازد.

قانون انتخاب، این آزادی را به ما می دهد که به ورای گذشته و احساسات منفی خود برویم. این قانون برای ما امکاناتی به وجود می آورد که با نگاهی نو به تجارب حاصل از ازدواج خود بنگریم. قانون انتخاب می گوید که ما توانایی این گزینش را داریم که با احساس شکست و نگاهی دردمند یا با قلبی سپاسگزار به جدایی خود نگاه کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
در این مرحله ممکن است هنوز برای سپاسگزاری نسبت به طلاق خود آماده نباشید، اما آزمودن راه های دیگر فایده ای ندارد. تا زمانی که درس ها و هدایایی را که همسرتان سعی داشت به شما بدهد انکار می کنید، هنوز نمی توانید آن طور که می خواهید از بسیاری چیزها که اسیرشان هستید رهایی یابید.

امت فوکس رهبر بزرگ معنوی گفته است: «رها کردن دیگران، به معنای رهایی خودتان است. او همچنین می گوید: «تا زمانی که شما نسبت به کسی خشمگین هستید با یک رشته کیهانی که در حقیقت مانند زنجیری آهنی ست، به او متصل می مانید. شما با یک رشته کیهانی به هر چه که از آن متنفر هستید، گره می خورید. کسی که بیش از همه کس در تمامی دنیا از او تنفر دارید، با قلابی قوی تر از آهن به شما وصل می شود.»

با آن که فکر می کنید خشم، رنجش و ناامیدی شما به جا هستند کسی را که از او متنفر هستید، در طول زندگی بر دوش خود حمل خواهید کرد. در حالی که بخشایش، تنها راه حلی ست که از شما انسانی یکپارچه، کامل و آزاد می سازد.
در اوایل زمانی که متوجه شدم چگونه خشمم موجب اتصال من به کسانی می شود که از آنها متنفر هستم، این موضوع به نظرم خیلی مضحک می آمد. همه توجهم صرف آن می شد که از خشمم برای حمایت خود استفاده کنم تا مبادا دوباره از سوی کسانی که پیش از این به من لطمه زده بودند، آسیب منیت آزرده ام می خواست میان من و دشمنانم فاصله ایجاد کند، اما به جای این که چیزهایی از این افراد بگیرم، با خشمی که داشتم با ارزش ترین دارایی ام را به آنها می دادم.

با خشمی که نسبت به دشمنانم داشتم، همه انرژی من صرف هیجانات و احساساتی می شد که می توانست در جهت بهتر شدن وجودم به کار برود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
به سادگی حتی یاد آوری نام دشمنانم یا داستان هایی شبیه زندگی خودم ناراحتم می کرد و حتی یک ثانیه هم طول نمی کشید تا احساسات منفی خفته در درونم برانگیخته شوند. کسی که از او خشمگین بودم، آن قدرت را داشت که در هر کجا با من باشد.

در میهمانی، ملاقات با یک دوست، هنگام خرید یا هر جای دیگری که بودم، شنیدن یک حرف نادرست کافی بود تا تمامی آن خاطرات تلخ، دوباره در ذهن من تداعی شوند. این احساسات مسموم - خواه نسبت به حضور آنها آگاهی داشتم یا نه . همیشه همراه من بودند. یک بار دوستی به من گفت: «تنها راهی که می توانی آگاهی خود را به طور کامل آزاد کنی این است که کسانی را که واقعا از آنها متنفر هستی یا دوستشان نداری، ببخشی.

اما اگر دوستشان داری خشم خود را نسبت به آنها حفظ کن، در این صورت می توانی هر جا که بروی آنها را با خود ببری».

ما به هر چه که به طریقی منفی به آن وصل شده ایم، وابسته می شویم. جریان های متناوبی که افکار منفی ما را در جایگاه خود حفظ می کنند، به اندازه ای قوی هستند که به طور مداوم تجربه های منفی را سر راهمان قرار می دهند. برداشت های منفی ما از تنفر، حیرت آور هستند.

خشم های قدیمی ما در تمامی ارتباطات جدیدمان ادامه پیدا می کند. این احساس همواره به ما میگوید که تا چه حد می توانیم به دیگران نزدیک شویم، یا این که قطر دیوار میان ما و دیگران باید چه اندازه باشد تا عواطفمان مصون بماند. این خشم های دیرپا تمامی رفتار روزانه ما را شکل می دهد و به ما می گوید که چه اندازه می توانیم خطر کنیم. آنها برای حفاظت از ما حصاری نامریی پیرامون قلبمان می کشند.

این نوع ایمنی در هر حال یک توهم است، ما هرگز از درد و رنج، ایمن نیستیم و آنها به شکل ساده بخشی از زندگی، رشد و تکامل ما هستند. همه موجودات زنده باید رشد کنند، وگرنه می میرند. برگ بالغ به زمین می افتد تا جای خود را به برگ جدید روی شاخه بدهد. یک روز شوهر سابقم سخن زیبایی گفت: «هیچ تغییری بدون از دست دادن ممکن نیست!» اگر بخواهیم خود را کاملا در برابر از دست دادن محافظت کنیم، به این معناست که در را به روی تمامی امکانات زندگی ببندیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
بیشترین چیزی که به ما احساس امنیت می دهد، این باور است که می توانیم در برابر هر توفانی از خودمان مراقبت کنیم. زمانی که قلب های ما سرشار از عشق و همدلی باشد، ایمن هستیم.

وقتی که در شکوه و عظمت کسی که هستیم بیاساییم، در امان خواهیم بود و نیازی به تهاجم و پرخاشگری نداریم. اگر ما از درون لبریز مهربانی، تغذیه کردن دیگران و عشق باشیم، دیگران نیز مانند آیینه این عشق را به سوی ما باز می تابانند.
انتخاب بخشایش برای داشتن عواطف خوب و سلامت روان ما از طریق جذب عشق و مهربانی، ضروری ست.

اگر شما گام نهادن به مرحله بخشایش و سپاس گزاری را انتخاب کرده باشید، وجودتان با ارتعاشاتی بالاتر تواتر خواهد داشت و به طور طبیعی دیگران نیز همین انرژی را به سویتان بازتاب می دهند. اگر قلبتان پر از عشق و همدلی باشد، شما پیوسته موجب فراخواندن عشق و همدلی از سوی دیگران می شوید. به همین ترتیب اگر ذهن شما پر از خشم و قضاوت باشد، کسانی را که خشمگین و قضاوت کننده هستند یا احساسات دردناک شما را شدت می دهند، به سوی خود جذب خواهید کرد.

فقط شما می توانید انتخاب کنید که هدایای ازدواج خود را دریافت نمایید وگرنه آنها ناگشوده و بی استفاده باقی می مانند. نگاه به زندگی از دریچه سپاسگزاری، اجازه دریافت این هدایا و آموختن درس هایی از همسرتان را در زمانی که کنار او بودید، به شما می دهد. امکان نگریستن از این دریچه همیشه برای شما وجود دارد و هر زمانی که بخواهید می توانید انتخاب کنید که از میان آن به زندگی بنگرید. برای این کار فقط ممکن است لازم باشد که غبار این دریچه را بزدایید.

یافتن و در آغوش گرفتن هدیه های ازدواجتان همیشه امکان قطع تمامی رشته هایی که شما را به شکلی منفی به همسرتان متصل می کند، به شما می دهد. آن هنگام شما می توانید راه خود را برای ادامه زندگی انتخاب کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
من با بسیاری از کسانی که مدتی طولانی از همسر خود جدا شده بودند، کار کردم. بعضی از آنها بیست سال از زمان طلاقشان گذشته بود و حتی برخی از این افراد با وجود ازدواج مجدد هنوز از طریق رشته های کار ما با همسر پیشین خود پیوند داشتند.

جاستین دوازده سال با دانیل زندگی کرده بود. وقتی که او تصمیم به جدایی گرفت، برای کمک نزد من آمد. نخستین کاری که انجام دادیم تمرین تجسم بود، تا زخم های عاطفی بهبود نیافته اش را که در ایجاد تمایل او به جدایی مؤثر بودند، مشخص کنیم.

در کمال تعجب، شخصی که در ذهن این مرد تجسم می یافت، همسر کنونی اش نبود بلکه هلن زن اولش بود. او بیش از هفده سال پیش از همسر اولش جدا شده بود، اما هنگامی که به درون خود می نگریست. تمامی آنچه پدیدار می شد، به مسائل حل نشده زندگی با هلن برمی گشت. آنها در شرایط ناخوشایندی از هم جدا شده بودند.

جاستین درباره امور مالی به او بسیار دروغ گفته بود. او دوربین گرانقیمت هلن را دزدیده و فروخته بود تا پول مواد مخدرش را فراهم کند. با وجود آن که بیش از چهارده سال بود که جاستین به این مسایل فکر نمی کرد، اما هنوز بار گناهان خود را بر دوش می کشید.

من برای او توضیح دادم تا آن زمان که رشته های کار ما را با همسر پیشین خود قطع نکند، بررسی مشکلات او و همسر کنونی اش کار دشواری خواهد بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
زمانی که جاستین چشمان خود را بست و از والاترین سطح وجود خود پرسید که برای تکمیل زندگی مشترک خود باید چه کار کند، فهمید که لازم است به جای دوربینی که دزدیده بود، دوربین دیگری به هلن بدهد و برای آن که او را ترک کرده است، نامه تشکر آمیزی برایش بفرستد.

تصمیم هلن به طلاق، عامل یاریگری بود که جاستین برای ترک مواد مخدر به آن نیاز داشت و این جدایی، درس های با ارزشی به او داده بود. جدایی از هلن فصل جدیدی را در زندگی او آغاز نمود. جاستین عزمش را راسخ کرد و تصمیم گرفت که در به عهده گرفتن مسئولیت مالی و استقلال خود در این زمینه از هلن و خانواده او پیروی کند. طی سالها او تنها کاری که انجام داده بود این بود که خوب زندگی کند، قبض ها و صورت حساب های خودش را بپردازد و برای آینده پس انداز نماید.

جاستین با قلبی سرشار از قدرشناسی، دوربینی مانند همان که دزدیده بود، خرید و همراه آن یک نامه قدردانی برای هلن فرستاد و از او طلب بخشایش کرد. یک ماه گذشت و جاستین از این که گذشته خود را پاک و شفاف کرده بود، احساس شادی و آرامش می کرد. همین که او به را*ب*طه پیشین خود توجه و آن را جبران کرد، در ارتباط عاطفی اش با همسر کنونی، رویدادهای معجزه آسایی رخ داد.

برای نخستین بار جاستین این توانایی را پیدا کرد تا همان روابط مهرآمیزی را که با هلن داشت با دانیل ایجاد کند، اما این بار گویی دور چرخیده و جایگاه او و همسرش عوض شده بود. اکنون جاستین در این زندگی نقش هلن را به عنوان همسری حساس و مسئول ایفا می کرد، در حالی که دانیل مانند گذشته خود او به عنوان فردی غير مسؤول در مسایل مالی عمل می نمود.

حالا که جاستین رشته های کارمای اتصالی میان خود و همسر سابقش را قطع کرده بود، می توانست زندگی مشترکش را کامل کند و مسؤولیت شرایط و روابط کنونی اش را بپذیرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
رشته های کارما، ما را از طریق بررسی تجارب گذشته خود متوجه دست یابی به اکنون می کند. به همین دلیل لازم است که تمامی روابط خود را کامل کنیم و بهبود ببخشیم و تا زمانی که چنین نکنیم، با زنده نگه داشتن گذشته همواره آن را به اکنون خود می آوریم.

تا هنگامی که هدایای ازدواج خود را در آغوش بگیریم، پیوندهای کارما دست نخورده و سالم باقی می ماند. وقتی بار دردهای گذشته خود را بر دوش میکشیم، عواطف بهبود نیافته مان را همه جا همراه می بریم. گذشته ما سرزندگی و شور حیات را از روابط آینده مان تخلیه می کند و می تواند هر چه بیشتر و به شکلی مداوم یاد آور ترس ها و دردهایمان باشد.

حفاظت از گذشته یک نسخه مطمئن برای بازآفرینی شرایط همسان است، مگر آن که درس هایی را که همسرمان سعی در آموختن آنها به ما داشت بیاموزیم. اگر ما به دریافت هدایایی که برایمان در نظر گرفته شده است آگاه نباشیم، آنها ناگشوده و بی ارزش باقی می مانند.

بیشتر اوقات می شنوم که مردم می گویند: «من این درس ها را آموخته ام، اما از این ماجراهایی که روی داده است خوشحال نیستم.» من به شما می گویم اگر این گونه احساس می کنید، در حقیقت هنوز هدایا و درس های ازدواج خود را دریافت نکرده اید. وقتی واقع درس هایی را که همسر قبلی مان به ما آموخته است یاد بگیریم، از تجارب خود هر چند که با دشواری حاصل شده باشند، قدردانی می کنیم و ارزش آنها را می دانیم.

ما این تجربه ها را در هم می آمیزیم و از آنها برای بهسازی وجود خود بهره مند می شویم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
درس آموزی


راهی که کاترین برای بهبودی برگزید، طولانی و دردناک بود. او چهارده سال پیش با اریک ازدواج کرده بود و با آن که با او بدرفتاری می شد، دیوانه وار شوهرش را دوست داشت. بر اساس تجارب کاترین، اریک یک لحظه دیوانه و خشمگین و دقیقه ای دیگر همچون «گاندی» مهربان بود و همین رفتار محبت آمیزش کاترین را به ادامه زندگی با او امیدوار می کرد.

بیشتر درآمد خانواده را کاترین تأمین می کرد و تربیت و پرورش هر سه فرزندشان نیز بر عهده او بود. روزی پس از آن که کاترین یک هفته شاهد، رفتار پرخاشگرانه و نامتعادل اریک بود، به این نتیجه رسید که این زندگی برای او و بچه هایش ایمن نیست و تصمیم گرفت که شوهرش را ترک کند.
با آن که کاترین هنوز عاشق اریک بود، اما دیگر نمی توانست رفتارهای او را توجیه کند و به زندگی با وی ادامه دهد.

آن زن از ترس این که همسرش او و بچه ها را بیابد و به قتل برساند، پنهانی زندگی می کرد. کاترین فهمید که عقیده او درباره عشق بر اساس دریافت های نادرستی از گذشته بنا شده است. بدرفتاری های اریک شبیه رفتارهای تهاجمی پدرش بود و او آموخته بود که مردهایی همسان پدرش را دوست بدارد. کاترین با کسانی مانند اریک که به شیوه ای مانند پدرش با او رفتار می کردند، راحت بود.

این زن به شکلی غریزی دریافت که تنها راه دوری از شوهرش آن است که شهر را ترک کند و از دید او مخفی شود. او برای زندگی خود و بچه هایش نگران و هراسناک بود.
سرانجام یک روز کاترین از خواب بیدار شد، لباس پوشید و همراه بچه ها از خانه بیرون رفت و هرگز برنگشت. ترک محل کار، او را از نظر مالی در شرایط بحرانی و بدی قرار داد. به مدت یک ماه کاترین در خانه دوستان یا هتل های کوچک واقع در مناطق گمنام پنهان شد و بالاخره در نهایت ناامیدی، برای طلب کمک به خانواده خود تلفن کرد، در اوج حیرت کاترین، همه خانواده اش به منظور حمایت از او برای تشکیل یک زندگی جدید دور هم گرد آمدند.

سپس این زن بزرگترین هدیه زندگی خود را دریافت کرد؛ پدرش برای بردن او و بچه ها با هواپیما از راهی دور به فرودگاه شیکاگو آمد و پس از تهیه بلیت برای کاترین و خانواده اش، آنها را با خود به فلوریدا برد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
شاید تصور کنید که تجربه تلخ ازدواج با اریک برای او کافی بود، اما یک ازدواج پردردسر دیگر لازم بود تا دریابد که همه هرج و مرج ها و بی نظمی های زندگی اش به خود او ارتباط دارد. به محض این که درون کاترین نورانی شد، او دریافت که خود در آفرینش داستان تلخ زندگی اش شرکت داشته است. سال ها طول کشید تا او بفهمد که تنها راه رهایی از گذشته این است که مسؤولیت کامل رویدادهای زندگی خود را بر عهده بگیرد.

کاترین با درک بخش های دردمند و زخمی وجودش، این مسؤولیت را پذیرفت که خودش اجازه داده است تا با او بدرفتاری شود و چنین مردانی به زندگی اش راه بیابند.
ستیز کاترین با گذشته خود بر مبنای گفت و گوی درونی اش بود که پیوسته فریاد می زد: «اریک این بلا را بر سرم آورد، او یک بیمار روانی ست!» او از روند دشوار پذیرش تمامی خشم، بی رحمی و ظلم هایی که از اریک دیده بود، رنج میکشید.

اکنون کاترین بدون واهمه در راه بهبود آن زخم های درونی تلاش می کرد که مردهایی که برایش جذابیت داشتند، با بدرفتاری های خود در وجودش ایجاد کرده بودند. این زن در نهایت خود را آماده کرد تا درس هایی را که زندگی سعی داشت چنین با دشواری به او بیاموزد، یاد بگیرد.
آن زمان که کاترین آماده پذیرش درس های روابط ناموفق خود شد، در یکی از مراقبه هایش دریافت که هیچگاه برای درمان دردهای درونش اقدام نکرده است.

او همیشه قربانی زندگی بود؛ ابتدا قربانی پدرش و بعد هم مردان دیگری که رفتار خشنی داشتند، شده بود. درسی که کاترین باید می آموخت، عشق ورزیدن به وجود خود و پرورش آن بود و این نکته که او برای یکپارچگی به حضور یک مرد نیازی ندارد. مهم ترین موضوعی که کاترین کشف کرد این بود که او یک قربانی نیست. این زن در بسیاری از روابط خود، درس های ضروری را به شکل اعلامیه هایی واضح پیش رویش دیده بود، اما آنچه را می دید نادیده میگرفت.

کاترین به جای آن که در پی مردهایی باشد که عشق بی پایان به او ببخشند، به دلیل نداشتن اعتماد به نفس، مردانی را به سوی خود می کشید که او را فقط برای لحظه ای لذت و خوشی می خواستند. این زن اکنون از آن همه زخم ها و شکست ها آموخته بود که می تواند روی پای خود بایستد و زندگی کند. وقتی هنگام آن رسید که کاترین مسایل گذشته را که مدام بر دوش خود حمل کرده بود کنار بگذارد، توانست هدایای ازدواج خود را نیز به روشنی ببیند.
 
بالا