mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
سوزی نمی توانست حرفی بزند یا حرکتی بکند. آن زن به حرف های عشقش شریک زندگی اش و پدر فرزندانش گوش می داد و این که چگونه او به زودی این خانه را با زن دیگری ترک خواهد کرد، فکر می کرد، راجر در حالی که سرش پایین بود، به آرامی زیر ل*ب گفت که آن زن حامله است. راجر به سوزی اطمینان داد که هرگز چنین قصدی نداشته است و گفت که او نباید در مورد چیزی نگران باشد، زیرا از سوزی و بچه ها مواظبت خواهند کرد.
سال بعد سوزی هنوز برای بهبود یافتن از آنچه خود بد ترین ضربه زندگی اش می نامید، دست و پنجه نرم می کرد. او بعد از این که راجر آنها را ترک و درخواست طلاق کرد، برای به دست آوردن دارایی های مشترکشان به تلاش پرداخت.
راجر قولی را که برای حمایت از سوزی و بچه ها داد، فراموش کرده بود و حالا این دادگاه بود که او را به پرداخت مقداری پول برای هزینه بچه ها و سوزی مجبور می کرد. سرانجام پس از یک سال اشک ریختن و خشم، سوزی دریافت که باید درد و رنج خود را رها کند. نه تنها این موضوع بر او اثر گذاشت، بلکه بچه ها از سرکشی های عاطفی و مسایل انضباطی پیامد آن در مدرسه رنج می بردند.
آن زن مجبور شد کتاب های فراوانی بخواند، نوار گوش کند، به کلیسا برود و با همه توان خود دعا کند، اما به نظر می رسید که هیچ کدام از اینها کمکی به او نمی کنند.
سال بعد سوزی هنوز برای بهبود یافتن از آنچه خود بد ترین ضربه زندگی اش می نامید، دست و پنجه نرم می کرد. او بعد از این که راجر آنها را ترک و درخواست طلاق کرد، برای به دست آوردن دارایی های مشترکشان به تلاش پرداخت.
راجر قولی را که برای حمایت از سوزی و بچه ها داد، فراموش کرده بود و حالا این دادگاه بود که او را به پرداخت مقداری پول برای هزینه بچه ها و سوزی مجبور می کرد. سرانجام پس از یک سال اشک ریختن و خشم، سوزی دریافت که باید درد و رنج خود را رها کند. نه تنها این موضوع بر او اثر گذاشت، بلکه بچه ها از سرکشی های عاطفی و مسایل انضباطی پیامد آن در مدرسه رنج می بردند.
آن زن مجبور شد کتاب های فراوانی بخواند، نوار گوش کند، به کلیسا برود و با همه توان خود دعا کند، اما به نظر می رسید که هیچ کدام از اینها کمکی به او نمی کنند.