به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
کسی که گرجیف را به شاگردی پذیرفت و نحوه آموزش دیدن او را تنظیم کرد، پیر و مرشد من شیخ المشایخ بود. شیخ او را انتخاب کرده بود زیرا می خواست بعضی عکس العمل های خاص جهان غرب را نسبت به معرفی اندیشه صوفیانه ای که در طی قرون و اعصار متمادی شکل گرفته است، آزمایش کند. گرجیف مرتبا درباره آزمایش هایی که به خاطرشان فرستاده شده بود، گزارش میداد. حتا قبل از مرگ اش هم این مرحله کار، خاتمه یافته تلقی می شد. اما بعضی ها هنوز آن چه را به خیال خودشان آموزش های گرجیف می دانند، ادامه می دهند، با اینکه اطلاعات ناچیزی درباره روش های کار و نحوه آموزش دارند و اطلاعات شان درباره هدف آموزش ها، از آن هم ناچیزتر است. حتا اگر آن مرحله از کار، هنوز معتبر بود، آنها صلاحیت و قابلیت لازم برای آموزش دادن را نداشتند و ندارند.

بارها و بارها صلاحیت و حق آنها برای آموزش دادن، مورد سؤال قرار گرفته و رد شده، اما حاضر به کناره گیری نیستند. ما وظیفه نداریم برای مردم غرب بیانیه بفرستیم و به همه خبر دهیم که ما مسؤولیت کار آنها را قبول نمی کنیم و اصلا هیچگونه را*ب*طه ای با آنها نداریم. با اینکه آنها به طور غیر مستقیم، خود را در را*ب*طه با ما وانمود میکنند و به شکل مرموزی از «کانون»ها و «تماس»ها و «صومعه»ها و چیزهای دیگری که خودتان بهتر می دانید، حرف می زنند. کسانی که این شامرتی بازی ها را قبول دارند و دنبال می کنند، با شخصیتی که از آن کسب می کنند و وعده هایی که میگیرند، راضی میشوند و به همین اکتفا می کنند. آنها در واقع در پی تکامل روحانی خود نیستند، بلکه فقط به دنبال سرگرمی و وقت گذرانی به طریقی غیر عادی اند».
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
او مکث کرد و من بلافاصله پرسیدم: «اما آقا، آیا این یکجور بی انصافی و حتا خیانت در حق کسانی نیست که به اصالت آموزش های اطمینان کرده اند؟»
او با تندی سرش را تکان داد و گفت: «نه، این طور نیست زیرا آموزش های اصیل راستین، همیشه در دسترس بوده اند و اگر واقعا می خواستند، می توانستند آن را پیدا کنند، فقط کافی بود تکانی به خود بدهند و چشم و گوششان را باز کنند. البته یافتن آن مستلزم مقداری زحمت است ولی آیا اهداف اساسی و بزرگ، ساده به دست می آید؟ اگر آنها در این بوالهوسی ها و شامرتی بازی ها، انعکاسی از خواسته های خود می بینند و با آن راضی میشوند، پس جایگاه و مقام شان در همین حد است.

کسانی که با این نمایش عوام پسندانه ظاهرأ مرموز و ادعای را*ب*طه داشتن با ما و انحصاری بودن، فریب نخورده و تحت تأثیر آن واقع نشده اند، همیشه توانسته اند راهی برای ارتباط با آموزش های اصیل راستین بیابند به سرچشمه اصلی دسترسی پیدا کنند. هر کس که واقعأ بخواهد، می تواند ما را پیدا کند، مثل خود شما، اما این که آیا پذیرفته شود یا نه، مسأله دیگری است. از درست و غلط بودن صحبت نکنید. شما هنوز تشخیص صحیحی از درست و غلط ندارید. اندیشه شما قالب بندی و شرطی شده است و فقط دایره محدودی از دور و بر خود را می بینید.

شما حقیقی نیستید و تصوری هم از حقیقت ندارید. شما هنوز «آزادی انتخاب» را همچون مایه افتخاری برای خود می دانید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
بگذارید برایتان بگویم که همین «آزادی انتخاب»، یکی از عوامل اصلی ای است که باعث گیجی و گمراهی شما می شود و بدون آن که متوجه شوید، روحتان را از درون فا*سد می کند و می پوساند. همین «آزادی انتخاب» است که اندیشه و روان شما را به بازی می گیرد و باعث واکنش های سطحی و بچه گانه و نهایتا گمراهی و ضلالت شما می شود. در واقع به جای «آزادی انتخاب»، باید به دنبال «آزادی از انتخاب» باشید! هرگاه با دو یا چند امکان مختلف مواجه شوید، باید وقت و نیروی خود را صرف کنید تا بفهمید کدام را انتخاب کنید؛ بدون آنکه خودتان متوجه باشید، در ذهن خود طیف وسیعی از شرایط و اوضاع و احوال گوناگون، مثل شرایط سیاسی، احساسی، اجتماعی، فیزیکی، روانی، جسمانی و غیره را در نظر میگیرید و بررسی می کنید تا بتوانید تصمیم بگیرید کدام راه یا امکان را انتخاب کنید و بیشتر وقت ها، نهایتا از تصمیم خود راضی نیستید یا باز هم تردید دارید.

آیا میدانید یا می توانید درک کنید که چه آزادی ای نصیب تان می شود اگر انتخابی نداشته باشید؟ آیا می فهمید که اگر بتوانید با اطمینان کامل و استوار، در هر شرایط و وضعیتی تصمیم بگیرید و بدانید که هیچ انتخابی ندارید، چه معنایی دارد؟ انتخابی که می کنید یعنی تصمیمتان، براساس دانش مثبت و راستینی است که دیگر هیچ راه با امکان دومی وجود ندارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
او چند لحظه مکث کرد و دوباره ادامه داد: «شما باید این کتاب را که به زبان انگلیسی است، بخوانید. مطمئنا بخشهایی از آن به نظرتان آشنا خواهد آمد که نباید باعث تعجب تان شود زیرا گرجیف در نوشته هایش استفاده زیادی از آن کرده است. هرگاه وقت اش برسد، من شما را به جای دیگری می فرستم. هرکس دلیل سفرتان را پرسید، بگویید برای تحقیقات باستان شناسی به اینجا آمده اید و به هیچکس، هیچ چیز درباره را*ب*طه تان با طریقت ما نگویید، مگر کسانی که با علامت ویژه یا کلمه رمزی که به شما خواهم گفت، نشانی بدهند. به هیچ وجه در امور اجتماعی یا سیاسی و بحث و کشمکشی که در پیشاور جریان دارد، دخالت نکنید.

شما دانشمندی هستید که برای تحقیقات علمی و باستان شناسی به اینجا آمده اید و هیچ کاری با سیاست ندارید و اصلا از آن سر در نمی آورید!»
من یک ماه در پیشاور ماندم. در این مدت چندین بار کتاب باغ های حقیقت (حديقه الحقيقه) اثر منظوم حکیم سنایی غزنوی را خواندم. انگار یک جور افشاگری بود. همه اش اینجا بود. فصل به فصل و بیت به بیت. بن مایه و خمیره اصلی نوشته های گرجیف. اگر نیازی به دلیلی واضح و برهانی قاطع میداشتم همینجا بود.

یک روز عصر، احضاریه ام رسید: «اتوبوس دولتی را به مقصد جلال آباد سوار شوید. آنجا در هتل بمانید تا راهنمایی های لازم به شما برسد. راهنمای تان این طوری خودش را به شما معرفی میکند که ...»
گرد و خاک، تکان های شدید و ناراحتی اتوبوس دولتی، اصلا توجه ام را جلب نمیکرد. همه هوش و حواس ام، یا بهتر بگویم، همه وجودم وقف آمادگی برای تجربه ای بود که این همه مدت، در آرزویش بودم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
شیخ المشایخ

«جلال آباد»


در جلال آباد، کمی گردش کردم. شهر گرد و غبار گرفته، با وجود باغها و بازارهای جالب اش، هیچ چیزی نداشت که واقعا برایم جالب باشد، مخصوصا که نمی خواستم وقت زیادی را در خارج از هتل بگذرانم تا مبادا راهنمایم به سراغ ام بیاید یا پیغامی برسد و من آنجا نباشم. اما تماس از طریق غیر عادی و عجیبی برقرار شد؛ سوار تاکسی شدم و از راننده خواستم مرا به مقبره ی امیر حبیب الله خان ببرد. او به عمق ناحیه قدیمی شهر راند و جلوی در مسجد قدیمی کوچکی توقف کرد. پیاده شد. در طرفی مرا باز کرد و با زمزمه ...... (کلمه رمز) مرا به داخل مسجد هدایت کرد.

در حیاط مسجد، مرد نسبتأ جوانی با ریش بلند باشکوهی که تارهای سفید در آن دیده می شد، نشسته بود. ردای سفیدی بر تن و دستار سیاهی بر سر داشت. به من اشاره کرد تا روبه رویش بنشینم و چند ثانیه، اندیشمندانه با چشمانی نافذ به من نگریست. آنگاه به زبان انگلیسی فصيح به من گفت: شما به اینجا آمده اید تا منبع و سرچشمه اصلی آموزش ها را پیدا کنید. «انسراهای اقتدار کمتر از صد کیلومتر با این جا فاصله دارند، اما شما نمی توانید به آنجا بروید».

او لحظه ای سکوت کرد. احساس دلسردی و ناامیدی مرا فرا گرفت، اما دوباره شروع به صحبت کرد: «شما یک اروپایی هستید. شما باید در غرب، در جایی که به دنیا آمده اید، زندگی، کار، تحصیل و تحقیق کنید، و مسیر تکاملی خود را بپیمایید. درست به همین دلیل است که کانون هایی برای فعالیت در این راه، در غرب مشغول به کار است. شما اقدام به این سفر کرده اید. یک سفر اکتشافی، برای اینکه بفهمید منبع آموزش ها در کجاست و کجا می توان آن را دنبال کرد و ادامه داد. منبع آموزش ها در این جاست، ولی شما نمی توانید آن را در اینجا، دنبال کنید. شما به اروپا برمی گردید و در آنجا به گروهی می پیوندید. برای سفرتان، وقت و پول زیادی صرف کرده اید که می توانستید، هر دو را به طریقه بهتری مصرف کنید. اما هرچه پیش آمده، خیر است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
شما به شاگردی پذیرفته شده اید و می توانید قدم در راه طریقت بگذارید. شما تحت سرپرستی مطلق کسانی خواهید بود که مسؤول هدایت سنت طریقت در این دوره زمانی هستند. بگذارید نفس و آگاهی پیشین شما که قالب بندی و شرطی بود و با لکه ها وكثافات سال ها خودبینی و خودپرستی آزمندانه، آلوده شده بود، در قعر دوزخ سقوط کند.
اکنون باید سخت کار کنی و بکوشی تا رویه تازه ای برای خود بسازی که بتوان بر آن، حقیقت را نقش کرد. هیچ سؤال و چون و چرایی نکن، فقط فرمان برداری مطلق و تسلیم محض، راهات را با پاهای تازه ات طی کن و با چشمانی نو، به افق های نو بنگر.

تو سال های خیلی زیادی را صرف پیروی از شهوات و خواسته های نفسانی خود کرده ای دیگر وقت آن رسیده که از این سرگرمی ها و وقت گذرانی های بیهوده و بی حاصل دوری کنی و فقط زنده نباشی، بلکه واقعا زندگی کنی.
پس به اروپا بازگرد. تو را در اروپا به جایی میفرستم که سیر تکاملی ات را دنبال کنی. درباره محل آن و کسانی که در آنجا می بینی، با هیچکس سخنی نگو. فقط در برکت آن غوطه ور شو.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
حاصل


به اروپا برگشتم و مرکزی را که نشانی اش را به من داده بودند، پیدا کردم. فقط ده کیلومتر با خانه ام فاصله داشت!
اکنون با چنان سرعت و پیشرفتی کار میکنم و یاد میگیرم و تجربه میکنم که قبلا حتا تصورش را هم نمی کردم. دیگر نمی توانم بیشتر در این باره بنویسم یا جزئیات بیشتری را شرح دهم زیرا می ترسم از اینکه خودبزرگ بینان و شهوت پرستان و بوالهوسان به «طریقت نو» حمله کنند طرح تکاملی عظیمی را که اکنون می دانم نماینده آن است، مختل کنند و به هم بریزند.
بقیه هم می توانند در همان مسیری که من پیمودم، گام بگذارند یا مثل من، سرنخ ها و نشانه ها را دنبال کنند.

فقط باید چشم و گوش خود را خوب باز کنند و با همه وجود و صادقانه، طالب حقیقت باشند. البته قبل از آنکه اثاثیه خود را ببندند و سلانه سلانه و گردش کنان به طرف «مشرق زمین اسرارآمیز» به راه بیفتند، بهتر است قطعه ای تمثیلی از سنت طریقت را که اجازه نقل آن به من داده شده، بخوانند:

تمثیل یک قرص نان با سه مرحله

آنان که از این تغییر و تحولات یا رفت و آمدهای ظاهری دوره های آموزش درباره سرنوشت انسان و «زندگی درونی» گیج و حیران شده اند. و قابل انکار نیست که خیلی از مردم مسلما گیج و حیران هستند - ابتدا باید این تمثیل کهن را بشنوند.

برای آشکار شدن و تصور بهتر این تمثیل، بیایید سه چیز را در نظر بگیریم: گندم در زمین کشاورزی، آب در چشمه و نهر، نمک در معدن این وضعیت مشابه وضعیت یک انسان طبیعی و معمولی است یعنی وضعیت مرحله اول. در این مرحله، آن سه چیز یا سه پدیده مورد بحث، در وضعیت بالقوه قرار دارند. هر کدامشان به طریقه بخصوص خودش رشد کرده، حرکت کرده یا به عمل آمده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
لیکن در مرحله دوم، با وضعیتی مواجه هستیم که اعمال بیشتری می تواند انجام بگیرد. گندم، درو، خرمن کوبی، آسیا و نهایتا آرد می شود؟ آب از راه های گوناگون جمع آوری و در مخازن انبار می شود؛ نمک از معدنداستخراج و تصفیه می شود. این مرحله، مرحله عمل و فعالیت است، مرحله کار و زحمت و به کار بستن دانش تخصصی معینی، برای به عمل آوردن یا تولید محصولی معین.

همچنین این دوره، دوره ی آموزش نظری تئوری هم هست که در آن مواد خام اولیه برای فرارسیدن مرحله سوم، عمل می آید و شکل می گیرد و آماده میشود.
مرحله سوم، بعد از مخلوط شدن آب و نمک با آرد و ساخته شدن خمیر، موجودیت می یابد. وقتی خمیر ترش (مخمر نان) از منبع خاص خود تهیه شود و تنور برای پختن قرص نان، روشن و داغ شود، دانش تخصصی لازم برای پختن نان هم باید به میان آید. این مرحله، غیر از معلومات نظری، به دانش و کار عملی هم نیازمند است.
این مرحله ای است که ما آن را مدرسه مینامیم.
 
بالا