از میانه سده دوم هجری به علل و دلایل سیاسی و اجتماعی، مسلمانان با حمایت برخی خلفای عباسی (منصور و هارون) و خاندان بنی موسی به ترجمه متون علمی سپس فلسفی یونانی با واسطه ترجمههای سریانی و عبری یا با مراجعه مستقیم به اصل یونانی روی آوردند. در این میان آثاری هم از فیلسوفان بزرگ یونانی توسط مترجمان نامداری چون یحیی(یوحنا) بن البطریق ترجمه شد. روند ترجمه متون فلسفی در عصر مامون عباسی (218-170 ه.ق.) اوج گرفت، چنانكه ماجد فخری، مینویسد:«مامون بزرگترین حامی فلسفه و علم در سراسر تاریخ پر نشیب و فراز اسلام بود». در دوره او و پس از او مترجمان نامداری چون حنین بن اسحاق (260-194 ه.ق.) و پسرش اسحاق و خواهرزادهاش حبیش و شاگردش عیسی بن یحیی آثار زیادی را عمدتا از ارسطو و پیروان نوافلاطونیاش به عربی ترجمه كردند. ابن ناعمه حمصی(مترجم كتاب بسیار مهم اثولوجیا)، ابوبشر متی(استاد فارابی)، یحیی بن عدی، قسطا بن لوقا و... از دیگر مترجمان برجسته هستند.
با پایان عصر ترجمه چنانكه دیمیتری گوتاس در كتاب «اندیشه یونانی، فرهنگ اسلامی(عربی) نشان میدهد به نظر میرسد مسلمانان آنچه را خواستند از یونانیان اخذ كردند و متناسب با دغدغهها و پرسشها و مسائل خود به اندیشهورزی روی آوردند. به تدریج فیلسوفانی چون ابواسحاق كندی(256-185ه.ق.)، فارابی (339-259 ه.ق.) و ابنسینا (428-370 ه.ق.) پا به عرصه گذاشتند و در طول بیش از هزار و صد سال با فراز و نشیبهایی فراوان و ضمن تحمل مرارتها و دشواریهای زیاد، سنت معرفتی گرانسنگی را پی ریختند و بارور كردند كه هر طور نامیده شود، اهمیت و تاثیرش را نمیتوان انكار كرد. البته برخی معتقدند با پایان «عصر طلایی» تمدن و فرهنگ اسلامی و سیطره نگاههای افراطی به ویژه با ضربههای سهمگین منتقدانی چون امام محمد غزالی (505 -450ه.ق.) سنت فلسفی در جهان اسلام به حاشیه رانده شد و دستكم تا زمان اوجگیری مكتب اصفهان در عصر صفویه به غرب جهان اسلام مهاجرت كرد. اما با فرض قبول یا عدم قبول این دیدگاهها، در هر صورت، سنت فلسفه اسلامی در دل خود مكتبها و نحلههای گوناگونی را پی افكند كه مهمترین آنها از دید متتبعان تاریخ فلسفه 3 مكتب یا نحله یا جریان مشایی، اشراقی و حكمت متعالیه هستند. مشهور است كه جریان مشایی، میراث بر معلم اول، ارسطو و مشایین (Peripatetic school) یونانی است و چهرههای نامدارش، فارابی، ابنسینا، خواجهنصیر و ابنرشد هستند در این نحله یا جریان یا مكتب، عقل و استدلال خشك و سرد حرف اول و آخر را میزند و خبری از اندیشههای باطنی و عرفانی و شهودی نیست؛ جریان اشراقی متاثر از «افلاطون الهی» است كه چهره شاخصش در سنت اسلامی، شیخ شهابالدین سهروردی، شیخ اشراق شهید(587- 549 ه.ق.) است. تاكید در این جریان بر عشق و باطنیگری و شهود و اشراق است، البته در دهههای اخیر بر وجه ایرانی اندیشه سهروردی و تاكید او بر میراث فكری ایران باستان تاكید فراوان صورت میگیرد. اما حكمت متعالیه كه بنیانگذارش، صدرالدین محمد شیرازی یا همان صدرالمتالهین یا ملاصدرا(1045-979 ه.ق.) است، جمع دو رویكرد مشایی و اشراقی است یعنی جمع عقل و دل و عرفان و فلسفه و شهود و استدلال و حضور و حصول. البته این تفكیكها و تمایزها عمدتا و غالبا، كار تاریخنگاران این سنت معرفتی یا كسانی است كه از بیرون به آن نگاه میكنند وگرنه عمده كسانی كه خودشان در این سنت پرورش یافتهاند و فكر میكنند معمولا این تمایزها و تاكیدها را قبول ندارند و معتقدند كه یك سنت فلسفی و یك اندیشه حكمی با یك منبع و مصدر وجود دارد. این نكته را فلاطوری به خوبی در كتابش بر مبنای استدلالی كه میآورد، نشان میدهد. او مینویسد:«فیلسوفان مسلمان میان قرآن و فلسفه هیچ اختلافی نمیدیدند» و برای عقل و وحی به منبع و منشأ واحدی قائل بودند.
در برابر این روایت از تاریخ فلسفه در جهان اسلام و دستهبندیهای آن، روایت غالب مستشرقان قرار میگیرد كه كلیت فلسفه اسلامی یا فلسفه در جهان اسلام را «نوافلاطونی» ارزیابی میكنند و معتقدند كه ساختار كلی و اساسی این سنت فلسفی بر مبنای همان اندیشههای فلوطین و شارحان او بنا شده است. بیدلیل نیست كه در این نگاه، اثولوجیای ارسطاطالیس چنین اهمیت پیدا میكند، «تالیف منحولی كه نویسنده آن ناشناخته است» و ابن ناعمه مترجم آن مدعی است كه كتاب ترجمهای است از تفسیر فرفوریوس بر متنی منسوب به ارسطو. اما امروز مشخص شده كه این متن در اصل برگزیده یا ترجمه آزادیبخشی از تاسوعات(نه گانههای) فلوطین است. در این كتاب (و كتاب الخیرالمحض) نظریه صدور یا فیض فلوطینی كه از دید ماجد فخری «بنیاد تقریبا تمامی اندیشه فلسفی اسلامی است» به تفصیل مورد بحث واقع شده است.
فلاطوری اما با این تفسیر از فلسفه اسلامی سخت مخالف و هم سو با والزر معتقد است كه «فلسفه [اسلامی] اصیلتر از آن است كه بتوان آن را به عنوان مكتب نوافلاطونی عربی[اسلامی] توصیف كرد.» از دید او «فیلسوفان مسلمان حتی در انتخاب مكتب نوافلاطونی كه برای پژوهش در فلسفه اسلامی تقریبا اصلی پذیرفته شده است قطعا معیاری اساسیتر در اختیار داشتند، معیاری جهتدهنده كه پذیرش یا رد این یا آن آموزه فلسفی، این یا آن فیلسوف و حتی این یا آن تز قرآنی همچنین این یا عنصر از این یا آن فرهنگ را برایشان مهیا میساخت.» فلاطوری برای اثبات این دیدگاه به بازخوانی تفسیر ابنسینا از نظریه صدور یا فیض میپردازد یعنی همان كسی كه گفته میشود توسط او مكتب نوافلاطونی اسلامی بانفوذترین شكل نظام فلسفی را به خود دیده است. او نشان میدهد كه «اغلب همانجایی كه گمان هماهنگی فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی میرود، اختلاف وجود دارد: بسیاری از مسائلی كه برای یونانیان اهمیت درجه اول و تعیینكننده دارد در فلسفه اسلامی از ارزش و اهمیت اولیه خود میافتند، یا فرعی قلمداد میشوند یا به طور كلی نادیده گرفته میشوند. چرایی مساله و استدلال متناسب با آن تغییر میكند».
منبع: روز اعتماد
با پایان عصر ترجمه چنانكه دیمیتری گوتاس در كتاب «اندیشه یونانی، فرهنگ اسلامی(عربی) نشان میدهد به نظر میرسد مسلمانان آنچه را خواستند از یونانیان اخذ كردند و متناسب با دغدغهها و پرسشها و مسائل خود به اندیشهورزی روی آوردند. به تدریج فیلسوفانی چون ابواسحاق كندی(256-185ه.ق.)، فارابی (339-259 ه.ق.) و ابنسینا (428-370 ه.ق.) پا به عرصه گذاشتند و در طول بیش از هزار و صد سال با فراز و نشیبهایی فراوان و ضمن تحمل مرارتها و دشواریهای زیاد، سنت معرفتی گرانسنگی را پی ریختند و بارور كردند كه هر طور نامیده شود، اهمیت و تاثیرش را نمیتوان انكار كرد. البته برخی معتقدند با پایان «عصر طلایی» تمدن و فرهنگ اسلامی و سیطره نگاههای افراطی به ویژه با ضربههای سهمگین منتقدانی چون امام محمد غزالی (505 -450ه.ق.) سنت فلسفی در جهان اسلام به حاشیه رانده شد و دستكم تا زمان اوجگیری مكتب اصفهان در عصر صفویه به غرب جهان اسلام مهاجرت كرد. اما با فرض قبول یا عدم قبول این دیدگاهها، در هر صورت، سنت فلسفه اسلامی در دل خود مكتبها و نحلههای گوناگونی را پی افكند كه مهمترین آنها از دید متتبعان تاریخ فلسفه 3 مكتب یا نحله یا جریان مشایی، اشراقی و حكمت متعالیه هستند. مشهور است كه جریان مشایی، میراث بر معلم اول، ارسطو و مشایین (Peripatetic school) یونانی است و چهرههای نامدارش، فارابی، ابنسینا، خواجهنصیر و ابنرشد هستند در این نحله یا جریان یا مكتب، عقل و استدلال خشك و سرد حرف اول و آخر را میزند و خبری از اندیشههای باطنی و عرفانی و شهودی نیست؛ جریان اشراقی متاثر از «افلاطون الهی» است كه چهره شاخصش در سنت اسلامی، شیخ شهابالدین سهروردی، شیخ اشراق شهید(587- 549 ه.ق.) است. تاكید در این جریان بر عشق و باطنیگری و شهود و اشراق است، البته در دهههای اخیر بر وجه ایرانی اندیشه سهروردی و تاكید او بر میراث فكری ایران باستان تاكید فراوان صورت میگیرد. اما حكمت متعالیه كه بنیانگذارش، صدرالدین محمد شیرازی یا همان صدرالمتالهین یا ملاصدرا(1045-979 ه.ق.) است، جمع دو رویكرد مشایی و اشراقی است یعنی جمع عقل و دل و عرفان و فلسفه و شهود و استدلال و حضور و حصول. البته این تفكیكها و تمایزها عمدتا و غالبا، كار تاریخنگاران این سنت معرفتی یا كسانی است كه از بیرون به آن نگاه میكنند وگرنه عمده كسانی كه خودشان در این سنت پرورش یافتهاند و فكر میكنند معمولا این تمایزها و تاكیدها را قبول ندارند و معتقدند كه یك سنت فلسفی و یك اندیشه حكمی با یك منبع و مصدر وجود دارد. این نكته را فلاطوری به خوبی در كتابش بر مبنای استدلالی كه میآورد، نشان میدهد. او مینویسد:«فیلسوفان مسلمان میان قرآن و فلسفه هیچ اختلافی نمیدیدند» و برای عقل و وحی به منبع و منشأ واحدی قائل بودند.
در برابر این روایت از تاریخ فلسفه در جهان اسلام و دستهبندیهای آن، روایت غالب مستشرقان قرار میگیرد كه كلیت فلسفه اسلامی یا فلسفه در جهان اسلام را «نوافلاطونی» ارزیابی میكنند و معتقدند كه ساختار كلی و اساسی این سنت فلسفی بر مبنای همان اندیشههای فلوطین و شارحان او بنا شده است. بیدلیل نیست كه در این نگاه، اثولوجیای ارسطاطالیس چنین اهمیت پیدا میكند، «تالیف منحولی كه نویسنده آن ناشناخته است» و ابن ناعمه مترجم آن مدعی است كه كتاب ترجمهای است از تفسیر فرفوریوس بر متنی منسوب به ارسطو. اما امروز مشخص شده كه این متن در اصل برگزیده یا ترجمه آزادیبخشی از تاسوعات(نه گانههای) فلوطین است. در این كتاب (و كتاب الخیرالمحض) نظریه صدور یا فیض فلوطینی كه از دید ماجد فخری «بنیاد تقریبا تمامی اندیشه فلسفی اسلامی است» به تفصیل مورد بحث واقع شده است.
فلاطوری اما با این تفسیر از فلسفه اسلامی سخت مخالف و هم سو با والزر معتقد است كه «فلسفه [اسلامی] اصیلتر از آن است كه بتوان آن را به عنوان مكتب نوافلاطونی عربی[اسلامی] توصیف كرد.» از دید او «فیلسوفان مسلمان حتی در انتخاب مكتب نوافلاطونی كه برای پژوهش در فلسفه اسلامی تقریبا اصلی پذیرفته شده است قطعا معیاری اساسیتر در اختیار داشتند، معیاری جهتدهنده كه پذیرش یا رد این یا آن آموزه فلسفی، این یا آن فیلسوف و حتی این یا آن تز قرآنی همچنین این یا عنصر از این یا آن فرهنگ را برایشان مهیا میساخت.» فلاطوری برای اثبات این دیدگاه به بازخوانی تفسیر ابنسینا از نظریه صدور یا فیض میپردازد یعنی همان كسی كه گفته میشود توسط او مكتب نوافلاطونی اسلامی بانفوذترین شكل نظام فلسفی را به خود دیده است. او نشان میدهد كه «اغلب همانجایی كه گمان هماهنگی فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی میرود، اختلاف وجود دارد: بسیاری از مسائلی كه برای یونانیان اهمیت درجه اول و تعیینكننده دارد در فلسفه اسلامی از ارزش و اهمیت اولیه خود میافتند، یا فرعی قلمداد میشوند یا به طور كلی نادیده گرفته میشوند. چرایی مساله و استدلال متناسب با آن تغییر میكند».
منبع: روز اعتماد