به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

فلسفی مساله مناقشه ‌برانگیز «فلسفه اسلامی»

  • نویسنده موضوع Gharibeh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 18

Gharibeh

[شاهزاده‌انجمن]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-06
نوشته‌ها
1,015
مدال‌ها
23
سکه
5,219
ماهیت و چیستی فلسفه اسلامی همواره یكی از بحث‌برانگیزترین مباحث در میان دانش‌پژوهان و علاقه‌مندان و پژوهشگران فلسفه و تاریخ بوده است. به نظر می‌رسد تعبیر «فلسفه اسلامی» اصطلاحی متاخر و برساخته مستشرقان است و خود مسلمانان از اصطلاحاتی چون «فلسفه» (معرب واژه یونانی فیلوسوفس) و «حكمت» یا «حكمت الهی» استفاده می‌كردند؛ نزد ایشان فلسفه یا حكمت به عنوان معرفت به مبادی امور و كوشش در جهت احوال «موجود بما هو موجود» است و اسلامی و غیراسلامی هم ندارد. در دوران معاصر اما شرق‌شناسان برای اشاره به میراث گرانبهای فلسفی در عالم اسلام از اصطلاح «فلسفه اسلامی» بهره جسته‌اند؛ تعبیر مناقشه‌برانگیز كه از جهات مختلف مورد بحث قرار گرفته است.

گروهی معتقدند كه فلسفه چنانكه اشاره شد، علم یا معرفتی با موضوع و مسائل و روش‌های مشخص است و چنانكه از ماهیت علم برمی‌آید، ربطی به یك فرهنگ یا دین یا سرزمین خاص ندارد. از این حیث همان اندازه كه اطلاق تعابیری چون «فیزیك مسیحی» یا «ریاضی ارمنی» بی‌معناست، اطلاق صفت یا پسوند «اسلامی» یا «مسیحی» یا «یهودی» یا... به آن لغو و بی‌معناست. باورمندان به این دیدگاه، خود دو دسته می‌شوند، یك گروه كه معتقدند آنچه دستاورد یا میراث حكمی یا فلسفی در دوره اسلامی تلقی می‌شود، در اصل و بنیاد فلسفه به معنای كوشش عقلانی و خردورزانه و بدون مفروض برای حل مسائل متافیزیكی و معرفتی نیست و از آنجا كه بر پایه مفروضات دینی بنا نهاده شده و غایات و اهداف مشخصی هم دارد باید آن را الهیات (تئولوژی) یا كلام خواند. گروهی دیگر اصطلاح «فلسفه اسلامی» را به دلیل مذكور یا با هر استدلال دیگری نمی‌پذیرند اما از فلسفه بودن آنچه اندیشمندانی چون كندی، فارابی، ابن‌سینا، سهروردی و ملاصدرا پدید آورده‌اند، دفاع می‌كنند و معتقدند آثار و افكار این متفكران، به لحاظ موضوعی و روشی یا یكی یا هر دو، فلسفه است. بنابراین بهتر است از تعابیری چون «فلسفه مسلمانان» یا «فلسفه نزد مسلمانان» یا «فلسفه در جهان اسلام» یا «فیلسوفان مسلمان» (به جای «فیلسوف اسلامی») شد. البته گروهی هم معتقدند كه نظر به زبان عمده این آثار باید از «فلسفه عربی» یاد كرد چنانكه مثلا عنوان اصلی كتاب معروف حنا الفاخوری و خلیل الجر «تاریخ الفلسفه العربیه» است و در مقابل مثلا ایرانیان تاكید می‌كنند كه اگر بخواهیم به وجه قومی این سنت معرفتی تاكید كنیم باید آن را فلسفه ایرانی بخوانیم چون نام‌آورترین و اصلی‌ترین چهره‌های آن یعنی فارابی، ابن‌سینا، خواجه‌نصیر، شیخ اشراق، میرداماد، ملاصدرا، حاج ملاهادی سبزواری و علامه طباطبایی، ایرانی هستند و به دلیل سیطره زبان عربی به عنوان زبان غالب علمی، آثارشان را به این زبان می‌نوشتند ضمن آنكه در آثار برخی از آنها، رگه‌ها و نشانه‌های مهمی از اندیشه ایرانی (یا به تعبیری ایرانشهری) و حكمت باستانی ایرانی مشهود است.

اما در برابر دیدگاه‌های بالا، غیر از مستشرقان، مدافعان تعبیر «فلسفه اسلامی» (با گرایش‌های مختلف) معتقدند، فلسفه یونانی در مواجهه با جهان فرهنگی اسلامی دچار تغییرات و دگرگونی‌های اساسی شده و اصطلاحا تحت سیطره «روح فرهنگ و تمدن اسلامی» دچار دگردیسی‌های اساسی شده به گونه‌ای كه بالضروره و ناگزیر باید از فلسفه اسلامی یاد كرد چنانكه برای نمونه اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی، نوتوماس گرایان فرانسوی چون اتین ژیلسون و مدافعان مسیحیت از تعبیر «فلسفه مسیحی» یاد می‌كردند. این متفكران معتقدند كه علوم انسانی (انسانیات یا علوم فرهنگی) را نمی‌توان به سادگی با علوم پایه و فنی مقایسه كرد و این علوم در موضوع، مسائل و روش‌ها عمیقا از بستر فرهنگی و جغرافیایی و تاریخی خود متاثر می‌شوند و در نتیجه تعابیری چون فلسفه اسلامی یا فلسفه مسیحی یا... درست است. عبدالجواد فلاطوری از مدافعان تعبیر «فلسفه اسلامی» است اما نه به معنایی كه شرق‌شناسان به كار می‌برند. او در ابتدای كتابش ضمن اینكه در پانوشت تاكید می‌كند، «اسلام به عنوان یك دین هیچ فلسفه‌ای فراهم نیاورده است لذا از این نظر فلسفه اسلامی نداریم»، از «شیوه اندیشه اسلامی» استفاده می‌كند و معتقد است این شیوه یا طریق تفكر، چنان فلسفه یونانی را تغییر شكل داده كه به دلیل عینی‌اش، «ناچاریم آن را فلسفه اسلامی بنامیم تا مرزهای آن را با فلسفه مغرب زمین مشخص كنیم». از دید او «باید فلسفه یونانی اخذ شده [توسط مسلمانان] را كه با شیوه اندیشه اسلامی دگرگونی گسترش یافت، «فلسفه اسلامی» نامید زیرا این دگرگونی عمدتا از شیوه اندیشه قرآنی و روح اسلامی ناشی از آن منتج شد» البته او بلافاصله می‌افزاید «هر چند در اصل اسلامی نیست» و این نكته بسیار مهمی است كه ممكن است كمتر مورد توجه قرار بگیرد. به عبارت دقیق‌تر از دید فلاطوری «این فلسفه دیگر نه یونانی صرف بود و نه قرآن صرف و نه آمیزه و التقاطی از آن دو بلكه یك جریان فكری مستقل و ویژه‌ای بود كه از برآیند آن دو به وجود آمده بود». این نكته از این حیث مهم است كه از دید فلاطوری شكل‌گیری این سنت فلسفی، «به سود دین اسلام نبوده است» اما مهم‌تر از آن از دید او «چنین تعریفی از ماهیت فلسفه با خود زیانی بزرگ برای درك فلسفه و علم به طور كلی به همراه داشته است. از همان آغاز تحت تاثیر عقیده و ایمان قرآنی، موضوع اصلی فلسفه و علم به درستی تشخیص داده نشد.» اما برای فهم علت این تفاوت بنیادین بد نیست اشاره‌ای به تاریخچه مواجهه مسلمانان با فلسفه یونانی صورت بگیرد و در پرتو آن گوهر اصلی استدلال فلاطوری عرضه شود.
منبع:‌ روز اعتماد
 
آخرین ویرایش:
امضا : Gharibeh
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: IVI
بالا