در حال تایپ مجموعه اشعار شکوائیه | اِلای کاربر انجمن بوکینو

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

عنوان: شکوائیه
ژانر: عاشقانه، تراژدی
قالب: سپید
مقدمه:
شده‌ام همان جماد بر حبل تو
شده‌ام همان ربابِ گریانِ بی‌غزل
رباب چو رعد زند بر دل و جانم
مویه کنم بر خاک تیره تو در طارم

*شکوائیه: گلایه‌کردن

 

[ARNICA]

---

شاعر گرامی، از شما متشکریم که انجمن بوکینو را جهت انتشار آثار خود انتخاب کرده‌اید.

خواهشمندیم قبل از تایپ اثرتان، قوانين تایپ شعر را مطالعه نمایید:

---

᯽ قوانین تایپ مجموعه شعر ᯽​

---

᯽ قوانین جامع شعر ᯽​

---

شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.​

---

᯽ تعیین ناظر شعر ᯽​

---

بعد از قرار دادن حداقل ۱۰ پست، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست طراحی جلد دهید:​

---

᯽ درخواست طراحی جلد ᯽​

---

برای بهبود و افزایش کیفیت آثارتان و دریافت تگ‌‌های با ارزشتر، بعد از قرار دادن ١۵ پست، می‌توانید درخواست نقد و تگ دهید. ​

---

᯽ درخواست نقد آثار ᯽​

---

᯽ درخواست تگ آثار ᯽​

---

بعد از حداقل ٢٠ پست، می‌توانید جهت اعلام اتمام اثرتان، به تاپیک زیر مراجعه نمایید:​

---

᯽ اعلام پایان آثار ادبی ᯽​

---

برای درخواست انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، از لینک زیر استفاده کنید:​

---

᯽ درخواست انتقال و بازگردانی از متروکه ᯽​

---

با آرزوی موفقیت برای شما؛
[کادر مدیریت تالار ادبیات​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

شده است؟ :

شده است دلت همچو محبوسی به پی دار رود؟
شده است به دست خود دلبرِ خود را دار زنی؟
شده است نالی از همه‌ی آفاق و بی‌کَس شوی؟
شده است خموش کنی و همه روانت‌ صیحه کشد؟​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

‌شده است لحمه‌ای بر سقف دل ویلان شوی؟
شده است تعب ببینی و رها سازی همه را جز دلبر؟
شده است مطیع شوی بر دل یک گناهکارِ قسم خورده غم؟​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

شده است مکاشفه کنی مویه دلبر و حکمِ رها‌سازی عشق؟
‌شده است پا به پای گناه‌کارِ مغموم اشک ریزی؟
شده است چشم برهم نهانی که نبینی حکمِ گناهکار را؟​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

شده است دلجویی خاک سرد و بی‌روح آن تبهکار را؟
شده است شیون کنی بر مزار خاک تیره‌ی تبهکار بی‌رغبت؟
شده است شکوائیه کنی بر دل بی‌دادگر عشق؟
شده است شفقت و آرمان یک مرده شوی زیر یک خاوری از خاک؟​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

‌شده است شکوائیه کنی از آن معشوق سر زده؟
شده است یار و همدم قسم خورده‌ی بی‌روح شوی؟
شکوائیه:
کرده‌ام بر همه آفاق شکوائیه‌ای از رنج​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

‌کرده‌ام شکوائیه، چو شاعری بی‌خامه
کرده‌ام مویه از آن درد، که شکوائیه ندارد چنين
راست است که پر‌شگفت و زیبنده‌است چنین شاعری
راست است که شکوائیه ندارد بازتابی چو رنج​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

‌به از که بوده‌ام که شده‌ام شکوائیه‌گو از آن تو
راستی که دانی شده‌ام بر رخ ماه تو شاعری چو شیدا؟
*به: بهتر
بس کرده‌ام شکوائیه‌ای از زجر و بدین ثقل
بس که استماع‌ام چونان ربابی گریان؛​

 

[یاقوتِ نیلگون فام؛]

‌دل شده تکه‌‌ای ربابِ بی‌باران و رعد زنان
***
(شکوائیه‌ی خسته)
شکوائیه چو خسته شده‌ از شاعر شیدا
شکوائیه‌ چو ربابی برآشفته زند رعد بر تیغ دل؛
شکوائیه نباشد چنین که نباشد شاعری شیدا​