مهمترین مفهوم از دید فلاطوری «زمان» است، مفهومی كه به تعبیر آگوستین تا پیش از مداقه و تعریف به ظاهر بدیهیترین و آشناترین امور به نظر میرسد اما وقتی در پی چیستی آن برمیآییم، سخت مبهوت و حیران میشویم. از دید فلاطوری فلسفه یونانی در جستوجوی مبدا و خاستگاهی(آرخه ای) درون بود(immanent) برای موجودات و هستی است. در نگرش یونانی امر محصل همواره دستخوش دگرگونی است و «از عدم مطلق هیچ موجودی صادر نمیشود». این نگرش یونانی بر مبنای دركی نظامبخش از زمان استوار است، بدون یك چنین افق زمانی پرسشگری از مبدا یا آرخه قابل طرح نیست. در حالی كه «در شاكله قرآنی از واقعیت و اندیشه جای مهمترین مولفههای ساختاری، یعنی حركت و زمان كه برای شاكله اندیشه یونانی مهم هستند، خالی است» از دید فلاطوری این فقدان به معنای ناآگاهی نیست بلكه این این مفاهیم «در حقیقت جایی در ساختار شاكله [قرآنی] ندارند. البته این بدان معنا نیست كه قرآن با پدیده زمان آشنایی ندارد، بلكه «بر عكس، قرآن تصور مشخصی از زمان دارد». این تصور، تصوری مكان گونه است، یعنی از دید اندیشه قرآنی زمان ظرفی است كه وابستگی به مظروف ندارد. «زمان قرآنی یك زمان سامان بخش نیست. این زمان با هیچ درونمایهای پیوند ندارد و از این نظر یك «در كجا»یی تهی است، زمان مزبور یك پدیده واقعی كیهانی است كه چونان دیپر پدیدههای كیهانی به وسیله خدا خلق شده و از این نظر دارای هویت یا وجود خاص خویش است». فلاطوری با دقت به مفاهیمی چون «وقت»، «لیل»، «نهار»، «آن» و «دهر» این تفسیر خود از مفهوم زمان در قرآن را تشریح میكند.
به عقیده فلاطوری با این نگرش خاص به زمان، مفهوم «علیت» به معنای یونانی نیز تغییری اساسی مییابد و دیگر سخن از علل اربعه یونانی(مادی، صوری، فاعلی و غایی) بیمعنا میشود. «در درون شیوه اندیشه عربی به طور كلی جای هر گونه علیت درونبود خالی است» در تصور اسلامی به جای این علل اربعه، خالق از عدم مطرح میشود، امر باری كه بر خلاف علل زمانمند یونانی، درونماندگار نیست، بلكه متعال است و جهان را به یكباره خلق میكند. او تاثیر این نگرش متافیزیكی را در نگاه معرفت شناختی قرآنی نیز نشان میدهد. از نظر او، متناسب با هستیشناسی، میان معرفتشناسی اسلامی با معرفتشناسی یونانی، تفاوت بنیادین هست. او نشان میدهد كه در معرفتشناسی قرآنی «ل*ب» جای «عقل» را میگیرد و علم از طریق یادگیری اسامی از طریق خدا امكانپذیر میشود. در قرآن «اسم» (نه به معنای نومینالیستی) به جای «مفاهیم كلی» مطرح میشود و دست یافتن به علم و یادگیری اسما تنها با یاری خداوند میسر میشود. هر اسم، اسم یك شیء دارای كون است و شیء و اسم هر دو مخلوق خداوند هستند. در این نگاه معرفتی، تعلیم (سپس تاویل) مهمترین راه انتقال در این نگرش است و اصلیترین معلم و آموزگار اسما به انسان خداوند تبارك و تعالی است.
منبع: روز اعتماد
به عقیده فلاطوری با این نگرش خاص به زمان، مفهوم «علیت» به معنای یونانی نیز تغییری اساسی مییابد و دیگر سخن از علل اربعه یونانی(مادی، صوری، فاعلی و غایی) بیمعنا میشود. «در درون شیوه اندیشه عربی به طور كلی جای هر گونه علیت درونبود خالی است» در تصور اسلامی به جای این علل اربعه، خالق از عدم مطرح میشود، امر باری كه بر خلاف علل زمانمند یونانی، درونماندگار نیست، بلكه متعال است و جهان را به یكباره خلق میكند. او تاثیر این نگرش متافیزیكی را در نگاه معرفت شناختی قرآنی نیز نشان میدهد. از نظر او، متناسب با هستیشناسی، میان معرفتشناسی اسلامی با معرفتشناسی یونانی، تفاوت بنیادین هست. او نشان میدهد كه در معرفتشناسی قرآنی «ل*ب» جای «عقل» را میگیرد و علم از طریق یادگیری اسامی از طریق خدا امكانپذیر میشود. در قرآن «اسم» (نه به معنای نومینالیستی) به جای «مفاهیم كلی» مطرح میشود و دست یافتن به علم و یادگیری اسما تنها با یاری خداوند میسر میشود. هر اسم، اسم یك شیء دارای كون است و شیء و اسم هر دو مخلوق خداوند هستند. در این نگاه معرفتی، تعلیم (سپس تاویل) مهمترین راه انتقال در این نگرش است و اصلیترین معلم و آموزگار اسما به انسان خداوند تبارك و تعالی است.
منبع: روز اعتماد