به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
وقتی نبودنش را باور کردم، آینه به من خیره ماند.
پیرمردی را دیدم که انگار یک عمر بار دنیا را به دوش کشیده است.
اما این بار، باری نبود؛ یک خلأ بود که مرا در خود بلعید.
زنم، تو رفتی و زمان در این خانه ایستاد.
چطور هنوز نفس می‌کشم، وقتی هوایم تو بودی؟
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
شب‌ها کنار تخت خالی‌ات می‌نشینم و با عکست حرف می‌زنم.
می‌گویم که بچه‌ها خوبند، که دنیا هنوز می‌چرخد، اما دروغ است.
تو رفتی و زندگی در این خانه از چرخیدن باز ایستاد.
عشق من، آیا آن‌جا که هستی خوشحالی؟ آیا هنوز مرا می‌بینی؟
من اما اینجا، حتی خودم را هم گم کرده‌ام.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
به بچه‌هایم نگاه می‌کنم، صورت‌هایشان مثل اوست.
می‌خواهم چیزی بگویم، اما کلمات در گلویم می‌میرند.
چطور می‌توانم بگویم بدون او حتی خودم را هم نمی‌شناسم؟
زنم، من پدری بودم که تو ساختی؛ حالا بدون تو چه هستم؟
فقط یک مرد تنها، که حتی سایه‌اش هم دیگر وزن ندارد.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
می‌گویند زمان زخم‌ها را التیام می‌بخشد، اما دروغ می‌گویند.
زمان فقط یادآوری می‌کند که چه چیزهایی را از دست داده‌ای.
هر روز که می‌گذرد، نبودنت را بیشتر حس می‌کنم.
تو رفتی، و من اینجا ماندم با تمام سؤال‌هایی که هیچ جوابی ندارند.
چطور باید ادامه دهم، وقتی تمام دلیل‌هایم با تو رفت؟
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
عشق من، من هنوز هر صبح برایت قهوه درست می‌کنم.
هنوز صندلی‌ات را سر جای همیشگی‌اش می‌گذارم.
شاید دیوانه به نظر بیایم، اما این تنها راهی است که مرا زنده نگه می‌دارد.
تو در هر گوشه‌ی این خانه حضور داری، حتی در سکوت.
و من، مردی که هرگز نمی‌تواند تو را رها کند.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
وقتی بچه‌هایم می‌خندند، لبخند تو را در صورتشان می‌بینم.
می‌خواهم برایشان پدری کنم، اما چطور وقتی خودم شکسته‌ام؟
آن‌ها از من قوی‌ترند؛ شاید تو این قدرت را به آن‌ها داده‌ای.
همسر زیبای من، ما همه هنوز به دنبال تکه‌های تو در زندگی‌مان می‌گردیم.
و من، مردی که هرگز از سوگواری تو آزاد نمی‌شود.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
شب‌ها بیدار می‌مانم، چون خواب‌هایم پُر از توست.
بیدار می‌شوم، اما هنوز باور نمی‌کنم که رفته‌ای.
همه چیز بی‌معنی شده است، جز یاد تو.
عشق من، چطور زندگی کنم، وقتی تنها دلیل نفس کشیدنم تو بودی؟
من فقط یک مردم، که در میان سایه‌ها گم شده است.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
تو رفتی، و من ماندم با هزاران خاطره‌ای که نمی‌توانم فراموش کنم.
هر گوشه‌ی این خانه، هر لحظه‌ی این زندگی، پر از حضور توست.
اما دیگر صدایت نیست، دستانت نیست، خنده‌هایت نیست.
عشق من، اگر می‌توانستم، جای خودم را با تو عوض می‌کردم.
و حالا، تنها چیزی که دارم، خاکستر این عشق است.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban
بالا