به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
چرخ‌های دنیا می‌چرخید، اما برای او، همیشه در سراشیبی بود.
دست‌هایش خسته بودند، اما برای ما کوهی از طلا می‌ساختند.
آرزوهایش را به آتش می‌سپرد، فقط برای اینکه ما گرم بمانیم.
پدرم، کسی که حتی باد هم نمی‌توانست بر قامتش خم شود.
و من، شاخه‌ای که درختش را فراموش نمی‌کند.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
می‌گفتند دنیا به شجاعت نیاز دارد، اما او به عشق نیاز داشت.
زیر باران ایستاد، اما هرگز نپرسید چرا خیس شده است.
پدرم، مردی که از خاکسترها برخاست و به خورشید سلام کرد.
او در چشم ما جاودانه بود، حتی اگر خودش باور نداشت.
و من، بازمانده‌ی یک رؤیای نصفه‌نیمه، در آغوش او.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
ما او را ترک نکردیم، زندگی ما را از او ربود.
جاده‌ها فاصله می‌سازند، و شهرها خاطرات را کمرنگ می‌کنند.
اما هر کجا که رفتیم، عطر خاکسترهای او را با خود بردیم.
پدرم، هنوز سایه‌اش بر سر ماست، حتی اگر دور باشیم.
و من، هر شب در خواب‌هایم به خانه بازمی‌گردم.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
نمی‌خواستیم برویم، اما دست‌های او ما را هل داد.
می‌گفت: «شما باید به دنبال آفتاب بروید، من با شب کنار می‌آیم.»
اشک‌هایش را ندیدیم، اما صدایش در گوشمان می‌ماند.
پدرم، مردی که خودش را از ما گرفت، تا ما خودمان را پیدا کنیم.
و ما، هنوز به او مدیونیم.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
دنیا گاهی زنجیری به پاهایمان می‌بندد که به خانه نمی‌رسیم.
اما او هیچ‌گاه ما را سرزنش نکرد؛ همیشه می‌گفت: «راهتان را ادامه دهید.»
دور شدیم، اما هر قدمی که برداشتیم، او پشت سرمان ایستاده بود.
پدرم، مردی که دردهایش را پشت لبخندهای ما پنهان کرد.
و ما، سایه‌هایی که برای بازگشت دیر کردیم.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
پدرمان را ترک نکردیم، او ما را آزاد کرد.
می‌گفت پرنده‌ها وقتی پرواز کنند، دیگر به آشیانه برنمی‌گردند.
اما ما پرواز کردیم و فهمیدیم که آشیانه‌مان همیشه در قلب اوست.
پدرم، درختی بود که شاخه‌هایش را برید تا ما به آسمان برسیم.
و من، در هر لحظه‌ی اوج، به ریشه‌هایم فکر می‌کنم.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
او همیشه می‌گفت: «زندگی یک میدان جنگ است، اما من دیگر نمی‌جنگم.»
ما جنگیدیم، اما به قیمت دور شدن از او.
می‌دانیم که اشتباه کردیم، اما آیا او ما را بخشیده است؟
پدرم، قهرمانی که از میدان رفت، تا ما پیروز باشیم.
و ما، تنها بازماندگان یک داستان ناتمام.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
مرگ عشق زندگی پدر خاکستر نشین...
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
وقتی او رفت، تمام خانه خالی شد.
دیگر صدای خنده‌هایش نبود که دیوارها را زنده کند.
قهوه‌ای که هر صبح برایش می‌ریختم، بی‌صدا سرد می‌شد.
من ماندم و سکوتی که حتی صدای نفس‌هایم را هم نمی‌شنید.
او عشق من بود، و حالا، من سایه‌ی بی‌جان او هستم.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه-دلنگار انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
434
مدال‌ها
4
سکه
2,859
او رفت، اما رد پایش هنوز روی این زمین است.
هر گوشه از خانه بوی او را دارد؛ هر شیء یادگاری از بودنش است.
اما دست‌هایم دیگر هیچ چیزی را حس نمی‌کنند، حتی خاکستر این زندگی.
عشق من، جای خالی تو مثل زخمی است که هر روز تازه‌تر می‌شود.
و من، مردی که در گذشته دفن شده است.
 
امضا : Liza
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban
بالا