در حال تایپ دلنوشته رقص زیر تلألو‌ی مهتاب | «زهرا محمدی» کاربر انجمن بوکینو

[Elora]

نام و نام خانوادگی: زهرا محمدی

عنوان: رقص‌ زیر تلألوی مهتاب

ژانر: عاشقانه

ناظر: @DENISE

مقدمه:
گاه نگرشم را به جهان سوق می‌دهم، گاه از رویاهای واهی خود را رها می‌سازم و از وهم رها می‌شوم!
گاه با نجوای قلبم زیر نور ماه، می‌رقصم و خود را به کهکشان اخترک‌ها می‌سپارم.
من همانند تمامی عشاق ماه را می‌ستایم. حلال سیم‌گون رنگی که در ظلمت شب درخشش‌ را تقدیم به تن نژندم می‌کند و روح تازه‌ای را به جانم بذل می‌کند را می‌ستایم!
زیر نور مهتاب می‌رقصم و ماه به من می‌گوید:
《تو همانند اویی! پس خود را از من نگیر و همیشه برای من برقص! 》

 

[Soheil]

---

نویسنده‌ی عزیز، از این‌که انجمن بوکینو را برای انتشار آثارتان برگزیدید، خرسند و سپاسگزاریم.

لطفا قبل از تایپ دلنوشته‌ی خود، قوانین مربوطه‌ به تایپ دلنوشته را مطالعه کنید.​

---

᯽ [ قوانین تایپ دلنوشته ] ᯽​

---

همچنین شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.​

---

᯽ [ تعیین ناظر دلنوشته ] ᯽​

---

پس از تایپ حداقل ۱۵ پست، می‌توانید درخواست نقد
و تگ دهید.​

---

᯽ [ درخواست نقد آثار ] ᯽
᯽ [ درخواست تگ آثار ] ᯽​

---

شما می‌توانید پس از تایپ ١٠ پست برای اثر خود درخواست طراحی جلد دهید‌.​

---

᯽ [ درخواست جلد اثر ] ᯽​

---

بعد از ۲۰ پست می‌توانید پایان دلنوشته‌تان را اعلام کنید.​

---

᯽ [ اعلام پایان آثار ادبی ] ᯽​

---

در صورت تصمیم به عدم ادامه‌ی تایپ دلنوشته، شما می‌توانید درخواست انتقال به متروکه دهید و همچنین در صورت تصمیم به ادامه‌ی تایپ دلنوشته و انتشار اثرتان می‌توانید درخواست بازگردانی اثر از متروکه را دهید.​

---

᯽ [ انتقال و بازگردانی دلنوشته از متروکه ] ᯽​

---

𖡼 با سپاس از توجه شما 𖡼

[کادر مدیریت تالار ادبیات]​

 

[Elora]

زیر تلألوی مهتاب می‌رقصم. چشمانم تنها چهره‌ای از ماه را در اندیشه‌هایش می‌پندارد.
چهره‌ی معشوقه‌ی خود را!
در میان درختان سر به فلک کشیده، که اطرافش را احاطه کرده قدم می‌زنم. من از این حصار دلنشینی که زندانی شده‌ام و تنها ماه شاهد آن است، مملو از نشاط هستم.
دیدگان طوسی‌ام را به درخشش چشم‌گیر ماه می‌دوزم، که مهتاب به سخن می‌آید و ل*ب می‌زند:
《تو تنها در حصار من برقص، آن‌ها در طمع شکار تو‌ هستند! 》

 

[Elora]

پرتوهای نور ماه را بر روی خودم حس می‌کنم، می‌رقصم، شادمانی می ‌‌‌‌کنم و این بین ماه برایم سوغاتی می‌آورد.
کرم‌های شب‌تابی که همانند ستاره برای همراهی‌ام می‌آیند و یا پروانه‌های دریایی رنگی، که نمایشی از بحر را با بال هایشان برایم به ارمغان می‌آورند.
مهتاب باز می‌بخشد، هم مرا مملو از درخشش می‌کند هم موجودات دیگر را!
من قول دادم که تنها برای ماه و مهتاب برقصم پس بلند فریاد می‌کشم:
《که من با تمام وجودم دوستت دارم! 》

 

[Elora]

چرخشی زیر این نور درخشنده می‌زنم. تبسمی بر ل*ب می‌نشانم و به تماشای ماه می‌نشینم.
ماهی که همچون من عاشق بود، عاشق سیاهی بود... .
ولی حیف که سیه‌ای و تاریکی به ضررش بود.
اما اون همچنان تابید، معشوقش نابود شد.
درخشش مرا دید، عاشق تیرگی باطن من گشت، به من دل بست و بار دگر رقص من زیر نور او...
شکوفا شد!

 

[Elora]

ماه همچو مرواریدی برفی درون دریای ظالم و سیاه رنگ است.
درخششی که دارد، حتی چشم‌های بدون سو را نسبت به خود جلب می‌کند؛ چرا که تمام زیبایی‌ها، مهربانی‌ها، بخشش‌ها درون او قرار دارد.
او بی‌هیچ منتی نوری روشن را از اعماق وجودش به قلب‌های خسته تقدیم می‌کند، من نیز برای این‌که قلبش را میان اهریمن تاریک شب رها نکنم، شام تا سحر برای او...
می‌رقصد!