نامکاربری: Masoome
نام و نام خانوادگی: معصومه ابدالی
نوع کتاب: رمان
عنوان کتاب: کالیدور
ژانر کتاب: عاشقانه، تراژدی، جنایی
خلاصه کتاب: زنی ناجیِ شش زندگی از کالیدور میشود! دستِ یاریِ او شش زمین خورده را بلند میکند و یکی از این شش نفر مردِ جوانی به نامِ ناموَر است که سالهاست اسیرِ دستِ شیطانی شده و مجبور به زندگی در زندانِ اوست! به یاریِ این زن از اسارت رهایی مییابد و به دنبالِ مقصدِ تازهای در زندگیاش میرود؛ جایی فراتر از سرابی که کلِ عمرش را در آن گذرانده بود و در این راه با افرادِ تازه و رازهای تازهای روبهرو میشود... اما کالیدور قوانینی داشت زیرِ پا له نشدنی! اولین قانون اخطار میداد کسی از آن خارج نمیشد مگر آنکه نبضِ حیاتش ترمز میکرد!
مقدمه کتاب: زندگیای زیرِ سنگینیِ سایهی دروغ و سرنوشتی که اجازهی سر از مُهر برداشتنِ رازهایش را نمیداد...
کبکهایی میساخت سر در برف فرو برده، تا بیخبر بمانند از دنیای سردِ بیرون از برف؛ جایی که آفتاب نقشی نداشت، سایهی دروغ سقف بود و بیرحمی ستونهای آن!
جایی حوالیِ زندگیهای تهی، در پستوی ناامیدی و نقطهی مقابلِ آرامش!
سایهی دروغ بر سرهای زیادی سنگینی میکرد؛ اما شاید چون ماه پشتِ ابری خفته بود، به وقتِ بیداریاش سرها از برف بیرون میکشید!
در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش میکنید یا به ناظر واگذار میکنید؟ خودم ویرایش میکنم.
مورخ ثبت درخواست: 2024-09-15
نام و نام خانوادگی: معصومه ابدالی
نوع کتاب: رمان
عنوان کتاب: کالیدور
ژانر کتاب: عاشقانه، تراژدی، جنایی
خلاصه کتاب: زنی ناجیِ شش زندگی از کالیدور میشود! دستِ یاریِ او شش زمین خورده را بلند میکند و یکی از این شش نفر مردِ جوانی به نامِ ناموَر است که سالهاست اسیرِ دستِ شیطانی شده و مجبور به زندگی در زندانِ اوست! به یاریِ این زن از اسارت رهایی مییابد و به دنبالِ مقصدِ تازهای در زندگیاش میرود؛ جایی فراتر از سرابی که کلِ عمرش را در آن گذرانده بود و در این راه با افرادِ تازه و رازهای تازهای روبهرو میشود... اما کالیدور قوانینی داشت زیرِ پا له نشدنی! اولین قانون اخطار میداد کسی از آن خارج نمیشد مگر آنکه نبضِ حیاتش ترمز میکرد!
مقدمه کتاب: زندگیای زیرِ سنگینیِ سایهی دروغ و سرنوشتی که اجازهی سر از مُهر برداشتنِ رازهایش را نمیداد...
کبکهایی میساخت سر در برف فرو برده، تا بیخبر بمانند از دنیای سردِ بیرون از برف؛ جایی که آفتاب نقشی نداشت، سایهی دروغ سقف بود و بیرحمی ستونهای آن!
جایی حوالیِ زندگیهای تهی، در پستوی ناامیدی و نقطهی مقابلِ آرامش!
سایهی دروغ بر سرهای زیادی سنگینی میکرد؛ اما شاید چون ماه پشتِ ابری خفته بود، به وقتِ بیداریاش سرها از برف بیرون میکشید!
در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش میکنید یا به ناظر واگذار میکنید؟ خودم ویرایش میکنم.
مورخ ثبت درخواست: 2024-09-15