نام‌کاربری: setayesh_280
نام و نام خانوادگی: ستایش شعبان بلوکات
نوع کتاب: رمان
عنوان کتاب: طلوعِ محوتر از خاکستر
ژانر کتاب: اکشن،اجتماعی،طنز،عاشقانه،غمگین
خلاصه کتاب: حسرت چیست؟
حسرت یک نوع غم است که فرد، آن را زمانی که احساس از دست دادن یک چیز با ارزش را داشته باشد، تجربه می‌کند.
حسرت یعنی پشیمانی و اندوه شدید بر آنچه از دست رفته باشد و امکان بازگشت آن نباشد.
و تو برایِ من ، حسرتِ ابدی خواهی ماند.
البته اگر سرنوشت بگذارد من دلتنگ می‌مانم تا که روزی شاید هوایم به سرت بزند و برگردی .
آن وقت من با آغوش باز از تو پذیرایی خواهم کرد:).
داستان:«این رمان در را*ب*طه با دوتا وکیل هست که باهم رفیقن و کم کم درگیر یه پرونده سنگین میشن و کنجکاوی زیاد کار دستشون میده و ...»
مقدمه کتاب: وقتی که همه من رو به کوبیدنِ درهایی که می‌بستم محکوم میکردند، من برای آرام بسته شدنِ درِ خانه‌ی تو دستم رو لای در گذاشتم.
من خیلی جاها توی زندگیم از خودم ، خواسته هام علایقم ، احساساتم گذشتم .
من خیلی وقتا اصلا یادم رفت خودمم وجود دارم.
فقط و فقط چشمام خیره به تو بود.
مبادا تو احساس کمبود کنی مبادا اشکت در بیاد.
ولی وقتی رفتی تازه نگاهم به خودم افتاد فهمیدم چقدر بی انصافی کردم در حق خودم.
بعد رفتنت هر روز و هر ثانیه دارم از خودم معذرت خواهی میکنم ، نه بخاطر تو و نبودنت ها نه ، بخاطر چیزایی که از خودم کم کردم و خرج تو کردم.
راستش بهم ثابت شد هیچکس جز خودم تو این دنیا ارزش نداره.
بعدِ تو...من فقط پشتم گرمه به خدا.
فهمیدم آبی از بنده هاش گرم نمیشه.
شاید اوایل خیلی گریه میکردم و غصه میخوردم اما الان خداروشکر میکنم که رفتی و بهم این درس بزرگ رو دادی.
الان چندین و چند ساله که با این جمله زندگی میکنم:«آنکه رفت ، به حرمت آنچه با خود برد ، حق بازگشت ندارد.»
شاید دیگه مثل اون آدمِ قبل از تو نشم اما من خیلی بهتر از آن خواهم شد!
در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ خودم ویرایش میکنم.
مورخ ثبت درخواست: 1403-09-22
نام و نام خانوادگی: ستایش شعبان بلوکات
نوع کتاب: رمان
عنوان کتاب: طلوعِ محوتر از خاکستر
ژانر کتاب: اکشن،اجتماعی،طنز،عاشقانه،غمگین
خلاصه کتاب: حسرت چیست؟
حسرت یک نوع غم است که فرد، آن را زمانی که احساس از دست دادن یک چیز با ارزش را داشته باشد، تجربه می‌کند.
حسرت یعنی پشیمانی و اندوه شدید بر آنچه از دست رفته باشد و امکان بازگشت آن نباشد.
و تو برایِ من ، حسرتِ ابدی خواهی ماند.
البته اگر سرنوشت بگذارد من دلتنگ می‌مانم تا که روزی شاید هوایم به سرت بزند و برگردی .
آن وقت من با آغوش باز از تو پذیرایی خواهم کرد:).
داستان:«این رمان در را*ب*طه با دوتا وکیل هست که باهم رفیقن و کم کم درگیر یه پرونده سنگین میشن و کنجکاوی زیاد کار دستشون میده و ...»
مقدمه کتاب: وقتی که همه من رو به کوبیدنِ درهایی که می‌بستم محکوم میکردند، من برای آرام بسته شدنِ درِ خانه‌ی تو دستم رو لای در گذاشتم.
من خیلی جاها توی زندگیم از خودم ، خواسته هام علایقم ، احساساتم گذشتم .
من خیلی وقتا اصلا یادم رفت خودمم وجود دارم.
فقط و فقط چشمام خیره به تو بود.
مبادا تو احساس کمبود کنی مبادا اشکت در بیاد.
ولی وقتی رفتی تازه نگاهم به خودم افتاد فهمیدم چقدر بی انصافی کردم در حق خودم.
بعد رفتنت هر روز و هر ثانیه دارم از خودم معذرت خواهی میکنم ، نه بخاطر تو و نبودنت ها نه ، بخاطر چیزایی که از خودم کم کردم و خرج تو کردم.
راستش بهم ثابت شد هیچکس جز خودم تو این دنیا ارزش نداره.
بعدِ تو...من فقط پشتم گرمه به خدا.
فهمیدم آبی از بنده هاش گرم نمیشه.
شاید اوایل خیلی گریه میکردم و غصه میخوردم اما الان خداروشکر میکنم که رفتی و بهم این درس بزرگ رو دادی.
الان چندین و چند ساله که با این جمله زندگی میکنم:«آنکه رفت ، به حرمت آنچه با خود برد ، حق بازگشت ندارد.»
شاید دیگه مثل اون آدمِ قبل از تو نشم اما من خیلی بهتر از آن خواهم شد!
در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ خودم ویرایش میکنم.
مورخ ثبت درخواست: 1403-09-22
