What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

YAS

[مدیرکل - مدیر تالار نظارت]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
847
Reaction score
3,361
Time online
19d 21h 23m
Points
253
Location
بیرجند
سکه
5,625
  • #1
نام اثر: خواب‌های هم‌آوا
ژانر: فانتزی، عاشقانه
نویسنده: یسنا نهتانی
ناظر: @(SINA)
خلاصه:
داستان زنی است که در رویاهایش عاشق می‌شود، هر بار بیدارتر از قبل. اما وقتی نشانه‌های این خواب‌ها شروع به نفوذ به دنیای واقعی می‌کنند، او باید تصمیم بگیرد: آیا این فقط تخیل است یا چیزی فراتر؟ پاسخ این معما در جایی بین بیداری و خواب پنهان شده، جایی که قلبش مدت‌هاست آن را می‌شناسد... .
 

آینازاولادی

[گرافیست و کیدرامر انجمن+مدیرآزمایشی‌تالارمینیمال]
LV
0
 
Joined
Sep 24, 2024
Messages
97
Reaction score
303
Time online
1d 18h 56m
Points
63
Age
19
Location
ناکجا آباد (:
سکه
470
  • #2
538CAF79-AC57-4956-8330-B49C5F1A1BA7.png
نویسنده‌ی گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!
از شما می‌خواهیم قبل از تایپ آثرتان، قوانین را مطالعه کنید:​



برای آگاهی از قوانین تایپ داستانک به لینک زیر مراجعه کنید:​




‌برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
‌‌​




بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:​


برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:​


بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:
‌​


برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:
‌​


پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:​


برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:
‌​


‌و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نویسندگی به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.​


با آرزوی موفقیت برای شما!

[کادر مدیریت تالار کتاب]​
 

YAS

[مدیرکل - مدیر تالار نظارت]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
847
Reaction score
3,361
Time online
19d 21h 23m
Points
253
Location
بیرجند
سکه
5,625
  • #3
مقدمه:
هر شب، وقتی چشم‌هایش را می‌بند، به جهانی قدم می‌گذارد که تنها از آن اوست. در آنجا، میان سایه‌های نقرهای مه‌آلود، چهرهای آشنا منتظر اوست.
کسی که صدایش را می‌شناسد، اما هرگز در بیداری ندیده است. عشقی که در خواب می‌روید، با هر بامداد محو می‌شود، تا شب بعد دوباره شکوفه دهد. اما روزی، نشانه‌های این رویاها شروع می‌کنند به نشت کردن به دنیای واقعی... ردپایی از عطری آشنا، زمزمه‌های نیمه شنیده در شلوغی خیابان.
آیا این فقط توهم است، یا چیزی فراتر از خواب و خیال در انتظار اوست؟
 

YAS

[مدیرکل - مدیر تالار نظارت]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
847
Reaction score
3,361
Time online
19d 21h 23m
Points
253
Location
بیرجند
سکه
5,625
  • #4
قسمت اول - دنیای خواب‌ها
هر شب وقتی چشم‌هایم را می‌بندم، به همان خیابان می‌رسم. خیابانی که انگار فقط در ذهن من وجود دارد؛ سنگ‌فرش‌های آبی رنگ، چراغ‌های قدیمی که نور مهتابی سردی می‌پاشند، و بوی نمناک بارانی که هرگز نمی‌بارد.
و او همیشه زیر همان چراغ‌فانوس شماره هفت منتظرم می‌ایستد. موهایش کمی آشفته، مثل کسی که تمام روز در باد راه رفته باشد. اولین بار که دیدمش، حتی تعجب نکردم. انگار همیشه او را می‌شناختم.
"دیر کردی امروز." می‌گوید و لبخند می‌زند. دستش را به سویم دراز می‌کند و من بی‌اختیار قدم برمی‌دارم به جلو. کفش‌هایم روی سنگ‌های خیس صدا می‌کنند. صدایی که در دنیای واقعی هرگز نشنیده‌ام.
ما ساعت‌ها در این شهر خیالی قدم می‌زنیم. گاهی به کافه‌ای می‌رویم که قهوه‌هایش همیشه داغ است، حتی وقتی تمام شب را آنجا می‌نشینیم.
بعضی شب‌ها در کتابخانه‌ای گم می‌شویم که راه‌روهای بی‌پایانش پر از کتاب‌هایی است که هیچ‌کجا ندیده‌ام.
صبح که بیدار می‌شوم، رخت‌خوابم هنوز گرم است. روی میز کنار تخت گاهی چیزها‌ی عجیبی پیدا می‌کنم: پر قرمزی که به هیچ پرنده‌ای در این شهر تعلق ندارد، تکه‌ای پارچه ابریشمی، یا سنگی صاف که انگار از کنار دریا آورده شده.
 
Last edited:

YAS

[مدیرکل - مدیر تالار نظارت]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
847
Reaction score
3,361
Time online
19d 21h 23m
Points
253
Location
بیرجند
سکه
5,625
  • #5
قسمت دوم - نشانه‌ها
یک ماه است که این خواب‌ها ادامه دارند. دکتر می‌گوید استرس است. مادرم فکر می‌کند شاید کتاب‌های فانتزی زیادی می‌خوانم. اما امروز صبح چیزی پیدا کردم که توضیحی برایش ندارم.
در کیفم، داخل جیبی که هرگز از آن استفاده نمی‌کنم، یک بلیط سینما بود. برای فیلمی که هفته پیش اکران شده. روی آن با خطی ناآشنا نوشته شده بود:
"امشب هشت و نیم، سینما بهمن. صندلی H12."
دست‌هایم شروع به لرزیدن کرد. این خط را می‌شناختم. همان خطی بود که در خواب‌ها، روی کاغذهای کوچکی که او به من می‌داد دیده بودم.
تمام روز را به این فکر کردم که نباید بروم.
این دیوانگی بود!
ممکن بود خطرناک باشد.
اما ساعت هشت و ده دقیقه، خودم را جلوی سینما دیدم که دارم به ساعت نگاه می‌کنم.
سالن تقریباً خالی بود.
فقط چند زوج پراکنده در ردیف‌های جلو نشسته بودند. صندلی H12 در انتهای سالن بود. کنار صندلی من، کسی نشسته بود.
نفس‌هایم تند شد. نمی‌توانستم صورتش را ببینم. چراغ‌ها خاموش شدند و فیلم شروع شد.
 

YAS

[مدیرکل - مدیر تالار نظارت]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
847
Reaction score
3,361
Time online
19d 21h 23m
Points
253
Location
بیرجند
سکه
5,625
  • #6
قسمت سوم - آشنایی ناتمام
تمام مدت فیلم، از گوشه چشم به او نگاه می‌کردم. دست‌هایش را می‌شناختم. همان دست‌های مردانه‌ای که در خواب بارها گرفته بودم.
اما جرأت نمی‌کردم مستقیماً به صورتش نگاه کنم.
وقتی فیلم تمام شد، چراغ‌ها روشن شدند. او قبل از اینکه بتوانم صورتش را ببینم، سریع از جا بلند شد و به سمت خروجی رفت و من فریاد زدم:
- صبر کن!
اما صدایم در هم‌همه سالن گم شد. تنها چیزی که از او دیدم، پشت سری بود که به سرعت در جمعیت ناپدید شد. اما روی صندلی‌اش چیزی باقی مانده بود: یک دستمال سفید که گوشه آن با نخ قرمزی دوخته شده بود. دقیقاً مثل دستمالی که هفته پیش در خواب دیده بودم او به من داده است.
دستمال را برداشتم. بوی چای یاس و چوب صندل می‌داد. همان بویی که هر شب در خواب‌هایم استشمام می‌کردم.
اشک‌ در چشم‌هایم حلقه زد، حس عجیبی در دلم رخنه کرده بود، ترس؛ اضطراب؛ وحشت و کمی هم خوشحالی، نمی‌دانستم باید چه کاری انجام دهم؟ آیا دیداری دوباره با او خواهم داشت؟
 

YAS

[مدیرکل - مدیر تالار نظارت]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
847
Reaction score
3,361
Time online
19d 21h 23m
Points
253
Location
بیرجند
سکه
5,625
  • #7
قسمت چهارم - ملاقات واقعی (قسمت آخر)
سه روز بعد، در کتابخانه دانشگاه مشغول مطالعه بودم که بوی آشنا دوباره مشامم را پر کرد. سر بلند کردم. او آنجا ایستاده بود، با همان کتابی که دیشب در خواب درباره‌اش صحبت کرده بودیم.
چشمانش گشاد شد. انگار می‌خواست چیزی بگوید، اما کلمات در گلویش گویی خشک شدند.
آرام با صدایی بغض‌آلود ل*ب زدم:
- تو… توهم آن خواب‌ها را می‌بینی؟
اشک در چشمانش حلقه زد. بدون یک کلمه، دستش را به سویم دراز کرد. وقتی پوستمان تماس پیدا کرد، دنیا برای یک لحظه ایستاد.
انگار تمام آن شب‌ها، تمام آن قدم زدن‌ها، تمام آن خنده‌ها و صحبت‌ها، فقط برای این لحظه بودند.
در حالی که اشک‌هایش روی گونه‌هایش می‌غلتیدند گفت:
-فکر می‌کردم دیوانه شده‌ام.
من هم خندیدم و گفتم:
- ما هردو دیوانه شده‌ایم. اما حداقل... .
و دستش را محکم‌تر گرفتم:
- دیوانگی را با هم تقسیم می‌کنیم.
و در آن لحظه فهمیدم که بعضی عشق‌ها آنقدر قوی هستند که حتی مرز بین خواب و بیداری را هم می‌شکنند.
اگر که آن احساس، واقعا عشق باشد.
پایان.
۱۴۰۴/۴/۲۴ ساعت 9:57am، سه‌شنبه.
39FF045D-F1FA-4E4C-965B-94F0D71275A6.png
 

آینازاولادی

[گرافیست و کیدرامر انجمن+مدیرآزمایشی‌تالارمینیمال]
LV
0
 
Joined
Sep 24, 2024
Messages
97
Reaction score
303
Time online
1d 18h 56m
Points
63
Age
19
Location
ناکجا آباد (:
سکه
470
  • #8
اتمام اثر
a38008_Negar_1745610608667.png
 

Who has read this thread (Total: 5) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom