گذشت خوبی ام از حد، به شک دچار شدند
به احترام، کمی خم شدم، سوار شدند!
خودم به تیشهی تزیین تراششان دادم
کجای کار غلط بود کردگار شدند؟!
عجب مدار ازین شهر، باده نوشانش
به شرحِ حرمت مِی بر سرِ منار شدند!
دلم ز آینه بودن به تنگ آمده است
که یک به یک همه یاران من غبار شدند!
رفو کنید رفیقان من! چه روزنهها
که راه در دلِ هم یافتند و غار شدند!
حذر کنید رفیقان من! چه نجواها
که من ندیده گرفتم، سرم هوار شدند!
چه کرمها که لگدمالشان نکردی و حیف
که تا دمار درآرند از تو مار شدند!
به احترام، کمی خم شدم، سوار شدند!
خودم به تیشهی تزیین تراششان دادم
کجای کار غلط بود کردگار شدند؟!
عجب مدار ازین شهر، باده نوشانش
به شرحِ حرمت مِی بر سرِ منار شدند!
دلم ز آینه بودن به تنگ آمده است
که یک به یک همه یاران من غبار شدند!
رفو کنید رفیقان من! چه روزنهها
که راه در دلِ هم یافتند و غار شدند!
حذر کنید رفیقان من! چه نجواها
که من ندیده گرفتم، سرم هوار شدند!
چه کرمها که لگدمالشان نکردی و حیف
که تا دمار درآرند از تو مار شدند!