عطار
«فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری» در حرفه ی داروسازی و داروشناسی—که از پدرش آموخته بود—فعالیت می کرد. او آثارش را بیشتر با تخلص «عطار» می نوشت و در میان اطلاعات بسیار اندکی که از زندگی او بر جای مانده، از وجود «ولی نعمتی» که مورد مدح او قرار بگیرد، نشانی نیست. در حقیقت «عطار» با شاعرانی که از طریق مدح پادشاهان، پاداش دریافت می کردند نیز موافق نبود.
او در اشعارش تلاش می کند درکی بهتر از ماهیت هستی و نزدیکی به خدا را در مخاطبینش به وجود آورد. «عطار» بیش از هر چیز به خاطر خلق کتاب «منطق الطیر» شناخته می شود: شعری تمثیلی که در آن، تمام پرندگان جهان گرد هم می آیند تا تصمیم بگیرند چه کسی پادشاه آن ها خواهد بود. هدهد، در طول سفری هفت مرحله ای آن ها را هدایت می کند و در هر مرحله یا منزل، تعدادی از پرندگان از سفر بازمی مانند. آن ها به مسیر ادامه می دهند تا این که 30 پرنده (سی مرغ) به منزلگاه پرنده ی افسانه ای «سیمرغ» می رسند و در آنجا درمی یابند که خودشان باید راهنما و حاکم خود باشند. «عطار» در زمان حمله ی مغول ها به شهرش نیشابور، به قتل رسید.
بعد از آن طاووس آمد زرنگار
نقش پرش صد چه بل که صد هزار
چون عروسی جلوه کردن ساز کرد
هر پر او جلوه ای آغاز کرد
گفت تا نقاش غیبم نقش بست
چینیان را شد قلم انگشتِ دست
گرچه من جبریل مرغانم ولیک
رفت بر من از قضا کاری نه نیک
یار شد با من به یک جا مار زشت
تا بیفتادم به خواری از بهشت
چون بدل کردند خلوت جای من
تختبند پای من شد پای من
عزم آن دارم کزین تاریک جای
رهبری باشد به خُلدم رهنمای
من نه آن مَردم که در سلطان رسم
بس بود اینم که در دروان رسم
کی بود سیمرغ را پروای من
بس بود فردوس عالی جای من
من ندارم در جهان کاری دگر
تا بهشتم ره دهد باری دگر
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هر که خواهد خانه ای از پادشاه
گوی نزدیکی او این زان به است
خانه ای از حضرت سلطان به است
خانه ی نفس است خلد پر هوس
خانه ی دل مقصد صدق است و بس
حضرت حق هست دریای عظیم
قطره ی خرد است جنات النعیم
قطره باشد هر که را دریا بود
هر چه جز دریا بود سودا بود
چون به دریا می توانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
هر که داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند از یک ذره باز
هر که کل شد جزو را با او چه کار
وانکه جان شد عضو را با او چه کار
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
منبع: ایران کتاب
«فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری» در حرفه ی داروسازی و داروشناسی—که از پدرش آموخته بود—فعالیت می کرد. او آثارش را بیشتر با تخلص «عطار» می نوشت و در میان اطلاعات بسیار اندکی که از زندگی او بر جای مانده، از وجود «ولی نعمتی» که مورد مدح او قرار بگیرد، نشانی نیست. در حقیقت «عطار» با شاعرانی که از طریق مدح پادشاهان، پاداش دریافت می کردند نیز موافق نبود.
او در اشعارش تلاش می کند درکی بهتر از ماهیت هستی و نزدیکی به خدا را در مخاطبینش به وجود آورد. «عطار» بیش از هر چیز به خاطر خلق کتاب «منطق الطیر» شناخته می شود: شعری تمثیلی که در آن، تمام پرندگان جهان گرد هم می آیند تا تصمیم بگیرند چه کسی پادشاه آن ها خواهد بود. هدهد، در طول سفری هفت مرحله ای آن ها را هدایت می کند و در هر مرحله یا منزل، تعدادی از پرندگان از سفر بازمی مانند. آن ها به مسیر ادامه می دهند تا این که 30 پرنده (سی مرغ) به منزلگاه پرنده ی افسانه ای «سیمرغ» می رسند و در آنجا درمی یابند که خودشان باید راهنما و حاکم خود باشند. «عطار» در زمان حمله ی مغول ها به شهرش نیشابور، به قتل رسید.
بعد از آن طاووس آمد زرنگار
نقش پرش صد چه بل که صد هزار
چون عروسی جلوه کردن ساز کرد
هر پر او جلوه ای آغاز کرد
گفت تا نقاش غیبم نقش بست
چینیان را شد قلم انگشتِ دست
گرچه من جبریل مرغانم ولیک
رفت بر من از قضا کاری نه نیک
یار شد با من به یک جا مار زشت
تا بیفتادم به خواری از بهشت
چون بدل کردند خلوت جای من
تختبند پای من شد پای من
عزم آن دارم کزین تاریک جای
رهبری باشد به خُلدم رهنمای
من نه آن مَردم که در سلطان رسم
بس بود اینم که در دروان رسم
کی بود سیمرغ را پروای من
بس بود فردوس عالی جای من
من ندارم در جهان کاری دگر
تا بهشتم ره دهد باری دگر
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هر که خواهد خانه ای از پادشاه
گوی نزدیکی او این زان به است
خانه ای از حضرت سلطان به است
خانه ی نفس است خلد پر هوس
خانه ی دل مقصد صدق است و بس
حضرت حق هست دریای عظیم
قطره ی خرد است جنات النعیم
قطره باشد هر که را دریا بود
هر چه جز دریا بود سودا بود
چون به دریا می توانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
هر که داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند از یک ذره باز
هر که کل شد جزو را با او چه کار
وانکه جان شد عضو را با او چه کار
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
منبع: ایران کتاب