به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

انگیزشی * ببخش و بگیر *چرا و چگونه بخشنده ها به اوج موفقیت می رسند؟ ●آدام گرنت●مترجم: علیرضا خاکساران، سعید یاراحمدی / تایپیست : * mahban *

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
سابقه ی موفقیتی ندارند. در مقابل، شیدر کارآفرین باتجربه ای بود که نه یک بار، بلکه دو بار بابت فروش شرکت هایش کلی پول به جیب زده بود. در
سال ۱۹۹۹ ،آمازون اولین شرکت نوپایش به نام com.Accept را به قیمت ۱۷۵ میلیون دلار خرید.

در سال ۲۰۰۷ ،شرکت بعدی اش به نام گود
تکنولوژی(۴ (توسط موتورلا به قیمت ۵۰۰ میلیون دلار خریداری شد. با توجه به سابقه ی شیدر، هورنیک مشتاق بود ببیند چه چیزی در چنته اش دارد. چند روز پس از بازی فوتبال، شیدر به دفتر هورنیک رفت و ایده ی جدیدش را ارائه کرد. حدود یک چهارم آمریکایی ها، به دلیل نداشتن حساب بانکی یا کارت اعتباری، در خرید آنلاین مشکل داشتند و شیدر راه حل خلاقانه ای برای این مشکل ارائه کرد. هورنیک یکی از اولین سرمایه گذاران خطر پذیری بود که این ارائه را شنید و در همان ابتدا، عاشقش شد. ظرف یک هفته، شیدر را مقابل شرکایش نشاند و قرارداد همکاری را جلویش گذاشت: می خواست روی شرکت شیدر سرمایه گذاری کند.
هورنیک به سرعت این ایده را پذیرفته بود، ولی شیدر دست برتر راداشت.

با توجه به اعتبار شیدر و کیفیت ایده اش،هورنیک می دانست که بسیاری از
سرمایه گذاران به شدت به دنبال همکاری با شیدر خواهند بود. هورنیک این طور توضیح می دهد: «در این حوزه، به جز ما سرمایه گذارهای دیگه ای هم هستن و فقط ما نیستیم. توی این کشور داریم با بهترین شرکت های سرمایه گذاری خطرپذیر رقابت می کنیم و تمام سعی مون اینه که کارآفرین ها رو قانع کنیم تا پیشنهاد سرمایه گذاری ما رو بپذیرن، نه پیشنهاد بقیه رو». بهترین راه هورنیک برای تعیین تکلیف این سرمایه گذاری این بود که مهلتی برای شیدر مشخص کند تا او تصمیمش را بگیرد. اگر هورنیک پیشنهادی متقاعدکننده با فرصت تصمیم گیری محدود می داد، ممکن بود شیدر پیش از اینکه بتواند ایده اش را به سرمایه گذاران دیگر ارائه دهد، قرارداد را امضا کند. این شیوه ای است که بسیاری از سرمایه گذاران خطرپذیر به کار می برند تا فرصت سرمایه گذاری نصیب خودشان شود.

اما هورنیک برای شیدر مهلت تعیین نکرد. در واقع، از شیدر خواست تا پیشنهادش را با توجه به پیشنهادهای سایر سرمایه گذاران بپذیرد. هورنیک معتقد بود کارآفرینان به زمان نیاز دارند تا گزینه هایشان را ارزیابی کنند، پس طبق اصول شخصی اش، از ارائه ی پیشنهادهای مهلت دار امتناع کرد. هورنیک گفت: «تا هر وقت بتونی تصمیم درستی بگیری وقت داری». اگرچه هورنیک امیدوار بود شیدر به این نتیجه برسد که بهترین تصمیم امضای قرارداد با اوست، منافع شیدر را مقدم بر منافع خودش قرار داد و به شیدر اجازه داد تا گزینه های دیگر را بررسی کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
شیدر دقیقاً همان کار را کرد: چند هفته ی بعد را مشغول ارائه ی ایده اش به سایر سرمایه گذاران شد. در همین حین، هورنیک می خواست به او اطمینان بدهد که هنوز یک رقیب قدرتمند است، بنابراین باارزش ترین منبع خود را برای شیدر ارسال کرد: فهرستی از چهل معرف که می توانستند ظرفیت و
استعداد هورنیک به عنوان یک سرمایه گذار را تأیید کنند. هورنیک می دانست کارآفرینان به دنبال دو ِ ویژگی «صلاحیت» و «قابل اعتماد بودن» در سرمایه گذاران می گردند؛ همان ویژگی هایی که همه ی ما در مشاوران مالی نیز به دنبال شان هستیم.

وقتی کارآفرینان قراردادی را با سرمایه گذار امضا می کنند، سرمایه گذار عضوی از هیئت مدیره ی آن ها می شود و مشاوره های تخصصی می دهد. ِ فهرست معرف های هورنیک نمایانگر تلاش بسیار و خون دل هایی بود که در بیش از یک دهه کار در حوزه ی سرمایه گذاری خطرپذیر خورده بود. او می دانست که معرف ها مهارت و شخصیتش را
تأیید خواهند کرد. چند هفته بعد، تلفن هورنیک زنگ خورد. شیدر بود که می خواست تصمیمش
را اعلام کند. شیدر گفت: «متأسفم، می خوام با سرمایه گذار دیگه ای قرارداد ببندم». شرایط مالی پیشنهادی هورنیک و آن یکی سرمایه گذار تقریباً یکسان بودند، بنابراین فهرست معرف های هورنیک باید برایش یک مزیت محسوب می شد. پس از گفت وگو با معرف ها، شیدر برایش مثل روز روشن بود که هورنیک مرد بزرگی است.

ولی همین روحیه ی سخاوتمندی هورنیک بود که موجب شد پیشنهادش پذیرفته نشود. شیدر نگران این بود که نکند هورنیک به جای اینکه او را بیشتر به چالش بکشد، لی لی به لالایش بگذارد. نگران این بود که نکند هورنیک در کمک به او برای شروع یک کسب وکار موفق به اندازه ی کافی جدی و سرسخت نباشد. از طرفی، سرمایه گذار دیگر به این معروف بود که مشاور زیرکی است که کارآفرینان را به چالش می کشد و آن ها را به جلو هل می دهد. شیدر با خودش فکر می کرد: «احتمالاً باید کسی رو به هیئت مدیره اضافه کنم که بیشتر منو به چالش بکشه. هورنیک زیادی
مهربونه و نمی دونم توی هیئت مدیره چه رفتاری از خودش نشون میده».

زمانی که شیدر به هورنیک زنگ زد، توضیح داد: «دلم می گه با شما کار کنم و منطقم می گه با اونا. تصمیم گرفتم به منطقم گوش بدم، نه به حرف دلم». حال هورنیک گرفته شده بود و شروع به مرور رفتار خودش کرد. «من یه احمقم؟ اگه تحت فشار می ذاشتمش که قرارداد رو امضا کنه، شاید امضاش کرده بود. اما من یه دهه برای ایجاد اعتبارم وقت گذاشتم، نباید این طوری می شد. چطور این اتفاق افتاد؟»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
دیوید هورنیک به بهایی گزاف درس عبرت گرفت: آدم های خوب مزد واقعی کارشان را نمی گیرند. آیا واقعاً همین طور است؟

***

بیشتر مردم بر این باورند که افراد بسیار موفق سه نقطه ی اشتراک دارند:
انگیزه، توانایی و فرصت. اگر می خواهیم موفق شویم، به ترکیبی از سخت کوشی، استعداد و شانس نیاز داریم. ماجرای دنی شیدر و دیوید هورنیک جزء چهارمی را به ما نشان می دهد؛ جزئی مهم که اغلب نادیده گرفته می شود: موفقیت مان به رویکرد ما در تعامل با سایرین وابستگی زیادی دارد. هر زمان با فرد دیگری در زمینه ی کاری تعامل می کنیم، یک انتخاب پیش روی ماست: آیا تلاش می کنیم تا جایی که میتوانیم مطالبه گر باشیم، یا بدون نگرانی از آنچه در ازای خدمات مان به دست می آوریم، همکاری و کمک می کنیم؟

در کِسوَت یک روان شناس سازمانی و استاد دانشکده ی وارتون(۵ (در دانشگاه پنسیلوانیا، بیش از ده سال از زندگی حرفه ای ام را به مطالعه ی چنین انتخاب هایی در سازمان های مختلف، از گوگل گرفته تا نیروی هوایی آمریکا، اختصاص داده ام و ثابت شده که این انتخابات نتایج شگفت آوری برای موفقیت در پی دارند. طی بیش از سه دهه ی گذشته، در مجموعه ای از مطالعات پیشگامانه، پژوهشگران اجتماعی دریافته اند که اولویت های رفتار افراد در یک را*ب*طه ی متقابل (ترکیب مطلوب شان در یک بده بستان)، به طور چشمگیری با یکدیگر تفاوت دارد. برای روشن کردن این اولویت ها، دو گروه از افراد را به شما معرفی می کنم که در دو سر مخالف و انتهاییِ طیف سبک رفتار در یک را*ب*طه ی متقابل قرار می گیرند. آن ها را گیرنده و بخشنده می نامم. گیرنده ها مشخصه ی متمایزی دارند: بیشتر از اینکه دست بده داشته باشند،
دست بگیر دارند. آن ها را*ب*طه ی متقابل را به نفع خودشان تغییر می دهند، منافع خودشان را مقدم بر نیازهای دیگران می دانند.

گیرنده ها معتقدند
جهان جای رقابت است که اگر نخوری، خورده می شوی. آن ها احساس می کنند که برای موفقیت، باید از دیگران بهتر باشند.

برای اثبات صلاحیت شان، در جهت ترقی خود پیش می روند و مطمئن می شوند که در ازای تلاش شان، اعتبار زیادی کسب کنند. گیرنده ها به طور معمول انسان هایی بی رحم یا جانی نیستند؛ فقط محتاط و محافظه کارند و از خودشان محافظت می کنند. گیرنده ها به این می اندیشند که «اگه خودم به فکر خودم نباشم، هیچ کی دیگه به فکرم نیست». اگر دیوید هورنیک شخصیت گیرنده تری داشت، باید مهلتی برای دنی شیدر تعیین می کرد و هدف خود، یعنی رسیدن به سرمایه گذاری را مقدم برخواست شیدر برای
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
داشتن جدول زمانی انعطاف پذیر می دانست.
اما هورنیک نقطه ی مقابل گیرنده و فردی بخشنده است. در محیط کاری، بخشنده ها گونه ی به نسبت کمیابی هستند. آن ها کفه ی ترازوی را*ب*طه ی متقابل را به نفع فرد مقابل سنگین می کنند و ترجیح می دهند بیشتر ببخشند تا بگیرند. گیرنده ها به طور معمول خودمحورند و می خواهند ببینند سایر
افراد چه چیزی می توانند به آن ها عَرضه کنند، ولی بخشنده ها به فکر دیگران هستند و بیشتر به این توجه دارند که دیگران از آن ها چه می خواهند.

این اولویت ها به پول ربطی ندارند: افراد را نمی توان بر اساس میزان کمکی که به خیریه ها می کنند یا مقدار پاداشی که به کارمندان شان می دهند، به بخشنده و گیرنده تفکیک کرد. بلکه، نگرش ها و کارهای گیرنده ها و بخشنده ها در قبال دیگران متفاوت است. گیرنده ها به صورت استراتژیک به دیگران کمک می کنند، سودی که به آن ها می رسد باید بیشتر از هزینه ای باشد که برای خود شان دارد. بخشنده ها احتمالاً تحلیل متفاوتی
را برای نسبت هزینه به فایده به کار می برند: هر زمان سودی که به دیگران می رسد از هزینه های خودشان فراتر رود، کمک می کنند. به احتمال دیگر، شاید به هزینه های شخصی شان اصلاً فکر نکنند؛ یعنی بدون هیچ چشم داشتی، به دیگران کمک کنند. اگر در شغل تان بخشنده باشید، به سادگی تلاش می کنید در سهیم کردن زمان، انرژی، دانش، مهارت ها، ایده ها و روابط تان با دیگر افرادی که شاید از این ها سود ببرند، سخاوتمند باشید.

خیلی منطقی به نظر می رسد که قهرمانان حماسی مانند مادر ترزا یا ماهاتما گاندی را بخشنده بنامیم، اما بخشنده بودن به فداکاری های خارق العاده نیاز ندارد. کافی ست شامل انجام کاری به نفع دیگران باشد، مانند کمک رساندن، مربی گری، ضامن کسی شدن یا ایجاد فرصت برای دیگران. خارج از محل کار، این نوع رفتار به نسبت رایج است. بنا بر
پژوهشی به سرپرستی مارگارت کلارک، استاد روانشناسی دانشگاه ییل،
بیشتر افراد در روابط با نزدیکان شان مثل بخشنده ها رفتار می کنند. در ازدواج و روابط دوستانه، هر زمان که بتوانیم، بی حساب کتاب کمک و همکاری می کنیم.

اما در محل کار، بده بستان پیچیده تر می شود. در سر کار، عده ی بسیار کمی صرفاً مانند یک بخشنده یا یک گیرنده عمل می کنند و به جایش سبک سومی را به کار می گیرند. به حسابگری تبدیل می شویم که در تلاش است
تعادلی را بین گرفتن و بخشیدن حفظ کند. حسابگرها بنا بر اصل انصاف عمل می کنند: وقتی به دیگران کمک می کنند، انتظار دارند دیگران به آن ها کمک کنند و بدین طریق از خودشان محافظت می کنند. اگر حسابگر باشید،
به اصل «این به آن در» معتقدید و روابط تان تابع تبادل منافع است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
بخشیدن، گرفتن و حسابگری سه سبک اساسی در تعامل های اجتماعی اند،ولی مرز بین آن ها قابل تغییر است. همین طور که نقش های شغلی و روابط مختلف را تجربه می کنید، شاید از یک سبک رفتاری در یک را*ب*طه ی متقابل به سبک دیگری تغییر روش دهید(۶ .(تعجبی ندارد که هنگام مذاکره بر سر
میزان حقوق تان شخصیتی گیرنده داشته باشید، وقتی به کسی کم تجربه تر از خودتان چیزی آموزش می دهید بخشنده باشید و به هنگام سهیم کردن یک همکار در یک تخصص، مثل یک حسابگر عمل کنید.

شواهد نشان می دهند که در محیط های کاری، بخش زیادی از مردم یک سبک اصلی در را*ب*طه ی متقابل دارند که نشان می دهد بیشتر اوقات با چه رویکردی به سراغ افراد می روند. و نقش این سبک اصلی در موفقیت ما به اندازه ی
سخت کوشی، استعداد و شانس است. در واقع، الگوهای موفقیت بر مبنای سبک های رفتاری در را*ب*طه ی متقابل به طور قابل توجهی واضح اند. اگر از شما بپرسم حدس می زنید چه کسی
احتمال دارد در پایین نردبان موفقیت قرار بگیرد، چه خواهید گفت؟ گیرنده، بخشنده یا حسابگر؟

در محل کار، هر سه سبک مزایا و معایب خودشان را دارند، ولی یکی از این سبک ها از دو تای دیگر هزینه برتر است. با توجه به ماجرای دیوید هورنیک در ابتدای این فصل، شاید حدس بزنید که بخشنده ها بدترین نتایج را به دست می آورند (و حق با شماست). پژوهش ها نشان می دهند که بخشنده ها به پایین نردبان موفقیت سقوط می کنند. با تحقیق در میان طیف وسیعی از مشاغل مهم، بخشنده ها کسانی اند که ضرر می کنند: آن ها موجب بهبود بقیه می شوند، ولی در این بین، موفقیت خود را قربانی می کنند. در دنیای مهندسی، بخشنده ها کم ترین بهره وری و اثربخشی را دارند. در یک
مطالعه، بیش از ۱۶۰ مهندس حرفه ای یکدیگر را بر اساس کمک های داده شده و دریافتی رتبه بندی کردند. کم ترین موفقیت مربوط به مهندسانی بود که بیشتر از کمک گرفتن، کمک کرده بودند. بخشنده ها به لحاظ تعداد وظایف، گزارش های فنی و طرح های تکمیل شده (گذشته از خطاها، ضرب الاجل های محقق نشده، و اتلاف منابع مالی)، کم ترین امتیازهای عینی را در شرکت خود به دست آوردند. افراط در کمک به دیگران مانع از این می شد که کار خودشان را به انجام برسانند.

همین الگو در دانشکده ی پزشکی هم وجود دارد. طی پژوهشی روی بیش از شش صد دانشجوی پزشکی در بلژیک، دانشجویانی که پایین ترین نمرات را داشتند به جملاتی امتیازهای بسیار بالا داده بودند که شخصیت بخشنده ی فرد را نشان می دهند (مانند «عاشق اینم که به دیگران کمک کنم» و «نیازهای بقیه رو بر نیاز خودم مقدم می دونم»). بخشنده ها در کمک به همکلاسی هایشان افراط می کردند، آن ها به جای اینکه خلأهای درسی
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
خودشان را پر کنند، دانسته های قبلی خود را با دیگران به اشتراک می گذاشتند و این مسأله، در زمان امتحان، همکلاسی هایشان را نسبت به آن ها در موقعیت بهتری قرار می داد. این قضیه در خصوص فروشندگان نیز صادق است. در پژوهشی که درباره ی فروشندگان کارولینای شمالی انجام دادم، بخشنده ها در مقایسه با گیرنده ها و حسابگرها، درآمد سالیانه ای دو و
نیم برابر کمتر کسب کرده بودند. آن ها بیش از آنکه بخواهند جنس شان را به هر ضرب و زوری بفروشند، نگران این بودند که صلاح مشتریان شان در چیست.

در میان مشاغل، به نظر می رسد که بخشنده ها بسیار دلسوز و قابل اعتمادند و بیشتر دوست دارند منافع خود را به نفع دیگران فدا کنند. حتی شواهدی وجود دارد که بخشنده ها در مقایسه با گیرنده ها، به طور میانگین ۱۴ درصد پول کمتری به دست میآورند، دو برابر بیشتر در معرض این هستند که قربانی جنایت شوند و ۲۲ درصد کمتر از دیگران آدم قدرتمند و مسلطی به حساب می آیند. خب اگر بخشنده ها با احتمال بیشتری در پایین نردبان موفقیت قرار گیرند، چه کسی در رأس قرار می گیرد؟ گیرنده ها یا حسابگرها؟ هیچ کدام. وقتی نگاه دیگری به داده ها انداختم، به الگوی شگفت انگیزی پی بردم: باز هم بخشنده ها.

همان طور که دیدیم، مهندسانی با کمترین بهره وری بیشتر بخشنده بودند. اما وقتی به مهندسانی با بیشترین بهره وری نگاه می اندازیم، شواهد نشان
می دهند که آن ها نیز بخشنده اند. مهندسان با بهترین امتیازهای عینی در نتایج کیفی و ّ کمی کسانی بودند که بیشتر از آنچه می گرفتند به همکاران شان می بخشیدند. افراد با بهترین و بدترین عملکرد بخشنده اند؛ گیرنده ها و حسابگرها بیشتر در میانه قرار می گیرند. این الگو در همه جا صادق است. دانشجویان پزشکی بلژیکی با پایین ترین نمرات امتیاز بخشندگی بسیاری بالایی داشتند، اما این درباره ی دانشجویان با نمرات بالا هم صادق بود. در آن تحقیق، ۱۱ درصد دانشجویان با نمرات بالا بخشنده بودند. حتی در فروشندگی، متوجه شدم که امتیاز بخشندگی فروشندگان با بدترین عملکرد ۲۵ درصد بیشتر از فروشندگان با عملکرد
متوسط است، اما این درباره ی فروشندگان با بهترین عملکرد نیز صدق می کرد. بهترین عملکرد متعلق به بخشنده ها بود و آن ها به طور میانگین ۵۰ درصد بیشتر از گیرنده ها و حسابگرها درآمد سالیانه داشتند.

ابتدا و انتهای نردبان موفقیت در دست بخشنده هاست. اگر در میان مشاغل، ارتباط بین موفقیت و سبک رفتاری در را*ب*طه ی متقابل را بررسی کنید، بخشنده ها شاید احمق به نظربرسند، ولی قهرمان هم هستند.

حدس می زنید دیوید هورنیک کدام یک از این ها از آب در آمد؟ احمق یا قهرمان؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
پس از اینکه دیوید شیدر با آن یکی سرمایه گذار قرارداد بست، احساس نگرانی و اضطراب داشت. خود شیدر این طور توضیح می دهد: «به تازگی سرمایه ی لازم رو جذب کرده بودیم. باید جشن می گرفتیم، اما خیلی خوشحال نبودم، چرا؟ سرمایه گذارم بسیار عالی و بااستعداد بود و از این بابت هیجان زده بودم، اما فرصت کار با هورنیک را از دست داده بودم».

شیدر می خواست راهی بیابد تا هورنیک را درگیر کار کند، اما مشکلی وجود داشت. برای این کار، شیدر و سرمایه گذارش باید بخش زیادی از سهام شرکت را می فروختند و درصد مالکیت شان کاهش می یافت.
شیدر تصمیم گرفت بهتر است از سهم خودش به هورنیک بدهد. پیش از آنکه کارهای مالی شرکت نهایی شود، از هورنیک خواست که در شرکتش
سرمایه گذاری کند. هورنیک پیشنهادش را پذیرفت و با سرمایه گذاری، بخشی از مالکیت شرکت را به دست آورد. در جلسات هیئت مدیره حاضر شد و شیدر تحت تأثیر توانایی هورنیک قرار گرفت که او را تشویق می کرد مسیرهای جدید را در نظر بگیرد. شیدر می گوید: «داشتم اون روی دیگه ش هم می دیدم که زیر شخصیت مهربون و قابل اعتمادش پنهان شده بود». ِبی نیرمی(۷ ،(شرکت نوپای شیدر، رشد لطف بخشی از توصیه های هورنیک، پیدا کرد و آمریکایی هایی که حساب بانکی یا کارت اعتباری ندارند می توانند با یک بارکد یا کارت، آنلاین خرید کنند و سپس به مؤسسه های طرف قرارداد وجه نقد بدهند. شیدر برای ارائه ی چنین خدماتی، با ۷-الون(۸ (و گری هوند(۹ (قرارداد همکاری بست و تا یک سال و نیم اول پس از آغاز به کارش، شرکتش هر ماه بیش از ۳۰ درصد رشد داشت.

هورنیک در نقش
یک سرمایه گذار سهم کوچکی در این رشد داشت. هورنیک، شیدر را نیز به فهرست معرف هایش افزوده است، که احتمالاً باارزش تر از آن معامله است. وقتی کارآفرینان تماس می گیرند که درباره ی هورنیک بپرسند، شیدر به آن ها می گوید: «شاید فکر کنید که فقط یه مرد دوست داشتنیه، اما خیلی بیشتر از اینا حرف برای گفتن داره: فوق العاده سخت کوش و با جرأته. هم زمان چالش برانگیز و حامی و به طرز باورنکردنی مسئولیت پذیره، که می تونه یکی از بهترین ویژگی های یه سرمایه گذار باشه.

هر وقت سر هر موضوع بااهمیتی کارش داشته باشید، جواب تونو می ده». نتیجه ی نهایی برای هورنیک فقط به همین معامله در پی نیرمی محدود نشد.پس از اینکه شیدر عملکرد هورنیک را دید، تعهد هورنیک در قبال منافع کارآفرینان را تحسین کرد و او را در موقعیت های سرمایه گذاری قرار داد. در یک مورد، شیدر پس از ملاقات با مدیرعامل شرکتی به نام راکت لایر(۱۰ ،(هورنیک را به عنوان سرمایه گذار پیشنهاد کرد. آن مدیرعامل با سرمایه گذار دیگری قرارداد داشت، اما در نهایت هورنیک سرمایه گذاری را برد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
هورنیک معتقد است شخصیت بخشنده اش نیروی پیشران موفقیت هایش در حوزه ی سرمایه گذاری خطرپذیر بوده است، اگرچه از جنبههای منفی آن نیز
آگاه است. طبق برآوردهای هورنیک، بیشتر سرمایه گذارها وقتی قراردادی را به کارآفرینان پیشنهاد می کنند، احتمال امضا کردن آن حدود ۵۰ درصداست: «اگه نصف معامله هایی که پیشنهاد کردید جوش بخورن، کارِتونو خوب انجام دادید». با این حال، هورنیک طی یازده سالی که به عنوان یک سرمایه گذار کار کرده، بیست و هشت قرارداد به کارآفرینان پیشنهاد کرده که بیست وپنج قرارداد پذیرفته شده اند. شیدر یکی از سه نفری است که پیشنهاد سرمایه گذاری هورنیک را رد کرده اند. در ۸۹ درصد دیگر، کارآفرینان پیشنهاد سرمایه گذاری اش را پذیرفته اند.

به لطف سرمایه گذاری و مشاوره های تخصصی او، کارآفرینان تعدادی از شرکت های موفق نوپا را تأسیس کرده اند (یکی از آن ها در اولین روز کاری اش در سال ۲۰۱۲ بیش از
سه میلیارد دلار قیمت گذاری شد و بقیه توسط گوگل، اوراکل، تیکت مستر(۱۱ (و مانستر(۱۲ (خریداری شدند). سخت کوشی و استعداد هورنیک، علاوه بر خوش شانسی اش که در روز زمین بازی ایستاده بود، مسابقه ی فوتبال دخترش در سمت درستی از ِ نقش بزرگی در معامله با دنی شیدر داشتند. اما سبک رفتاری اش در را*ب*طه ی متقابل بود که در نهایت او را پیروز میدان کرد. حتی بهتر، فقط او برنده نبود. شیدر و شرکت هایی هم که بعدتر شیدر به هورنیک معرفی کرد، برنده ی بازی بودند.

هورنیک با بخشنده بودنش، برای خودش ارزش ایجاد کرد و در عین حال، برای اینکه آن ارزش برای دیگران سود بیشتری داشته باشد، از فرصت ها حداکثر بهره را می برد.

***
در این کتاب، قصد دارم قانع تان کنم که ما آدم ها ِ موفقیت شخصیت های بخشنده ای نظیر هورنیک را دست کم می گیریم. اغلب، بخشنده ها را افرادی ساده لوح و توسری خور در نظر می گیریم، ولی آن ها به طور شگفت آوری موفق از آب در می آیند. برای درک اینکه چرا بخشنده ها بر بالای نردبان موفقیت تکیه می زنند، ماجراها و مطالعات شگفت انگیزی را بررسی می کنیم که روشن می کنند چگونه بخشیدن می تواند قدرتمندانه تر و کم خطرتر از آن چیزی باشد که بیشتر مردم باور دارند. در این مسیر، بخشنده های موفق در مشاغل متفاوت شامل مشاوران تخصصی، وکلا،پزشکان، مهندسان، فروشندگان، نویسندگان، کارآفرینان، حسابداران، مشاوران مالی و رؤسای هیئت های ورزشی را معرفی می کنم. این اول موفق شدن و سپس بخشیدن را برعکس بخشنده ها روند مرسومِ کرده و ثابت می کنند افرادی که در ابتدا می بخشند، در ادامه جایگاه مناسبی برای موفقیت پیدا می کنند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
اما نمی توانیم مهندسان و فروشندگان پایین نردبان موفقیت را نیز فراموش کنیم. برخی بخشنده ها انسان هایی ضعیف یا توسری خور می شوند و می خواهم عامل تفکیک قهرمانان از افراد ضعیف را بررسی کنم.

این عامل به استعداد صرف یا شایستگی ربطی ندارد و بیشتر به استراتژی ها و انتخاب های بخشنده ها مربوط است. برای توضیح اینکه بخشندگان چگونه از پایین نردبان موفقیت فاصله می گیرند، دو افسانه ی رایج درباره ی آن ها را بیان می کنم تا نشان دهم که آن ها الزاماً خوب و الزاماً نوع دوست نیستند.

همه ی ما اهدافی برای دستیابی به موفقیت های شخصی مان داریم و این نشان می دهد که بخشندگان موفق مانند گیرندگان و حسابگرها باانگیزه اند. آن ها فقط روش متفاوتی در تعقیب اهداف شان دارند.توضیح این امر مرا به هدف سومم نزدیک می کند که پرده برداری از راز خاص بودن موفقیت بخشنده هاست. بگذارید واضح و روشن بگویم که بخشندگان، گیرندگان و حسابگرها، همگی هم توانایی رسیدن به موفقیت را دارند و هم به موفقیت می رسند. اما وقتی بخشنده ها به موفقیت می رسند، اتفاق خاصی رخ می دهد: این موفقیت فراگیر می شود. در حالی که پیروزی گیرنده ها اغلب با باخت فرد دیگری همراه است.

تحقیقات ثابت کرده که
مردم به موفقیت‌گیرندگان حسادت کرده و و در انتظار فرصتی برای زمین زدن آن ها هستند. در حالی که با موفقیت افرادی چون دیوید هورنیک، افراد به جای پایین کشیدن شان، به پشتیبانی از آن ها پرداخته و هوادارشان هستند. موفقیت بخشندگان اثری موجی را به همراه دارد و موفقیت انسان های اطراف شان را هم افزایش می دهد. در واقع، تفاوت در نحوه ارزش آفرینی موفقیت بخشندگان است و نه فقط رسیدن به آن. به قول رندی کمیسار(۱۳ ،(سرمایه گذار خطرپذیر: «برنده شدن وقتی آسون تر می شه که همه بخوان برنده بشید. اگه برای خودتون دشمن نتراشید، موفق شدن ساده تره».

اما در برخی عرصه ها، به نظر می رسد هزینه های بخشیدن از منافعش به وضوح سنگین تر است. برای مثال، در سیاست، نقل قولی که در ابتدای
فصل از مارک تواین آورده شده اشاره به این دارد که دیپلماسی مستلزم این است که ده برابر آنچه داده اید، بگیرید. بیل کلینتون، رئیس جمهور سابق آمریکا می نویسد: «سیاست به منزله ی گرفتن است. مجبورید بارها و بارها حمایت، مشارکت و رأی دیگران را جلب کنید». گیرنده ها در لابی گری و سبقت گرفتن از حریفان شان در ِ انتخابات رقابتی مزیت دارند و حسابگرها می توانند برای بده بستان مستمری که سیاست می طلبد، مناسب باشند. پس در دنیای سیاست چه بر سر بخشنده ها می آید؟
مبارز ه های سیاسی روستازاده ای به نام سمپسون را در نظر بگیرید. هدفش تبدیل شدن به « ِ کلینتون ایلینویز»(۱۴ (بود و به تصاحب کرسی
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
مجلس سنا چشم دوخته بود. سمپسون در امور سیاسی، نامزدی با احتمال پیروزی اندک بود که اوایل جوانی اش را به کشاورزی در مزرعه پرداخته بود. ولی جاه طلبی زیادی داشت و در بیست وسه سالگی، برای تصاحب جایگاهی در مجلس قانون گذاری ایالتی، اولین تلاشش را آغاز کرد. سیزده نامزد در این رقابت حضور داشتند و فقط چهار نفر اول کرسی مجلس نصیب شان شد.

سمپسون با قرار گرفتن در رتبه ی هشتم نتیجه ی ناامید کننده ای از خود به نمایش گذاشت. پس از شکست در آن رقابت، سمپسون به دنیای کسب و کار روی آورد و با گرفتن وام، مغازه ی کوچکی با یکی از دوستانش باز کرد. کسب و کارش شکست خورد و نتوانست وامش را بازپرداخت کند و بنابراین اموالش توسط مسئولان محلی مصادره شد. مدت کوتاهی پس از آن، شریک تجاری اش که هیچ دارایی ای نداشت درگذشت و سمپسون بدهی را تقبل کرد. سمپسون بدهکاری اش را به شوخی « ِ بدهی ملی» می نامید: پانزده
برابر درآمد سالیانه اش بدهکار بود. بازپرداختش سال ها طول می کشید، اما در نهایت تا قِران آخرش را پس داد. سمپسون پس از اینکه کسب و کارش شکست خورد، برای دومین بار برای مجلس قانون گذاری ایالتی تلاش کرد. با وجود اینکه فقط بیست وپنج سال داشت، نفر دوم شد و به مجلس راه یافت. در اولین جلسه ی مجلس،
مجبور شد برای خرید اولین لباس رسمی اش، پول قرض کند. سمپسون
هشت سال بعدی زندگی اش را در مجلس قانون گذاری ایالتی خدمت کرد و هم زمان در رشته ی حقوق به تحصیل پرداخت و مدرکش را گرفت.

سرانجام در چهل وپنج سالگی، آماده بود که در سطح ملی تأثیرگذار باشد و برای مجلس سنا به رقابت پرداخت.سمپسون می دانست که نبرد دشواری در پیش دارد و دو رقیب عمده داشت: جیمز شیلدز و لایمن ترامبول(۱۵ .(هر دو از قضات دادگاه عالی ایالتی بودند و سوابق درخشان تری از سمپسون داشتند. شیلدز که برای انتخاب مجدد تلاش می کرد، برادرزاده ی یکی از اعضای کنگره بود. ترامبول نوه ی یکی از تاریخ دانهای برجسته ی تحصیل کرده در دانشگاه ییل بود. نسبت به آن ها، سمپسون تجربه یا نفوذ سیاسی اندکی داشت.

در اولین مرحله ی اخذ رأی، سمپسون با داشتن ۴۴ درصد آرا، به طور شگفت آوری پیش بود. شیلدز با اختلاف اندک و ۴۱ درصد آرا دوم شد و
ترامبول با پنج درصد، با اختلاف زیاد در مقام سوم قرار گرفت. در دومین مرحله ی اخذ رأی، سمپسون با افزایش رأیش به ۴۷ درصد، میدان را در دست گرفت. اما وقتی نامزد جدیدی به نام جوئل متسون(۱۶ ،(فرماندار وقت آن ایالت، وارد عرصه ی رقابت شد، ورق برگشت. متسون محبوب بود و پتانسیل این را داشت که آرای سمپسون و نیز ترامبول را به سوی
 
بالا