به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

انگیزشی * ببخش و بگیر *چرا و چگونه بخشنده ها به اوج موفقیت می رسند؟ ●آدام گرنت●مترجم: علیرضا خاکساران، سعید یاراحمدی / تایپیست : * mahban *

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
این نظر به دست می آورند، تأثیرات مثبتی که در ذهن افراد گروه انباشته می شود. از آن جایی که بسیاری از افراد مثل حسابگرها فکر می کنند، اینکه در پی بدهی و طلب هر یک از اعضای گروه باشند اتفاقی عادی است.

زمانی که یکی از اعضای گروه اعتبار خاصی از طریق بخشندگی به دست می آورد، حسابگرها به او مجوز زیر پا گذاشتن هنجارها یا انتظارهای گروه را می دهند. طبق توضیح راب ویلیامز، استاد جامعه شناسی دانشگاه برکلی: «گروه ها به فداکاری شخصی پاداش می دهند». میر در سیمپسون انبوهی از اعتبارهای
خاص به دست آورد که به او آزادی عمل داد تا بتواند ایده های اصیل خود را بروز داده و مسیر خلاقانه ی نمایش را تغییر دهد.

میر می گوید: «یکی از
بهترین چیزایی که این اعتبار برام به وجود آورد این بود که اگه می خواستم چیزی رو امتحان کنم که یه کم عجیب به نظر می اومد، بقیه حاضر بودن حداقل درباره ش صحبت کنیم. در نهایت، متن های من کمتر از اوایل کارم بازنویسی می شدن چون می دونستن پیشینه ی خوبی دارم. فکر می کنم
افراد می دیدن که از جون مایه می ذارم و حسن نیت دارم. چنین چیزی خیلی بهم کمک کرد».

مطابق با تجربه ی میر، تحقیقات نیز نشان می دهند که بخشندگان با ارائه ی ایده هایی که وضع موجود را به چالش می کشند اعتبار مازادی می گیرند. در تحقیقاتی که با همکارانم شارون پارکر و کاترین کالینز انجام دادم، وقتی گیرندگان پیشنهاد بهبود چیزی را مطرح می کردند، همکاران شان به نیت آن ها شک داشتند و چنین پیشنهادهایی را تغییراتی خودخواهانه می دیدند. اما وقتی بخشندگان ایده هایی را می دادند که شاید خطرناک هم بودند،
همکاران شان به آن ها گوش می کردند و بابت طرح چنین ایده ای پاداش می گرفتند، چون می دانستند انگیزه ی فرد بخشنده کمک کردن است.

کارولین اوماین با خنده می گوید: «وقتی به رفتار جورج توی اتاق نویسنده ها فکر می کنم، نمی شه گفت رفتار خوبی داره و تندتر از این حرف هاست. اما وقتی عصبانی می شه و سخت گیری می کنه، همه می دونن برای اینه که به درست انجام شدن کار خیلی اهمیت می ده».


در سال ۱۹۹۵ ،میر در زمان پخش فصل ششم خانواده ی سیمپسون به
همکارانش گفت که قرار است در پایان این فصل، گروه را ترک کند. همکارانش رفتن او را فرصتی برای پیشرفت شخصی خود نمی دیدند و دوست نداشتند برود. به سرعت با کمک یکدیگر دوباره او را سر کار آوردند و متقاعدش کردند که به عنوان مشاور در این کار حضور داشته باشد. ولی خیلی زود توانستند او را دوباره به عنوان نویسنده ای تمام وقت سر کار بیاورند. جان ویتی به هاروارد کریسمون گفته است: «خیلی زود فهمیدن
اگه جورج نباشه اصلاً نمی شه. نظر هیشکی به اندازه ی نظر جورج مهم
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
نبود». تیم لانگ به تجاربش هنگام همکاری با میر فکر می کند و می گوید:

«اینکه شما رو به عنوان کسی بشناسن که به دیگران بیشتر از خودتون اهمیت می دید جادو می کنه. از راه های خیلی زیادی به نفع تون تموم
می شه».
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
مطالبه ی بخش زیادی از اعتبار کار


گرچه بخشندگی میر باعث تقویت اعتبار او در بین اهالی آثار نمایشی شده بود، در فضای بیرون از این حوزه، با ناشناس بودن خود دست وپنجه نرم می کرد. در هالیوود، راه حل آسانی برای این مشکل وجود دارد.

نویسندگان با تصاحب هر چه بیشتر اعتبار قسمت های برنامه های تلویزیونی برجسته می شوند که ثابت می کند این ایده ها و صحنه ها نتیجه ی تفکر آن ها بوده است.

جورج میر متن بیش از سی صد قسمت از خانواده ی سیمپسون را
چکش کاری کرد، اما برخلاف هنجارهای رقابتی هالیوود، فقط به عنوان نویسنده ی دوازده قسمت شناخته می شد. در صدها قسمت دیگر، بقیه ی نویسندگان اعتبار ایده ها و شوخی های میر را گرفته بودند. تیم لانگ به من گفت: «جورج ماشین تولید ایده بود، اما هرگز اعتبار نوشتن متن های سیمپسون رو نگرفت. افراد معمولاً ایده هایی دارن و با حسادت از این
ایده ها محافظت می کن، اما جورج ایده آفرینی می کرد، ایده ش رو به شخص دیگه ای میداد و هرگز اعتباری به خاطرشون دریافت نمی کرد. طی ده سال از تولید سیمپسون، حتی یه بار هم به خاطر شوخی هاش اعتبار نگرفت، در حالی که ایده ی خیلی از اونا برای جورج بود».

میر مشهور و دیده شدن خودش را با بخشیدن اعتبارش به دیگران به خطر انداخت. لانگ در این باره می گوید: «برای مدت ها، نقش پررنگ جورج در اثری که خیلی ها اونو مهم ترین سریال تلویزیونی آن دوره می دونستند به اندازه ای که باید معلوم نبود. بخش زیادی از مطالب رو تولید می کرد و اعتبارش رو نمی گرفت».

آیا میر باید بابت تلاش هایش ادعای دریافت اعتبار بیشتری می کرد؟ به زور گرفتن اعتبار برای فرانک لوید رایت خوب جواب داده بود: در پروژه ی تالسین، رایت اصرار داشت حتی وقتی کارآموزانش رهبری پروژه ای را بر عهده داشتند، نامش در تمامی اسناد به عنوان معمار ارشد آورده شود. کارآموزانش را تهدید می کرد که اگر به او اعتبار ندهند و اسناد را برای تأیید به او ارسال نکنند، آن ها را متهم به دزدی می کند و به دادگاه می کشاند.

با این حال، اگر تجربه ی میر را دقیق تر بررسی کنیم، شاید این طور نتیجه بگیریم: در دورانی که رایت معماری موفق بود، چنین موفقیتی ربطی به گرفتن اعتبار کارها نداشت. شاید بی میلی میر به اینکه اعتباری بگیرد در کوتاه مدت جلوی مشهور شدنش را گرفت، اما در این مورد نگران نبود. به عنوان تهیه کننده اجرایی اعتبار گرفت و بابت زحماتش در خانواده ی
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
سیمپسون چند جایزه ی امی دریافت کرد و احساس می کرد آن قدر اعتبار وجود دارد که به همه برسد. میر می گوید: «خیلی ها فکر می کنن اگه اسامی زیادی توی متن باشه ارزش شون کم شده، انگار همه بخوان از یه ظرف غذا بخورن. اما این طور نیست. اعتبار یه بازی با مجموع صفر نیست. برای همه جا هست و اگه بقیه بدرخشن، شمام می درخشید».

زمان ثابت کرد حق با میر است. با وجود فداکاری های کوتاه مدتش، در نهایت اعتباری را که حقش بود دریافت کرد. در واقع، پیش از سال ۲۰۰۰، به جز اهالی هالیوود، کسی او را نمی شناخت تا اینکه در آن سال، اوون کارنامه ی کاری او را در مجله ی نیویورکر چاپ کرد و در عنوان مطلب، از میر به عنوان «بامزه ترین فردِ خنده دارترین سریال تلویزیونی» یاد کرد.

وقتی اوون با نویسندگان اصلی سیمپسون برای مصاحبه تماس گرفت، از این فرصت استفاده کردند تا میر را تحسین کنند. آن طور که تیم لانگ می گوید: «خیلی خوشحال می شم که از خوبی های جورج تعریف کنم، حتی اگه قرار باشه این کارم خجالت زده ش بکنه».

همان طور که حسابگرها در همکاری شان به بخشندگان پاداش می دهند، از گیرندگان نیز عوارض می گیرند. در تحقیقی که ماتج سرن روی شرکت های اسلوونیایی انجام داد، کارکنانی که دانش شان را از همکاران شان پنهان
می کردند در ارائه ی ایده های خلاقانه دچار مشکل بودند، چون همکاران شان نیز در جواب از به اشتراک گذاری اطلاعات با آن ها خودداری می کردند. برای درک بهتر این موضوع، مسیر شغلی محقق حوزه ی پزشکی، جوناس سالک را در نظر بیاورید که در سال ۱۹۴۸ کارش روی واکسن فلج اطفال را شروع کرد. سال بعدش، سه دانشمند به نام های جان اندرز، فردریک رابینز و توماس ولر توانستند ویروس فلج اطفال را با موفقیت در لوله های آزمایش رشد دهند و راه را برای تولید انبوه واکسنی بر اساس این ویروس زنده باز کنند.

سال ۱۹۵۲ آزمایشگاه تحقیقاتی سالک در دانشگاه پیتسبورگ واکسنی را تولید کرده بود که به نظر می رسید مؤثر باشد. آن سال بدترین همه گیری فلج اطفال در تاریخ آمریکا اتفاق افتاد. این ویروس بیش از ۰۰۰/
۵۷ نفر را آلوده کرد که به بیش از ۰۰۰ /۳ مرگ و ۰۰۰ /۲۰ مورد فلج انجامید. در سه سال بعد، توماس فرنسیس، ِ مربی سالک، مسئول ارزیابی آزمایش میدانی واکسن ساخت سالک شد و با کمک بیش از ۲۲۰ هزار داوطلب، ۶۴ هزار نفر از کارکنان مدارس و ۲۰ هزار نفر از کارکنان درمانی، این واکسن را روی بیش از ۸ /۱ میلیون کودک امتحان کردند.

در ۱۲ آپریل ۱۹۵۵ ،در منطقه ی ان اربور(۷۰ (در میشیگان، فرنسیس اطلاعیه ای را آماده کرد که موجی از امید را به سراسر کشور فرستاد: واکسن سالک «ایمن، مؤثر و کارا» بود. در عرض دو سال، با تلاش های بی شائبه ی سازمان غیرانتفاع ِی مارچ آو دایمز(۷۱ (این واکسن توزیع شد و
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
ابتلا به فلج اطفال ۹۰ درصد کاهش یافت. تا سال ۱۹۶۱ ،فقط ۱۶۱ مورد فلج اطفال در آمریکا گزارش شد. این واکسن در سراسر جهان اثر مشابهی داشت.

جوناس سالک به قهرمانی بین المللی تبدیل شد. اما سخنرانی او در کنفرانس خبری تاریخی اش در سال ۱۹۵۵ به ارتباطات و اعتبار او در جامعه ی علمی خدشه وارد کرد. به تلاش های مهم اندرز، رابینز و ولر اشاره ای نکرد، افرادی که سال پیشش کارهای فوق العاده شان باعث شده
بود تیم سالک بتواند واکسن فلج اطفال را کشف کند و جایزه ی نوبل دریافت کرده بودند. حتی بدتر از آن، به شش محققی که همراه او در آزمایشگاهش بودند و مشارکت زیادی در تولید این واکسن داشتند اشاره ای نکرد (بایرون بنت، پرسیوال بازلی، ال. جیمز لوئیس، جولیوس یانگنر، السی وارد و فرانسیس یوروچکو).

اعضای تیم سالک با چشمانی خیس کنفرانس را ترک کردند. آنطور که تاریخ دان دیوید اوشینسکی در کتاب فلج اطفال: داستانی آمریکایی(۷۲،( می نویسد: «سالک هرگز به افراد درون آزمایشگاهش اشاره نکرد. این گروه که با افتخار در بین جمعیت نشسته بودند احساس می کردند به آن ها توهین شده... همکاران سالک از پیتسبورگ به این کنفرانس آمده بودند و انتظار داشتند رئیس شان به آن ها احترام بگذارد. تکریم شان به نظر ضروری می آمد و مدت ها بود که به عقب افتاده بود».

چنین چیزی به خصوص از زاویه دید یک حسابگر صحیح است. یکی از همکارانش به گزارشگری گفته بود: «اوایل کارمون اونو به چشم یه پدر مهربون می دیدم، ولی بعدش برام حکم پدری پلید رو داشت». با گذشت زمان معلوم شد جولیوس یانگنر احساس می کند ناچیز شمرده شده است.

یانگنر به اوشینسکی گفته است: «همه دوست دارن برای کاری که انجام دادن اعتبار بگیرن. شوک بزرگی بود». این توهین را*ب*طه شان را خراب کرد: یانگنر در سال ۱۹۵۷ آزمایشگاه سالک را ترک کرد و به کار خود ادامه داد و مشارکت های مهمی در ویروس شناسی و ایمنی شناسی داشت. در سال ۱۹۹۳ ،دوباره در دانشگاه پیتسبورگ به هم رسیدند و یانگنر حرف دلش را
زد. یانگنر گفت: «ما بین حضار بودیم، نزدیک ترین همکاران و دوستای وفادارت که برای یه هدف مشترک سخت کار کردیم و به کارمون باور داشتیم. یادت میاد اسم چه افرادی رو بردی و به کیا اشاره نکردی؟ می فهمی وقتی سعی کردی ما رو نبینی و لحظات بعدش چقدر برامون سخت بودن؟»

یانگنر این طور می گوید که: «سالک تحت تأثیر این حرف ها قرار گرفته بود، ولی جوابی نداشت». همان لحظه ای که جوناس سالک تمام اعتبار را از آن خود کرد مثل بختک بر
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
زندگی اش سایه افکند. مؤسسه ی مطالعات زیست شناسی سالک را
راه اندازی کرد که در آن، تا به امروز صدها محقق در حال گسترش مرزهای علم بشردوستانه هستند. اما بهره وری خود سالک کاهش یافت، بعدها در
مسیر شغلی اش برای کشف واکسن ایدز توفیقی نداشت و همکارانش از او دوری می کردند.

هرگز جایزه ی نوبل نبرد و به آکادمی ملی علوم راه پیدا نکرد(۷۳ .(اوشینسکی می نویسد: «در سال های بعد، تقریباً تمامی محققان مطرح فلج اطفال به این آکادمی راه پیدا کردند، اصلی ترین استثنا جوناس سالک بود... و به قول یکی از ناظران ماجرا، سالک فرمان های نانوشته ی تحقیقات علمی را زیر سؤال برده بود. فرمان هایی از جمله اینکه باید به دیگران اعتبار بدهید». طبق گفته های یانگنر: «افراد واقعاً بهش بدبین بودن، چون برای اینکه تحسینش کنن، چنین کاری کرده بود و این کار غیرحرفه ای ترین کار ممکن در یک محیط علمی بود».

سالک فکر می کرد همکارانش به او حسودی می کنند. در یکی از معدود اظهارنظرهایش درباره ی آن سخنرانی گفته: «اگه کسی کاری انجام بده و به خاطرش اعتبار کسب کنه ممکنه که چنین پاسخ رقابتی دریافت کنه. ماجرای ان اربور صدمه ای بهم نزد».

سالک در سال ۱۹۹۵ و بدون اینکه حتی یک بار به مشارکت های همکارانش اشاره ای کند درگذشت. ده سال بعد در سال ۲۰۰۵ ،دانشگاه پیتسبورگ رویدادی برای یادبود پنجاهمین سال اعلان این واکسن برگزار کرد. یانگنر در حضار بود و پسر سالک، پیتر سالک، محقق ایدز، بالاخره اصل ماجرا را گفت. پیتر سالک گفت: «چنین چیزی دستاورد یک نفر نبود. دستاورد یک تیم متمرکز و توانا و تلاشی جمعی بود».

به نظر می رسد جوناس سالک نیز اشتباه فرانک لوید رایت را تکرار کرده
بود: او به جای اینکه خودش را فردی با وابستگی متقابل ببیند، فردی مستقل می دید. سالک به جای کسب اعتبار به شیوه ی جورج میر، تمام اعتبار را از آن خود دانست و به همین دلیل، همکارانش او را تنبیه کردند. چرا سالک هرگز به مشارکت های همکارانش در کشف واکسن فلج اطفال اشاره نکرد؟

شاید مانند فردی گیرنده به طرزی حسودانه در حال محافظت از دستاوردهایش بود، اما بر این باورم که جواب قانع کننده تری نیز وجود دارد: معتقد بود همکارانش مستحق کسب اعتبار نبودند. چرا باید چنین باوری داشته باشد؟


خطای ذهنی مسئولیت
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
برای درک این معما، باید به کانادا سفر کنیم جایی که روان شناسان از زوج ها خواستند تا به این موضوع جدال آمیز فکر کنند که سهمشان در را*ب*طه ی دونفره شان چقدر است. به ازدواج تان یا آخرین را*ب*طه ی عاشقانه تان فکر کنید.

از تمام تلاشی که برای این را*ب*طه می شود، از آماده کردن شام و برنامه ریزی برای بیرون غذا خوردن گرفته تا بیرون گذاشتن زباله ها و حل تعارض ها، چند درصد از کارها را شما انجام می دهید؟ فرض کنیم در این را*ب*طه ۵۵ درصد کارها را انجام می دهید. در این صورت، شریک تان نیز مسئولیت ۴۵ درصد باقی مانده را بر عهده می گیرد و مجموع تخمین تان به عدد ۱۰۰ می رسد. در واقعیت، دو روان شناس به نام های مایکل روس و فیور سیکولی فهمیده اند که سه زوج از هر چهار زوج به عددی بسیار بیشتر از ۱۰۰ می رسند.

زوج ها میزان مشارکت خود را زیادتر از آنچه هست برآورد می کنند. چنین چیزی را تحت عنوان خطای ذهنی مسئولیت می شناسیم: اغراق در مورد مشارکت مان نسبت به مشارکت دیگران. چنین چیزی اشتباهی است که به خصوص افراد گیرنده به کرات مرتکب آن می شوند و یکی از دلایلش این است که می خواهیم خودمان را مثبت ببینیم و مثبت ارائه دهیم.

در راستای همین ایده، جوناس سالک بلد بود چطور خودش را لوس و خودنمایی کند. اوشینسکی می نویسد: «یکی از استعدادهایش این بود که خودش را طوری نشان میداد که به نظر می رسید شهرتش برایش اهمیتی ندارد... گزارشگران و عکاسان همیشه سالک را که به مصاحبه تمایل نداشت، پیدا می کردند و همیشه در دسترس بود. به آن ها هشدار می داد که زیاد وقتش را نگیرند، درباره ی کار مهمی که در حال انجامش بود صحبت می کرد و گله می کرد که خبرنگاران برای چند
دقیقه او را از انجام کارش بازداشته اند و سپس بعد از اینکه اعتراض تکراری خود را می کرد، وقتش را در اختیارشان قرار می داد».

اما عامل دیگری در این قضیه وجود دارد که بسیار قدرتمندتر و جالب تر است: ناهمخوانی اطلاعات. دسترسی بیشتری به اطلاعات مشارکت های خودمان نسبت به دیگران داریم. تمام تلاش های خودمان را می بینیم، اما فقط بخشی از تلاش های همکارمان را مشاهده می کنیم. وقتی به این فکر می کنیم که چه کسی مستحق اعتبار است، دانش بیشتری از مشارکت های خودمان داریم. البته زمانی که از افراد خواسته شد مشارکت های خود و
شریک زندگی شان را فهرست کنند، به طور متوسط هر فرد یازده مورد از مشارکت های خود را فهرست می کرد و فقط هشت مورد از مشارکت های شریک زندگی اش را به یاد می آورد.

وقتی سالک تمام اعتبار کشف واکسن فلج اطفال را از آن خود کرد، به این دلیل بود که خاطرات واضحی از خون دل خوردن ها، عرق ریختن ها و اشک هایی داشت که برای کشف این واکسن صرف کرده بود و از ًطرف
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
دیگر، درباره ی مشارکت های همکارانش اطلاعات کمی داشت. واقعاً کارهایی را که یانگنر و دیگر اعضای تیم انجام داده بودند تجربه نکرده بود و‌ هنگام اهدای جایزه ی نوبل به اندرز، رابینز و ولر، حضور نداشت.

ری*د هافمن، مؤسس لینکدین، مینویسد: «حتی زمانی که افراد حسن نیت دارند، برای مشارکت های خودشان ارزش بیشتری قائل اند و ارزش مشارکت های دیگران را کاهش می دهند». این خطای ذهنی مسئولیت دلیل اصلی بسیاری از مشارکت های ناموفق است. زمانی که کارآفرینان، مخترعان، سرمایه گذاران و مدیران احساس کنند شریک شان اعتباری را که لایقش هستند از آن ها دریغ می کند یا به اندازه ای که باید کار انجام نمی دهد،
این روابط حرفه ای از هم متلاشی می شوند.

در هالیوود، فقط بین سال های ۱۹۹۳ و ۱۹۹۷ بیش از چهارصد فیلم نامه، تقریباً یک سوم تمام فیلم نامه های ثبت شده، برای تعیین تکلیف حق مالکیت معنوی به شورای اعتبار رفتند. اگر شخصی گیرنده باشید، انگیزه ای که شما را پیش می برد این است که بیش از آنچه می بخشید دریافت کنید که یعنی تمام بخشندگی های خود را می شمارید.

خیلی آسان است که فکر کنید بخش اعظم کارها را انجام داده اید و کارهای همکاران تان را نبینید. جورج میر می توانست بر این خطای ذهنی مسئولیت غلبه کند. سریال خانواده ی سیمپسون کلمات بسیاری به زبان انگلیسی افزوده بود که معروف ترین شان کلمه ی دِهه(۷۴ (از هومر بود که واکنش او به رویدادهایی بود که باعث رنج جسمی یا روانی می شدند. میر این کلمه را ابداع نکرد،
اما کلمه ی یونک(۷۵ (ابداع اوست، کلمه ای که کاراکترهای این سریال وقتی چیزی را از دست شخص دیگری قاپ می زنند، می گویند.

در سال ۲۰۰۷،َ رکت(۷۶ (به بررسی برترین کلماتی پرداخت که این مجله ی طنز کِه مجموعه ی تلویزیونی به وجود آورده است. کلمه های معروفی مثل کرامولنت(۷۷) (برای توصیف چیزی که خوب یا قابل قبول است) و
توماکو(۷۸) (کلمه ای ترکیبی از دو کلمه ی tomato و tobacco که هومر ساخت و اولین بار در مقاله ای در مجله ی ساینتیفیک امریکن(۷۹ (در سال ۱۹۵۹ به آن اشاره شد و بعدها در سال ۲۰۰۳ ،یکی از طرفداران سیمپسون به نام راب باور آن را مطرح کرد).

اما در صدر این فهرست، کلمه ی مه(۸۰ (قرار داشت، کلمه ای برای توصیف بی تفاوتی کامل که اولین بار در فصل شش مطرح شد. در یکی از قسمت ها، مارج سیمپسون که در دبیرستان بافندگی یاد گرفته بود، از دیدگاه دستگاه بافندگی در جشنواره ی رنسانس ذوق می کند و پیامی را با این دستگاه می بافد: «سلام بارت، در حال بافندگی با یک دستگاه بافندگی هستم». جواب بارت: «مه». شش سال بعد، در یکی از قسمت ها، لیسا سیمسون این کلمه را هجی می کند.

مه در لغت نامه های مختلفی مشاهده شده است، از مک میلان گرفته
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
(«کلمه ای برای نشان دادن اینکه به اتفاقی اهمیتی نمی دهید یا اینکه چیزی برای تان جالب نیست») تا com.Dictionary») اظهار بی حوصلگی یا بی تفاوتی») تا لغت نامه ی کالینز («حرف ندا برای اظهار بی تفاوتی یا بی حوصلگی، یا صفتی برای توصیف اینکه چیزی معمولی است یا شخصی
تحت تأثیر قرار نگرفته است.»).

چند سال پیش، یکی از نویسندگان خاطره اش درباره ی قسمتی را که برای اولین بار کلمه ی مه در آن استفاده شد با جورج میر به اشتراک گذاشت و جورج از شنیدن این خاطره غافلگیر شد.

«یادم انداخت که روی اون قسمت کار کرده بودم و فکر می کرد من کلمه ی مه رو ساختم. چنین چیزی یادم نمی اومد». وقتی از تیم لانگ پرسیدم چه کسی مه را ساخته است، کاملاً مطمئن بود که کار جورج میر بوده است: «تقریباً مطمئنم که اون کلمه ی مه رو ساخته. همه جا استفاده می شه، بیشتر افراد حتی نمی دونن این کلمه از سیمپسون شروع شد».

در نهایت، گفت وگوهایی که با دیگر نویسندگان انجام داد حافظه ی میر را بازگرداند. «توی این فکر بودم که کلمه ای باشه که گفتنش آسون باشه و تلاش کمی بخواد، فقط ل*ب ها از هم جدا بشم و هوا بیرون بیاد».

چرا میر حافظه ی بهتری از مشارکت هایش نداشت؟ به عنوان فردی بخشنده، تمرکزش روی این بود که نتیجه ای جمعی به دست آورند که دیگران سرگرم شوند و نه اینکه مسئولیت شخصی حاصل این تلاش را از
آن خود بداند. هر چقدر که می توانست جملات، شوخی ها و کلمات بیشتری پیشنهاد می کرد و به دیگران اجازه می داد از آن ها استفاده کنند و در متن شان به کار گیرند. به جای اینکه تمرکزش بر این باشد که چه کسی قرار است متن را بنویسد، به بهبود کیفیت کلی متن فکر می کرد. میر می گوید:

«خیلی از این کارها شبیه پاس گل بسکتبال می مونه. وقتی کسی می گفت: «جورج، این کار تو بود». واقعاً نمی دونستم. نمی تونستم کارهایی رو که انجام داده بودم به یاد بیارم، پس هرگز نمی گفتم کِی این کار یا اون کار رو کردم. می گفتم وقتی این کار یا اون کار رو کردیم. فکر می کنم عادت کردن به چنین چیزی خوب باشه».

بر اساس تحقیقات، برای گیرندگان و حسابگرها نیز آن قدرها سخت نیست که چنین عادتی را در خودشان نهادینه کنند. به یاد داشته باشید که خطای ذهنی مسئولیت به این دلیل اتفاق می افتد که اطلاعات بیشتری از مشارکت های خودمان نسبت به مشارکت های دیگران داریم. برای ایجاد موازنه در قضاوت هایمان درباره ی مسئولیت ها، باید بر این تمرکز کنیم که دیگران چه مشارکت هایی داشته اند.

فقط کافی است قبل از اینکه مشارکت های خودتان را تخمین بزنید، فهرستی از مشارکت های شریک تان درست کنید. تحقیقات نشان می دهند وقتی کارکنان قبل از اینکه به این فکر کنند چقدر به رئیس شان کمک کرده اند، به این فکر کنند که چقدر کمک از
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
رئیس شان دریافت کرده اند، تخمین شان از مشارکت رئیس شان دو برابر می شود و از ۱۷ درصد به ۳۳ درصد می رسد. گروهی سه الی شش نفره را جمع کنید و از هر کدام شان بخواهید درصد کل کاری را که انجام داده اند تخمین بزنند.

تخمین هایشان را با یکدیگر جمع کنید، این عدد به طور میانگین
به ۱۴۰ می رسد. از آن ها بخواهید قبل از برآورد مشارکت خود، مشارکت هر یک از اعضای گروه را برآورد کنند و این میانگین به ۱۲۳ می رسد. افراد بخشنده ای مثل میر چنین کاری را به طور ناخودآگاه انجام می دهند: حواس شان هست که مشارکت دیگران را به یاد داشته باشند. مایکلَ مک کال، روان شناس، در تحقیقی از افراد خواست به یک نظرسنجی جواب دهند که مشخص می کرد افراد بخشنده اند یا گیرنده و در گروه های دو نفره درباره ی اهمیت لوازم مختلف برای بقا در بیابان تصمیم بگیرند. به صورت تصادفی به نصف این گروه ها گفت که شکست خورده اند و به نصف دیگر گفت که موفق شده اند.

گیرندگان هم گروهی شان را مسئول شکست
می دانستند و خودشان را دلیل موفقیت به حساب می آوردند. بخشندگان مسئولیت شکست را بر عهده می گرفتند و هم گروهی شان را بیشتر دلیل موفقیت می دانستند.

روش کار جورج میر این گونه است: وقتی اتفاق بدی می افتد، به خودش سخت می گیرد، اما زمانی که همه چیز خوب پیش می رود، به سرعت دیگران را تشویق می کند. تیم لانگ می گوید: «طنز بد حال جورج رو خراب می کنه». میر دوست دارد هر طنزی مردم را بخنداند و بسیاری از آن ها افراد را به فکر بیندازند. گرچه از دیگران می خواهد به همان استانداردهای بالایی که برای خودش قائل است پای بند باشند، در برابر اشتباه هایشان با بخشندگی بیشتری عمل می کند. میر در اوایل مسیر شغلی اش، پس از شش هفته، از نمایشی اخراج شد.

بیست سال بعد با رئیسش که او را اخراج کرده بود برخورد کرد. آن خانم عذرخواهی کرد، مسلماً اخراج او یک اشتباه بود و خودش را آماده ی خشم میر کرد. میر در حال گفتن این
داستان به من بود که خندید و گفت: «خیلی خوب بود که دوباره می دیدمش. گفتم بی خیال گذشته. از دستت ناراحت نیستم. بعضی از اونایی که توی هالیوود کار می کنن با خراب کردن بقیه پیشرفت می کنن. انگیزه ی پوچیه و مسلماً نمی خواید برای خودتون دشمن تراشی کنید».

در اتاق بازنویسی سریال سیمپسون، این خصوصیت میر که با دیگران بخشنده تر از خودش بود، به او کمک کرد تا بتواند بهترین ایده های دیگران را بگیرد. او می گوید: «سعی کردم جو اتاق طوری باشه که همه احساس کنن می تونن مشارکت داشته باشن، که احساس کنن اشکالی نداره اگه بارها و بارها حرف های اشتباهی بزنن».

به چنین چیزی امنیت روانی می گویند؛ باور به اینکه میتوانید بدون جریمه یا تنبیه شدن، ریسک کنید. تحقیقی که استاد
 
بالا