سلام به نویسنده گرامی.
سلام بر شما
حالت چطوره؟
عالیم تشکر
یه بیوگرافی از خودت ب ما بده.
آوا 16 ساله و در رشتهی ادبیات و علوم انسانی تحصیل میکنم.
سوال۱: چندتا رمان تا حالا نوشتی؟
خب من فعلا دو رمان در حال تایپ دارم و هیچ کدوم فعلا تکمیل نشده.
سوال۲: اولین رمانی که خوندی؟
راستش من از اونجایی که به شدت به رمان و ادبیات علاقه دارم، رمان های زیادی رو مطالعه کردم به خاطر ندارم اسم اولین رمان رو
سوال۳: اولین اثری که تا حالا نوشتی؟
اولین اثر من که تکمیل شده دلنوشتهی محنت بوده و بعد از اون، داستان کوتاه ماجیک شو... اما از اون جایی که این دو اثر رو خودم به تنهایی ننوشتم و دست نویسندههای دیگری هم در کار بوده میشه اولین اثرم رو همین رمان مهر و سها که در حال تایپه در نظر گرفت
سوال۴: آیا تاحالا اثری بوده ک از نوشتنش پشیمون شده باشی؟ اسمش؟!
خیر، به هیچ وجه... به هر حال براشون زحمت کشیدم و خب درسته که شاید خیلی حرفه ای و بی عیب و نقص نباشن، اما همونا باعث پیشرفت من شدن
سوال۵: بهترین اثری ک نوشتی؟ اسمش+خلاصهی ازش!
مهر و سها
خلاصه:
فرزند مهر، زاده شد.
قمر پدیدار گشت و وجود مهر لبالب حسد شد؛ نیست شد!
ربودن یک ستاره؟ اشتباه بود.
شاید اگر این پیشامد، رخ نمیداد...
مهر زاده نیز به خواب نمیرفت.
سوال۶: تا حالا رمان یا داستان چاپ کردی؟
خیر
سوال۷: از کدوم نویسنده بیشتر خوشت میاد؟
افسون امینیان
سوال۸: آثار کدوم نویسنده رو بیشتر خوندی؟!
افسون امینیان
سوال۹: کدوم نویسنده الگوته؟
من الگوی خاصی ندارم، تمام ایدهها و آثارم با تکیه بر قوه تخیل خودم و دانستهای خودمه
سوال۱۰: بهترین رمانی ک خوندی؟ یه خلاصه ازش بده!
مغازهی خودکشی
خلاصه:
خانواده تواچ صاحب مغازهی خودکشی هستند، در مغازهی آن هر ابزار و موادی که کمک کند کسی به زندگیاش پایان بدهد، وجود دارد. روزگار سیاه و سرشار از ناامیدی کاملاً باب میل خانواده تواچ است و مغازه حسابی رونق دارد. تا اینکه فرزند سوم این خانواده به نام آلن متولد میشود. آلن با دیگر اعضای خانواده تواچ متفاوت است.
سوال۱۱: چی باعث شد، که رمان مهر و سها رو بنویسی؟
خب من این سوال رو گه گاهی از خودم میپرسم و جواب این سوال همیشه کلی بهم انگیزه میده.
باید بگم که من به محض اینکه ایدهای به ذهنم میرسید یه خلاصهی کلی ازش تایپ میکردم که بعدا شاید بتونم در آینده یه اثر خلق کنم که متعلق به خودم باشه! برام به شدت حس قشنگی بود و هنوزم هست؛ مهر و سها رو بر اساس همون ایدهها بود و تو یه روز برفی تصمیم گرفتم ایده های قدیمیمو یک جا جمعشون کنم و تایپ رمانم رو شروع کردم... .
_____
سوال اختصاصی:
ایوی یه سوال دیه، چطور دلت میاد مارو ترور کنی؟
خوب میدونی که من دلم نمیاد یهویی حسش میاد، چندین بار تو فرمایشاتم عرض کردم خدمتتون که این ترورا نتیجه اینه که من وقتی نیستم خیلی چت میکنین
(@IVI عزیز خیلی ازتون ممنونیم که با ما مصاحبه کردین!❤