به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
زمان ذھنم را مى شناسم و از آن به طرزى سودمند استفاده مى کنم؟ آیا برنامه ھاى کارى ام را به شکلى منظم کرده ام که نمى ترسم زیر فشار کار کلافه شوم و از ساعات
استراحت خود بکاھم؟

وقتى فرصتى براى ابراز خود پیدا مى کنم و مى دانم که کارم به لحاظ اجتماعى قابل قبول است، آیا به رغم اینکه مى دانم اشخاص از آن ناراحت مى شوند، ھمچنان به این ابراز ادامه مى دھم؟
آیا خود را از قید رسم و رسومى که مى دانم به حرفه و کار من آسیب مى زند رھا ساخته ام؟
آیا طرز کار دیگران را مورد سؤال قرار مى دھم و مى گویم: "این کار باید اینگونه انجام شود؟"
آیا متوجه ام که من براى پول کار نمى کنم، بلکه براى چیزى که پول مى خرد فعالیت مى کنم؟
اگر صادقانه به ھمه این پرسش ھا جواب آرى بدھید، انسانى آزاد ھستید و ترسى از از دست دادن آزادى ندارید. شما مى دانید که آزادى را نمى توان از روح و روان جدا کرد.
به خصوص به آخرین سؤال توجه کنید. من شخصا به این نتیجه رسیدم که بسیارى از ثروتمندان از آرامش ذھن بى بھره اند. وقتى پول به خاطر پول عبادت شود خوشبختى را از میان برمى دارد. فراموش نکنید این کتاب به شما مى آموزد که چگونه ثروتمند شوید و در ضمن از آرامش ذھن برخوردار باشید.

آزادى در جھات مختلف گسترده است. کسانى که از بردگى مى ترسند کسانى ھستند که از خود برده ساخته اند. زیرا خود را در این جھت شرطى کرده اند و خود مى دانند که چگونه بى دفاع شده اند. ترس از دست دادن آزادى را رھا کنید و به جلو بروید.

۶ .ترس از سالمندى

مرد ھفتادوپنج ساله اى مى گوید سابقا یک بازیکن بیسبال خوبى بودم. اما حالا نمى توانم در یک ساعت یک مایل راه بروم."
اینھا حرف ھاى کسانى ھستند که از کھولت مى ترسند و بنابراین در سال ھایى که باید از زندگى شان لذت ببرند از آرامش ذھن محروم مى شوند. البته سنین کھولت نوعى معلولیت تولید مى کند اما این معلولیت مربوط به برخى از حرکات جسمانى مى شود. اما طبیعت بدون اینکه جایگزینى در نظر بگیرد که به ھمان اندازه ارزشمند باشد، چیزى را از کسى نمى گیرد. وقتى طبیعت جوانى را مى گیرد، جاى آن را با عقل و درایت پر مى کند. یک جوان ھرگز نمى تواند از خرد و درایت یک انسان پا به سن گذاشته برخوردار باشد. قبل از اینکه به دوران سالمندى بتازید و از آن گله کنید به این موضوع خوب فکر کنید.

جاى تأسف است کسانى که از ۴٠ ،۵٠ یا حتى ٧٠ سالگى فراتر مى روند خودشان را علیل و
ناتوان ارزیابى مى کنند و این در حالى است که این معلولیت تنھا در ذھن آنھا وجود دارد. این اشخاص عقده حقارت خود را به نمایش مى گذارند. اینها اجازه مى دھند که اندیشه ھاى جوان ھا بر اندیشه ھاى بالغانه شان غلبه پیدا کند. آنھا از اینکه مسن ھستند عذرخواھى مى کنند. انگار پشت سر گذاشتن سال ھاى جوانى اسباب شرمسارى است. انتظار ندارند که ابتکارى از خود نشان دھند، تخیل و تصورى داشته باشند و از اتکاى به نفس بھره مند باشند. از این رو ھرگز نمى توانند این کیفیات دوران جوانى را در خود ببینند و احساس کنند. تصور مى کنند اگر قدرت بازو و انعطاف ھاى جسمانى شان کاھش یافته لزوما
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
قدرت فکرى شان نیز با تنزل روبه رو شده است. این تنھا در صورتى اتفاق مى افتد که شما آن را بخواھید و آرزو کنید. این تنھا در صورتى اتفاق مى افتد که از سن کھولت بترسید. اخیرا سلسله مدارس ویژه اى در چندین شھر برپا کردم. در این مدارس اشخاص در ھر سن و سالى که باشند مى توانند ھنر مثبت اندیشى را بیاموزند و یاد بگیرند که چگونه مى توانند از آنھا براى
دستیابى به موفقیت استفاده کنند. آیا عجیب است مردمى در سن و سال من دست به چنین کارى بزنند؟ تنھا براى یک ذھن در ھراس عجیب است که چنین اتفاقى بیفتد. خود من ھدایت و سرپرستى این مجموعه را بر عھده دارم و از جوان ترھا ھم براى انجام کارھاى دیگر استفاده مى کنم. من حالا در مقايسه با قبل تجربه بسیار بیشترى دارم. از اینکه بگذریم از یک آرامش ذھنى عمیق برخوردارم. چیزى که چھل سال قبل از آن بھره اى نداشتم.

در بسیارى از اشخاص، بخشى از ترس از کھولت به این دلیل است که فکر مى کنند وقتى پیر مى شوند چیزھاى زیادى را از دست مى دھند. بسیارى از سالمندان ھم مى خواھند در شرایط حفظ ظاھر جوان به نظر برسند که این ھم اسباب مضحکه مى شود.
اما براى اینکه از شرایط ذھنى خوب برخوردار باشید، به شما توصیه مى کنم از روشى استفاده کنید که من از آن بھره ھا برده ام. من ھمه ساله در روز تولدم یک سال از شمار سال ھاى عمرم کم مى کنم. این‌گونه احساس بھترى مى کنم و باید بگویم که در حال حاضر بیست ودو ساله ھستم. به تجربه عمیق و گسترده خود فکر کنید. به طبیعت انسان بیندیشید. نیروھاى مثبتى را که ھرگز
دور از دسترس نیستند لمس و احساس کنید. دوران کھولت مى تواند بھترین سال ھاى عمر ما باشد. ترس از دوران کھولت را کنار بگذارید و به پیش بروید.

٧ .ترس از مرگ

بسیارى از مردم از مرگ مى ترسند اما من در تمام مدت زندگى از دیگران تنھا در صورتى
نظرخواھى کرده ام کھ بدانم آنھا در آن مورد خاص از من بیشتر مى دانند. درباره اینکه بعد از مرگ چه اتفاقى مى افتد نظرات بسیار مختلف و متفاوت است. اما من تاکنون کسى را پیدا نکرده ام که در این زمینه اطلاعات دست اولى داشته باشد. با این حساب و به این دلیل که دنیاى بعد از
مرگ ناشناخته است باید از مرگ بترسیم؟
جواب من نه است. به طور کلى ما با دو نوع شرایط روبه رو ھستیم. شرایطى که مى توانیم از آن دورى گزینیم یا آن را کنترل کنیم و شرایطى که ھیچ کنترلى بر آن نداریم. با این حساب تنھا کارى که من مى کنم این است که تلاش کنم در سلامتى مناسب بسر ببرم. و از خودم در برابر
بیمارى ھا حراست نمایم. اما چرا باید آدم از چیزى که بر آن کنترلى ندارد بترسد.

انسان به گونه اى آفریده شده که مى تواند بر خودش تملک داشته باشد خداوند انسان را حاکم بر ذھن خود خلق کرده است. در ضمن خداوند انسان را به شکلى آفریده که از عوامل ھراس آور منطقى بترسد. کسى که بدون اسلحه در جنگل با یک ببر روبه رو مى شود باید بترسد و بلافاصله براى حفظ جان خود اقدامى صورت دھد. انسان براى برخورد با خطر اقدامات متعددى انجام میدهد. ما امیدواریم که رانندگان با رعایت اصول ایمنى رانندگى کنند. به فرزندان مان آموزش مى دھیم که به ھنگام عبور از خیابان بر ھر دو سمت آن نگاه کنند. اما ھراس ھاى ساخته و پرداخته ذھن انسان موضوع متفاوتى ھستند. ظاھرا
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
ذھن انسان به گونه اى کار مى کند که مى تواند تولید ھراس بى مورد بکند و تا جایى که مى دانیم این ھراس ھرگز سالم نیست و مى تواند به انسان لطمه بزند.

اگر بر ذھن خود مسلط باشید مى توانید این ھراس را از خود دور کنید. وقتى با درستى با زندگى برخورد کنید نیازى به این ھراس ھا ندارید.


نکات مھم فصل ۴

ترس در جھت خلاف نیایش حرکت مى کند
به کمک نیایش مثبت به نیروھاى مثبت و مفیدى که در فراسوى ماست دست پیدا مى کنیم اما با ترسیدن به نیروھاى منفى و مخرب متوسل مى گردیم. از ھر چه بترسید به شما لطمه مى زند. این موضوعى است که به خصوص در مورد ترس از فقر صدق مى کند.

ذھن شما از قدرت بى انتھایى برخوردار است که مى تواند خواسته ھاى شما را تحقق بخشد. براى اینکه میل سودمندى تحقق پیدا کند ذھن شما باید به درستى کار کند. ترس از انتقاد مى تواند حتى یک ذھن با فراست را معلول کند. بسیارى از انسان ھاى موفق در زندگى خود با انتقادھایى
روبه رو شدند که مجبور بودند بر آنھا غلبه کنند.

تنھا ترس است که شما را از عشق و آزادى دور مى کند عشق واقعى، عشق تملک جویى نیست. حتى وقتى عشق انکار و رد شود سر جاى خود باقى مى ماند. ترس نباید مانع از آن گردد که عشق خود را به کسى ابراز نکنید. عشق طلب کردنى نیست. عشق
دادنى است.

سال ھاى بعد از جوانى مى تواند بھترین سال ھاى زندگى باشد. طبیعت ھمیشه در از آن‌چه از ما مى گیرد، چیز دیگرى به ما مى دھد. وقتى نیروى جسمانى خود را از دست مى دھیم، به جاى آن به فراست و شعور بیشتر تجھیز مى شویم. بدون توجه به سن و سال تان مى توانید به قدرى با زندگى درگیر باشید که ترس از مرگ معنا و مفھوم خود را از دست بدھد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
۵ .شما بر پول مسلط ھستید یا پول بر شما حکومت مى کند؟

ھر چه شما را از آرامش ذھن محروم کند، شما را از بزرگ ترین ثروت جھان محروم کرده است. تلاش توأم با تشویش و نگرانى براى کسب پول مى تواند آرامش ذھنى شما را از شما بگیرد. تلاش براى کسب درآمدى که عاقلانه قابل خرج کردن نباشد ھم آرامش ذھن را مختل مى کند. پولى که با کار سازنده به دست آید به شما سود مى رساند. باید جوان ھا را در زمينه کسب درآمد آموزش بدھید. ھمه مى توانند بخشى از درآمد خود را پس انداز کنند. وقتى تلاش مى کنید درصدى از درآمد خود را پس انداز کنید به ارزش واقعى پول پى مى برید. با پس انداز کردن مى توانید از فرصت ھاى مناسبى که در زندگى در مسیرتان قرار مى گیرند بھره بردارى مناسب بکنید.

من در بررسى و مطالعه جوان ھا به این نتیجه رسیده ام که به ندرت در جمع آنھا کسانى پیدا مى شوند که به ارزش پول واقف باشند. باید توجه داشت که فقدان پول زندگى را دشوار مى کند و با احتمال
زیاد آرامش ذھن را از میان برمى دارد.
وقتى جوان ھا کسب درآمد مى کنند، با احتمال زیاد ھیچ مشکلى براى خرج کردن ندارند و وقتى ازدواج کردند و بچه دار شدند، افراد خانواده ھم در خرج کردن پول به آنھا کمک مى کنند. اما انسان موفق کسى است که قبل از اینکه پا به سن بگذارد بیش از نیازھاى فورى اش پول انباشته کند. این پول انباشته شده مى تواند صرف سرمایه گذارى، خرید ملک و املاک و چیزھایى نظیر آن بشود.

کسى که به راستى ذھن مثبت داشته باشد به زودى صاحب پول و دارایى قابل ملاحظه مى شود. مى توان گفت به این دلیل که او بیش از حد نیازش پول و ثروت انباشته کرده است ثروتمند است.

بدون شک شخصى با این مشخصات مى تواند خواسته ھاى منطقى خود را برآورده سازد. با این حساب درحالى که حساب ھاى بانکى و سایر مدارک زندگیش نشان مى دھند که او ثروتمند است، او باید نشان دھد که از آرامش ذھنى ھم برخوردار است.
آرامش ذھن زمانى به دست مى آید که انسان بر پول مسلط باشد. اما اگر پول بر انسان مسلط باشد آرامش ذھنى در کار نخواھد بود. چند سال قبل مردى که چندین میلیون دلار ثروت داشت ناگھان ورشکسته شد. وقتى مراجع قانونى به حساب ھایش رسیدگى کردند متوجه شدند که او انبار بزرگى دارد که پر از اشیاء قیمتى، تابلوھاى نقاشى گران قیمت و چیزھاى دیگر است. این مرد بسیارى از دارایی ھاى خود را حتى از بسته بندى اولیه خارج نکرده بود. این جنون انباشته کردن ثروت مسلما آرامش ذھن را از میان برمى دارد.

"مى خواھند ثروت مرا از من بگیرند."ترس از فقر سیر عمومى غریب و زشتى دارد. اشاره من به ثروتمندى است که مى ترسد ثروتش را از او بگیرند. زمانى یکى از سھامداران بزرگ شرکت کوکاکولا را مى شناختم. او به طرق مختلف پول انباشته کرده بود. ٢۵ میلیون دلار ثروت داشت. آیا از آرامش ذھن ھم برخوردار بود؟ او ذھنى آکنده از
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
انزجار و بى اعتمادى داشت. او بیش از ھمه از دولت منزجر بود و با آنکه دوران ھشتاد سالگى را مى گذراند ھمیشه مى گفت دولت کارى خواھد کرد که مسکین و فقیر بمیرد.
آخرین بارى که او را دیدم از من سؤال مھمى کرد: "اگر تو به جاى من بودى چه مى کردى که ھم آرامش ذھن داشته باشى و ھم ثروتت را حفظ کنى؟" من از قبل مصمم بودم که براى حفظ آرامش ذھنم با این مرد منازعه نکنم. اما اگر او از من سؤال صریح و مستقیمى مى کرد من ھم رک و راست به او جواب مى دادم. با این حال از او پرسیدم
آیا مى خواھد جواب صادقانه اى به او بدھم و او جواب داد: "بله این کاملاً طبیعى است." گفتم: "بسیار خوب، اگر من جاى تو بودم و دنبال آرامش ذھن مى گشتم پولم را پس انداز نمى کردم.

آرامش ذھن و پول تو تبدیل به دشمنان ھم شده اند و نمى توانند در کنار ھم زندگى کنند. اگر من به جاى تو بودم اوراق قرضه دولتى را مى خریدم تا ھمه مردم بتوانند از قبل آن بھتر زندگى کنند. بعد ھمه این اوراق را در بخارى مى ریختم و آتش مى زدم. بعد وقتى به سوخته ھاى اوراق که از دودکش
بیرون مى رفت نگاه مى کردم، متوجه مى شدم که بخش مھمى از ناخشنودى ھاى من مى سوزند و نابود مى شوند."
دوستم نگاھى به من کرد و گفت: "لازم نیست شوخى بکنى."
در جوابش گفتم: "ھرگز در زندگیم تا این حد جدى نبوده ام. اگر من به اندازه تو ثروت داشتم و این ثروت آرامش ذھن مرا مى گرفت پولم را جایى مى گذاشتم که به خوبى توزیع شود و بعد ھمه ى نمادھاى بدھى دولت به خودم را آتش مى زدم. بعد مانند یک کودک به رختخواب مى رفتم و صبح سرحال از خواب بیدار مى شدم، احساس آرامش و آزادى مى کردم." انتظار نداشتم این مرد به توصیه من عمل کند. او تا روزى که در قید حیات بود در ترس و مرارت زندگى مى کرد. من فکر مى کنم مشکل بزرگ او این بود که عشق داشت، نه عشق به مردم، بلکه عشق به پول.

براى خیلى ھا توصیه آتش زدن پول شان، توصیه اى مطلوب است. این اصلى است که در زندگى ھمه مصداق دارد. ھیچ چیزى و تکرار مى کنم مطلقا ھیچ چیزى ارزشش به اندازه آرامش ذھن نیست. به ندرت جوان ھایى را پیدا مى کنیم که این نکته را مى دانند. بعضى ھا وقتى تجربه بیشترى کسب مى کنند متوجه این موضوع مى شوند و بسیارى ھرگز متوجه آن نمى شوند. به خاطر داشته باشید با آرامش ذھن مى توانید ثروتمند شوید. اما اگر پول یا ھر چیز دیگرى مانع آرامش ذھن شما شود، آرامش ذھن را انتخاب کنید و دیگرى را کنار بزنید. ھمان طور که توجه کردید من ھیچ اقدامى براى ارزیابى شکایت دوستم از دولت نکردم. ممکن است شکایت و گله او به لحاظى درست بوده. او نگرش منفى و بى اعتمادى داشت درحالى که بیست وپنج برابر یک میلیونر پول داشت و مى توانست براى شاد کردن خودش و دیگران اقدامات مفیدى انجام دھد.

یک انسان به چه مبلغى احتیاج دارد؟

اندرو کارنگى مطمئنا روشى براى پول در آوردن داشت. او در سال ھاى آخر زندگیش به شدت تلاش مى کرد که این علم و اطلاع را در اختیار دیگران قرار بدھد. آقاى کارنگى یکى از اولین صنعتگران مطلع و با فراستى بود که مى دانست توزیع ثروت در یک کشور از چه جایگاه رفیعى
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
برخوردار است. او معتقد بود که میلیون ھا انسان مى توانند ثروتمند شوند. او در ضمن با توجه به شرایط معتقد بود کسانى که ثروتشان از چند میلیون دلار فراتر رود بسیار استثنایى و کم شمار ھستند. او معتقد بود
ھدف میلیون ھا و حتى یک میلیون دلار براى اکثریت مردم ھدف مناسبى نیست. براى بسیارى از مردم این رقم تولید تشویش و استرس مى کند. ممکن است این جماعت در اندیشه و ھواى کسب پول بسیارى از چیزھاى زندگى خود را از دست بدھند. او بارھا و بارھا از من خواست که به این
نکته‌ اشاره کنم و من ھم ھمه تلاشم را کرده ام.

با این حساب یک انسان به چه مبلغى پول احتیاج دارد؟

آنقدر که به او و به عزیزانش احساس راحتى بدھد و به اندازه کافى ھم از تجمل برخوردار باشد تا او احساس کند که در زندگى موفق شده است. در آرزوى رسیدن به این موقعیت و براى اینکه ھمیشه از آرامش ذھنى برخوردار باشد باید از ایمان و باور و اعتماد به نفس برخوردار باشد. اینگونه او مى تواند بیش از رقمى که حتى بتواند
فکرش را بکند پول در بیاورد. براى شخصى با این مشخصات پول بیشتر ھرگز یک چیز بد یا یک نفرین نیست. او مى داند که چگونه زندگى کند، مى داند چگونه زندگى خود را به سرشارى برساند. او ھرگز سر دیگران کلاه نمى گذارد و از این رو مى داند که چگونه به دیگران کمک کند.

مردى که یکصد میلیارد دلار مى خواست
یکى از دانشجویان زمانى از ھندوستان به نزد من آمد تا با من مصاحبه کند. ابتدا برایم نامه اى نوشت و در آن توضیح داد که ھدف اصلى اش در زندگى این است که یکصد برابر ھنرى فورد ثروت بیندوزد. که این بالغ بر یکصد میلیارد دلار مى شد. وقتى در اتاق کارم با او مفصل صحبت کردم از او پرسیدم که با این پول اندک چه مى خواھد بکند. او بعد از کمى تردید گفت: "راستش را بخواھید نمى دانم."
گفتم: "کسى که یکصد میلیارد دلار داشته باشد تهدیدى علیه جھان محسوب مى شود. اما از این مطلب بگذریم. اگر بخواھى از این پول براى کمک به مردم ھند استفاده کنى تا از خرافات و رسم و رسومى که پایبندى به آنھا مانع از پیشرفت شان شده است بکشند با تو ھمدردى مى کنم. اما به نظر مى رسد تو پول را براى آن مى خواھى که بر ھنرى فورد پیشى بگیرى."

او لحظه اى مکث کرد و گفت: "بله ھمین طور است." کمکش کردم تا خودش را بیشتر وارسى کند. او کتاب علم موفقیت شخصى را خوانده بود و حالا چھار نعل به پیش مى تاخت. آنچه ذھن بتواند در تصور و خیال ببیند مى تواند آن را جامه ى عمل بپوشاند. اما صحبت بر سر یک ذھن متعادل است. بعد از کمى صحبت بیشتر او متوجه شد که با یک چھارم یک میلیون دلار مى تواند آنچه را که مایل است خریدارى کند. وقتى این را دانست، از شدت تنش و ناراحتى اش کم شد و آرامشى بر او حاکم گردید.

پولى که به شما سود مى رساند اغلب نشأت گرفته از کارى است که به سود شماست.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
در فصل گذشته به این نکته اشاره کردم که ھر شخصى مى تواند تضمین کند که پول و ثروتش بعد از فوتش به چه کسانى برسد. ثروت برخلاف مرگ چیزى است که مى توان آن را کنترل کرد. وقتى کسب درآمد مى کنید مراقب باشید که این درآمد و این پول در آوردن آرامش ذھن شما را مخدوش نکند.
اغلب با ذکر دلیل مى شنویم که مى گویند که پسر یک مرد ثروتمند معمولاً توانایى پدرش را به نمایش نمى گذارد. من معتقدم پسران مردان ثروتمند چون دارایى پدرشان را به ارث مى برند، از توانمندى ھاى آنھا محروم مى شوند. تا حدود زیاد پیرمرد براى کسب درآمد کار مى کند. او با افزایش تدریجى فراست و دانایى اش توانسته بر ثروت خود بیفزاید. پدرش براى او ثروتى بر جاى نگذاشته است بلکه با کار کردن به ثروت رسیده است.

حالا اجازه بدھید به پسر نگاه کنیم. او تمام مدت عمرش را در ناز و نعمت به سر برده است. او با خرج کردن پول و خرید کالاھا و اقلام مورد نیازش در آرامش و راحتى به سر برده است. او مى داند که قرار است پول قابل ملاحظه اى به او به ارث برسد. اگر فرض را بر این بگذاریم که او ذاتا علاقه مند به سختکوشى است، بر سر این تمایل چه مى آید؟ تا حدود زیاد جاى این تمایل را به
دست آوردن اموال بدون زحمت پر مى کند و بنابراین او ھرگز یکى از درس ھاى اصولى زندگى را فرا نمى گیرد.

ثروت زیاد یا به اندازه تنھا زمانى اسباب نعمت و رحمت مى شود که بخش قابل ملاحظه اى از آن صرف دیگران شود. پدرى که قوه ابتکار را از پسرش بگیرد به او سودى نمى رساند. خود من در جوانى منشى یک حقوقدان ثروتمند بودم که داراى دو فرزند پسر کمى از من بزرگتر بود. این دو پسر به دانشگاه ویرجینیا رفتند. کار من این بود که باید براى ھر کدام از آنھا چکى به
مبلغ یکصد دلار مى نوشتم تا خرج زندگى شان کنند. در آن روزگار یکصد دلار به اندازه سیصد یا چھارصد دلار فعلى ارزش داشت. چقدر به حال آن دو پسر غبطه مى خوردم.
وقتى به دانشکده مدیریت بازرگانى رفتم تا روش کسب درآمد براى امرار معاش را بیاموزم، اغلب گرسنه بودم زیرا در جیبم حتى یک سنت پول نداشتم. کنار فروشگاه ھا مى ایستادم و مردم را مى دیدم که خرید مى کردند. اما بعد از دانشکده مدیریت بازرگانى فارغ التحصیل شدم و راه کسب درآمد ھموار شد. پسران کارفرماى من با اخذ مدرک دیپلم به خانه آمدند. اما آنھا به زندگى راحت شرطى شده بودند و ابدا نمى دانستند که پول چه معنا و مفھومى دارد. آیا این اشخاص ذاتا به قدر پدرشان از توانمندى برخوردار بودند؟ این مطلبى است که ھرگز نمى دانیم. یکى از پسرھا در بانکى که متعلق به پدرش بود بر سر پست خوبى گذاشته شد. پسر دیگر ھم مدیر معادن زغال سنگ پدرش شد.

ده سال بعد آنھا ثروت پدرشان را بر باد دادند و او را بیمار کردند. حالا دیگر به کسى غبطه نمى خورم زیرا غبطه با آرامش ذھن در را*ب*طه نیست. حالا که به عقب و به گذشته ھا نگاه مى کنم خوشحالم که این تجربه را کردم. خوشحالم از وقتى شروع به کسب درآمد کردم قدرت کسب درآمدم یکى از بخش ھاى موفقیت من در زندگى شد. حتى خوشحالم که وقتى اشتباه کردم و ثروتم را از دست دادم، پدر ثروتمندى نداشتم که دست مرا بگیرد زیرا در دوران مصیبت و بدبیارى آموزگار قدرتمندى پیدا کردم. کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید مرا ھفت بیلیون زن و مرد خوانده اند. در بیست سالى که از انتشار کتاب مى گذرد توانسته ام با برخى از این اشخاص صحبت کنم. متوجه شدم بسیارى از این اشخاص
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
با خواندن آن کتاب ثروتمند شدند. اما بعضى ھا از این کتاب صرفا براى پولدار شدن استفاده کرده اند زمان آن رسیده که بار دیگر به دوازده ثروت بزرگ زندگى اشاره اى داشته باشم:

٠١ .ذھنیت مثبت
٠٢ .سلامت جسمانى
٠٣ .ھماھنگى در روابط انسانى
٠۴ .رھایى از انواع ھراس ھا
٠۵ .امید به موفقیت ھاى آتى
٠۶ .توانمندى براى ایمان داشتن
٠٧ تمایل به سھیم شدن دارایى ھاى شخصى با دیگران
٠٨ عشق ورزیدن
٠٩ .داشتن ذھن باز در ھمه موارد
١٠ .داشتن نظم و انضباط شخصى در ھمه شرایط
١١ .توانایى درک کردن دیگران
١٢ .داشتن پول کافى

اینھا ثروت ھایى ھستند که باید در کنار آرامش ذھن وجود داشته باشند. ھمان طور که ملاحظه مى کنید، من پول را در آخرین بخش قرار دادم و این در حالى است که معتقدم بدون داشتن پول، امکان آرامش ذھنى وجود ندارد. من از آن جھت پول را در این رتبه قرار دادم زیرا مى دانم شما خودبه خود پول را مورد تأکید قرار مى دھید. اما در مواقعى ھم باید بگویم بر آن تأکید کمترى بگذارید زیرا پول مى تواند اجناس فراوان بخرد اما خریدار آرامش ذھن نیست. در نھایت به شما کمک مى کند تا به آرامش ذھنى برسید. اما نه پول و نه ھیچ چیز دیگرى به شما احساس آرامش نمى دھد مگر اینکه سفر را از درون وجود خود شروع کنید


اقدامات اصولى در کسب درآمد

به من مى گویند نباید نگران آن باشم که اشخاصى که پول زیاد ندارند، از این پول بد استفاده کنند. اگر قرار بود کتابى صرفا درباره کسب درآمد مى نوشتم به این توصیه گوش مى دادم. اما این کتاب قرار است به شما از ھمان شروع نگرش جدیدى بدھد.
من به راه ھایى رسیده ام و روش ھاى عملى پیدا کرده ام که اشخاص بى پول یا کم پول را پولدار مى کند. وقتى مطالب را مى خوانید مکث کنید و از توصیه ھاى ارائه شده در مورد خودتان، استعدادھایتان و از ھمه اینھا مھم تر ھدف ھایتان استفاده کنید.

١ .کارى کنید که دیگران با کمک کردن به شما به کارھاى خودشان برسند. یک فروشنده بیمه در کار فروش بیمه به سران خانواده ھا با مشکل روبه رو بود. اما وقتى به ھمین اشخاص در سمت مدیران واحدھاى تجارى فروش مى کرد کار دشوارى پیش رو نداشت. به ھر صورت پولى که رئیس خانواده براى بیمه عمر مى پردازد از بودجه خانواده برداشته مى شود و بعد ھم چیزى جاى آن را پر نمى کند، اما کسى که در یک مؤسسه تجارى بیمه مى خرد مى داند که از
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
پول شرکت مى پردازد و دیگر آنکه به جاى آن بعدا چند برابر نصیب شرکت مى شود.
او کارش را با صاحب یک رستوران بزرگ در شھرش شروع کرد. او به این مرد خاطر نشان کرد مى تواند یک آگھى بدھد و به مردم بگوید به این دلیل که غذاھایش طبیعى و سبوس نگرفته ھستند، مشتریان او بیشتر عمر مى کنند. صاحب رستوران حرف فروشنده را تأیید کرد و گفت ھمیشه شرایط غذاى آنھا به ھمین شکل بوده است. بیمه فروش گفت بسیار خوب و بقيه برنامه را
توضیح داد. صاحب رستوران باید مشتریان خودش را در ازاء ھزار دلار در سال بیمه عمر
مى کرد. روى جزئیات برنامه کار کردند. این برنامه سبب شد که فروش رستوران به میزان قابل توجھى افزایش یابد. در این میان نیازى به ذکر این مطلب نیست که وضع فروشنده بیمه ھم به مراتب بھتر شد.

٢ .به دیگران نشان بدھید که چگونه مى توانند در ازاء پول شان پول بیشترى به دست آورند.

منظور این نیست که مشاور مدیران واحدھاى تجارى شوید تا آنھا از شما بخواھند به آنھا کمک کنید در قبال پولشان درآمد بیشترى کسب کنند. ما مى گوییم ابتکار عمل را شما باید به دست بگیرید.
در ادامه مطلب به کارى که کسى در این زمینه کرد اشاره کرده ام:
این مرد که در ازاء پول اندکى براى توزیع کننده مجلات کار مى کرد متوجه شد چاى ھا انواع مختلفى دارند و مانند شخص دیگرى که در این کتاب به او ھم اشاره کرده ام. او متوجه شد که بسیارى از تایپ ھا را مى توان به طرز بھتر و با سليقه ترى انجام داد.
این مرد جوان به این نتیجه رسید که اغلب کارھا به آن طرز خوب و مقبولى که مى توانند صورت خارجى پیدا نمى کنند. به این نکته توجه داشته باشید زیرا مى تواند موجب افزایش کسب درآمد شود. مرد جوان درباره چاپ مطالب مطالعات بیشترى صورت داد و بعد به یک مؤسسه بزرگ چاپ
رفت. او قرار گذاشت که با دریافت ده درصد کمیسیون مطالبى براى چاپ به آن چاپخانه بیاورد. بعد از آن به سراغ مصرف کنندگان بزرگ مطالب چاى رفت و از آنھا نمونه ھاى متعددى گرفت تا آنھا را مطالعه کند.
او، دو، سه بروشور را انتخاب کرد که مسلما نیازمند اصلاح بودند. او یک ھنرمند طراح را به کار گرفت و از او خواست براى ھر بروشور طراحى جداگانه اى تھیه کند. او به طراح گفت اگر بروشورھا با قبولى صاحبان آن روبه رو شوند دستمزد خوبى به آنھا پرداخت خواھد کرد. مرد جوان بروشورھاى تھیه شده را به مؤسساتى که آنھا را نشر کرده بودند برد و خیلى ساده به آنھا نشان داد که این بروشورھا چقدر بھتر مى توانستند باشند.

اکنون اجازه بدھید به برخى از جنبه ھاى روانى موجود در این کار توجه کنیم. قبل از ھر چیز یک شخص یا یک شرکت ممکن است به طور ادامه دار با شرایط یا فرایند یا
محصولى که امورش را مى گذارند کنار بیاید. ممکن است متوجه نباشد که کارش در حد مطلوب نیست و اگر این را ھم بداند ممکن است سرش شلوغ تر و یا خودش تنبل تر از آن باشد که کارى در این خصوص انجام دھد. در این زمان کسى از راه مى رسد و به او مى گوید که چگونه مى توانند بھتر کار کنند. از آن گذشته، کارى که لازم است براى او انجام مى شود. چرا از آن به سود خود استفاده نکند؟

اکنون لحظه اى فکر کنید: چگونه مى توانید به کسى نشان دھید که در ازاء پولش مى تواند پول
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
بیشترى بدست آورد؟ از این بگذریم چگونه مى توانید به کسى کمک کنید که با پولش پول بیشترى در آورد و کارى کنید که به شما وابسته شود تا دوباره و چند باره راھى به او نشان دھید؟

٣ .تولیدکننده و مصرف کننده را در کنار ھم قرار بدھید.

براى زارع سابقا دشوار بود که کالاھایش را به بازار بیاورد. مزرعه اى دور افتاده را در یک سرزمین پر تپه در نظر بگیرید. جاده اش گلى و خاکى است. تنھا وسيله حمل و نقل اسب و کالسکه و گارى بود اما به ھر صورت زارع باید محصولش را به شھر مى رساند. حال اینکه چگونه این کار را مى کرد خود یک مسئله بود.

در اقتصاد ما ھمه چیز با ھمه چیز دیگر درھم مى شود. وقتى اتومبیل به بازار آمد جاده ھا باید بھترمى شدند و این اتفاق ھم افتاد. حالا زارع در موقعیتى قرار گرفت که توانست محصولش را به فاصله اى پنج تا ده برابر دورتر بفرستد و با این حال ھمان شب به خانه اش بازگردد. به زودى کسى به این نتیجه رسید که مى تواند مراکز بازاریابى میان شھرھا به وجود آورد و به لطف افزایش تعداد اتومبیل ھا بر شمار کسانى که در آنجا رفت و آمد مى کردند افزوده شد. زارعین ھم در این جریان خوشحال بودند که ھمچنان تأمین کننده موارد مورد نیاز ھستند.
زارعین سابقا وابسته به دست فروش ھایى بودند که سالى شاید دو بار مى آمدند. گاه با پاى پیاده مى آمدند و بارھاى بزرگشان را بر پشت خود حمل مى کردند. دست فروش بارش را روى میز آشپزخانه زن زارع پخش مى کرد و به او از ھمه جور جنسى مى فروخت. به زن زارع سوزن خیاطى مى فروخت و به خود زارع توتون و قلاب ماھیگیرى و از ھمه اینھا مھم تر اخبار را به سمع او مى رساند.

چقدر آن روزھا مردم گرسنه خبر بودند. دست فروش ھا در مقايسه با زارعین پول نقد بسیار بیشترى داشتند. زیرا آنھا انواع محصولات را در کنار ھم قرار مى دادند.
وقتى زارع مى خواست اسبى را خرید یا فروش کند اغلب از یک دلال و واسطه کمک مى گرفت. این دلال به خریدار و فروشنده کمک مى کرد تا بر سر قیمت به توافق برسند و بعد خریدار و فروشنده را وادار مى کرد که با ھم دست بدھند تا معامله جوش بخورد. واسطه ھم معمولاً بیش از زارع کسب درآمد مى کرد زیرا او بود که تولیدکننده و مصرف کننده را در کنار ھم قرار مى داد. اخیرا شکوائیه ھاى مغازه دارھایى در اتحاد شوروى را مى خواندم. آنھا مجبورند ساعت ھاى طولانى جلو فروشگاه ھاى مخصوص مواد غذایى صف بکشند. شاید آنھا ھم روزى به این نتیجه برسند که کالاھاى مختلف را در یک سوپرمارکت در کنار ھم بگذارند.

سوپرمارکت ھا توانسته اند ثروت زیادى انباشته کنند. زن تنھایى در بیست جریب زمین زندگى مى کرد. بخش اعظم زمین ھاى او را بوته ھا پوشانده بودند. این زن تصمیم گرفت که زمینش را بفروشد و خودش را راحت کند. فروشنده بنگاه معاملات ملکى به او رقم بسیار پایینى را پیشنھاد کرد. اما این زن با خودش حساب کرد که مزرعه اش باید براى کارى خوب باشد. از این رو شروع به بررسى کرد و بالاخره به این نتیجه رسید که مى تواند آن را به دو برابر قیمتى که بنگاه دار پیشنھاد داده بود به یک پرورش دھنده اسب بفروشد.
اما او روى چند سوپرمارکت در منطقه مطالعه کرده و به این نتيجه رسیده بود که مزرعه اش براى یک سوپرمارکت بسیار مناسب است. سرانجام او زمینش را به پنج برابر قیمتى که بنگاه دار به او پیشنھاد کرده بود براى ساخته شدن یک سوپرمارکت فروخت. وقتى جاده ھا اسفالت شدند و حمل و نقل با اتومبیل آسان شد، پیش بینى مى شد که روش خرید به
 
بالا