mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
زمان ذھنم را مى شناسم و از آن به طرزى سودمند استفاده مى کنم؟ آیا برنامه ھاى کارى ام را به شکلى منظم کرده ام که نمى ترسم زیر فشار کار کلافه شوم و از ساعات
استراحت خود بکاھم؟
وقتى فرصتى براى ابراز خود پیدا مى کنم و مى دانم که کارم به لحاظ اجتماعى قابل قبول است، آیا به رغم اینکه مى دانم اشخاص از آن ناراحت مى شوند، ھمچنان به این ابراز ادامه مى دھم؟
آیا خود را از قید رسم و رسومى که مى دانم به حرفه و کار من آسیب مى زند رھا ساخته ام؟
آیا طرز کار دیگران را مورد سؤال قرار مى دھم و مى گویم: "این کار باید اینگونه انجام شود؟"
آیا متوجه ام که من براى پول کار نمى کنم، بلکه براى چیزى که پول مى خرد فعالیت مى کنم؟
اگر صادقانه به ھمه این پرسش ھا جواب آرى بدھید، انسانى آزاد ھستید و ترسى از از دست دادن آزادى ندارید. شما مى دانید که آزادى را نمى توان از روح و روان جدا کرد.
به خصوص به آخرین سؤال توجه کنید. من شخصا به این نتیجه رسیدم که بسیارى از ثروتمندان از آرامش ذھن بى بھره اند. وقتى پول به خاطر پول عبادت شود خوشبختى را از میان برمى دارد. فراموش نکنید این کتاب به شما مى آموزد که چگونه ثروتمند شوید و در ضمن از آرامش ذھن برخوردار باشید.
آزادى در جھات مختلف گسترده است. کسانى که از بردگى مى ترسند کسانى ھستند که از خود برده ساخته اند. زیرا خود را در این جھت شرطى کرده اند و خود مى دانند که چگونه بى دفاع شده اند. ترس از دست دادن آزادى را رھا کنید و به جلو بروید.
۶ .ترس از سالمندى
مرد ھفتادوپنج ساله اى مى گوید سابقا یک بازیکن بیسبال خوبى بودم. اما حالا نمى توانم در یک ساعت یک مایل راه بروم."
اینھا حرف ھاى کسانى ھستند که از کھولت مى ترسند و بنابراین در سال ھایى که باید از زندگى شان لذت ببرند از آرامش ذھن محروم مى شوند. البته سنین کھولت نوعى معلولیت تولید مى کند اما این معلولیت مربوط به برخى از حرکات جسمانى مى شود. اما طبیعت بدون اینکه جایگزینى در نظر بگیرد که به ھمان اندازه ارزشمند باشد، چیزى را از کسى نمى گیرد. وقتى طبیعت جوانى را مى گیرد، جاى آن را با عقل و درایت پر مى کند. یک جوان ھرگز نمى تواند از خرد و درایت یک انسان پا به سن گذاشته برخوردار باشد. قبل از اینکه به دوران سالمندى بتازید و از آن گله کنید به این موضوع خوب فکر کنید.
جاى تأسف است کسانى که از ۴٠ ،۵٠ یا حتى ٧٠ سالگى فراتر مى روند خودشان را علیل و
ناتوان ارزیابى مى کنند و این در حالى است که این معلولیت تنھا در ذھن آنھا وجود دارد. این اشخاص عقده حقارت خود را به نمایش مى گذارند. اینها اجازه مى دھند که اندیشه ھاى جوان ھا بر اندیشه ھاى بالغانه شان غلبه پیدا کند. آنھا از اینکه مسن ھستند عذرخواھى مى کنند. انگار پشت سر گذاشتن سال ھاى جوانى اسباب شرمسارى است. انتظار ندارند که ابتکارى از خود نشان دھند، تخیل و تصورى داشته باشند و از اتکاى به نفس بھره مند باشند. از این رو ھرگز نمى توانند این کیفیات دوران جوانى را در خود ببینند و احساس کنند. تصور مى کنند اگر قدرت بازو و انعطاف ھاى جسمانى شان کاھش یافته لزوما
استراحت خود بکاھم؟
وقتى فرصتى براى ابراز خود پیدا مى کنم و مى دانم که کارم به لحاظ اجتماعى قابل قبول است، آیا به رغم اینکه مى دانم اشخاص از آن ناراحت مى شوند، ھمچنان به این ابراز ادامه مى دھم؟
آیا خود را از قید رسم و رسومى که مى دانم به حرفه و کار من آسیب مى زند رھا ساخته ام؟
آیا طرز کار دیگران را مورد سؤال قرار مى دھم و مى گویم: "این کار باید اینگونه انجام شود؟"
آیا متوجه ام که من براى پول کار نمى کنم، بلکه براى چیزى که پول مى خرد فعالیت مى کنم؟
اگر صادقانه به ھمه این پرسش ھا جواب آرى بدھید، انسانى آزاد ھستید و ترسى از از دست دادن آزادى ندارید. شما مى دانید که آزادى را نمى توان از روح و روان جدا کرد.
به خصوص به آخرین سؤال توجه کنید. من شخصا به این نتیجه رسیدم که بسیارى از ثروتمندان از آرامش ذھن بى بھره اند. وقتى پول به خاطر پول عبادت شود خوشبختى را از میان برمى دارد. فراموش نکنید این کتاب به شما مى آموزد که چگونه ثروتمند شوید و در ضمن از آرامش ذھن برخوردار باشید.
آزادى در جھات مختلف گسترده است. کسانى که از بردگى مى ترسند کسانى ھستند که از خود برده ساخته اند. زیرا خود را در این جھت شرطى کرده اند و خود مى دانند که چگونه بى دفاع شده اند. ترس از دست دادن آزادى را رھا کنید و به جلو بروید.
۶ .ترس از سالمندى
مرد ھفتادوپنج ساله اى مى گوید سابقا یک بازیکن بیسبال خوبى بودم. اما حالا نمى توانم در یک ساعت یک مایل راه بروم."
اینھا حرف ھاى کسانى ھستند که از کھولت مى ترسند و بنابراین در سال ھایى که باید از زندگى شان لذت ببرند از آرامش ذھن محروم مى شوند. البته سنین کھولت نوعى معلولیت تولید مى کند اما این معلولیت مربوط به برخى از حرکات جسمانى مى شود. اما طبیعت بدون اینکه جایگزینى در نظر بگیرد که به ھمان اندازه ارزشمند باشد، چیزى را از کسى نمى گیرد. وقتى طبیعت جوانى را مى گیرد، جاى آن را با عقل و درایت پر مى کند. یک جوان ھرگز نمى تواند از خرد و درایت یک انسان پا به سن گذاشته برخوردار باشد. قبل از اینکه به دوران سالمندى بتازید و از آن گله کنید به این موضوع خوب فکر کنید.
جاى تأسف است کسانى که از ۴٠ ،۵٠ یا حتى ٧٠ سالگى فراتر مى روند خودشان را علیل و
ناتوان ارزیابى مى کنند و این در حالى است که این معلولیت تنھا در ذھن آنھا وجود دارد. این اشخاص عقده حقارت خود را به نمایش مى گذارند. اینها اجازه مى دھند که اندیشه ھاى جوان ھا بر اندیشه ھاى بالغانه شان غلبه پیدا کند. آنھا از اینکه مسن ھستند عذرخواھى مى کنند. انگار پشت سر گذاشتن سال ھاى جوانى اسباب شرمسارى است. انتظار ندارند که ابتکارى از خود نشان دھند، تخیل و تصورى داشته باشند و از اتکاى به نفس بھره مند باشند. از این رو ھرگز نمى توانند این کیفیات دوران جوانى را در خود ببینند و احساس کنند. تصور مى کنند اگر قدرت بازو و انعطاف ھاى جسمانى شان کاھش یافته لزوما