mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
دوستم مفت و مجانى سخنرانى کنم. این بخش اول حکایتى بود که خواستم آن را با شما در میان بگذارم.
قانون جبران براى خدمت به من به جریان مى افتد .
نمى توانیم به روشنى درباره حوادث آینده حرف بزنیم. اگر من این قدرت را مى داشتم، متوجه مى شدم که اقدام غیرخودخواھانه من نقطه شروع و عطف زندگى من بود. حتى حالا وقتى به جبرانى که سرانجام براى ارائه خدماتم دریافت کردم فکر مى کنم، مى بینم که دستمزد خوبى گرفتم. اما قبل از اینکه بیشتر به شرح ماجرا بپردازم، از شما مى خواھم به نکته اى توجه کنید: من با کمک کردن به دوستم براى اینکه مشکل خود را از میان بردارد، در واقع به خودم کمک کردم تا مشکلم را برطرف سازم. اکنون لحظه اى مکث کنید و ببینید چگونه مى توانید از این قانون قدرتمند که ھمیشه مقرون به صرفه است به سود خود استفاده نمایید.
سخنرانى من درباره قانون موفقیت، توجه جمع کثیرى از مردم را به خود جلب کرد. از جمله این اشخاص مى توانم به جمعى از مدیران عالى رتبه مؤسسات تجارى اشاره کنم. یکى از آنھا ھم مدیر اجرایى شرکت برق جورجیا بود. او به قدرى تحت تأثیر سخنرانى من قرار گرفت که از من خواست در چندین شرکت تولید برق منطقه درباره موفقیت سخنرانى کنم. قانون جبران براى خدمت به من به کار افتاده بود. یکى از کسانى که در این سخنرانى ھاى من شرکت کرده بود ھومر پیس، مقام بلند پایه شرکت گاز و برق کارولیناى جنوبى بود. وقتى سخنرانى ام تمام شد او خودش را به من معرفى کرد. او گفت سال ھا دانش پژوه "علم موفقیت شخصى" بوده است.
او گفت: "دوستى دارم که مایلم شما او را ملاقات کنید. اورنیس یک کالج کوچک است و یک چاپخانه خوب ھم دارد. او زبان شما را به خوبى صحبت مى کند. باید با ھم آشنا شوید. آیا حاضرید براى او نامه اى بنویسید؟"
بلافاصله این کار را کردم. رئیس کالج و ناشر بلافاصله به اتلانتا آمدند تا با من ملاقات کنند. دو ساعتى با ھم صحبت کردیم. من و رئیس کالج به یک توافق کلامى رسیدیم. قرار شد به شھر محل زندگى او بروم و فلسفه ام را بازنویسى کنم تا او آن را به چاپ برساند. ھمان طور که ملاحظه مى کنید انگاره ھا در زندگى من شکل مى گیرند. ھر وقت به یک ناشر احتیاج پیدا مى کردم، ناشر از راه مى رسید. در اول ژانويه سال ١٩۴١ ،کارم را روى "علم موفقیت شخصى" شروع کردم. این موضوع در حال حاضر در بسیارى از کالج ھاى این کشور و کشورھاى دیگر تدریس مى شود.
به جبران ويژه اى مى رسم. حالا وقتى به گذشته نگاه مى کنم مى بینم مشکلاتى که قبل از ملاقات با مارک داشتم تبدیل به تلاش فراوان شد. من با مھر و عشق کار کردم. ھر بدبیارى با خود به ھمان اندازه یا بیشتر سودى به ھمراه دارد. من به زودى به آرامش ذھنى رسیده بودم که قبلاً نظیرش را تجربه نکرده بودم .
قانون جبران براى خدمت به من به جریان مى افتد .
نمى توانیم به روشنى درباره حوادث آینده حرف بزنیم. اگر من این قدرت را مى داشتم، متوجه مى شدم که اقدام غیرخودخواھانه من نقطه شروع و عطف زندگى من بود. حتى حالا وقتى به جبرانى که سرانجام براى ارائه خدماتم دریافت کردم فکر مى کنم، مى بینم که دستمزد خوبى گرفتم. اما قبل از اینکه بیشتر به شرح ماجرا بپردازم، از شما مى خواھم به نکته اى توجه کنید: من با کمک کردن به دوستم براى اینکه مشکل خود را از میان بردارد، در واقع به خودم کمک کردم تا مشکلم را برطرف سازم. اکنون لحظه اى مکث کنید و ببینید چگونه مى توانید از این قانون قدرتمند که ھمیشه مقرون به صرفه است به سود خود استفاده نمایید.
سخنرانى من درباره قانون موفقیت، توجه جمع کثیرى از مردم را به خود جلب کرد. از جمله این اشخاص مى توانم به جمعى از مدیران عالى رتبه مؤسسات تجارى اشاره کنم. یکى از آنھا ھم مدیر اجرایى شرکت برق جورجیا بود. او به قدرى تحت تأثیر سخنرانى من قرار گرفت که از من خواست در چندین شرکت تولید برق منطقه درباره موفقیت سخنرانى کنم. قانون جبران براى خدمت به من به کار افتاده بود. یکى از کسانى که در این سخنرانى ھاى من شرکت کرده بود ھومر پیس، مقام بلند پایه شرکت گاز و برق کارولیناى جنوبى بود. وقتى سخنرانى ام تمام شد او خودش را به من معرفى کرد. او گفت سال ھا دانش پژوه "علم موفقیت شخصى" بوده است.
او گفت: "دوستى دارم که مایلم شما او را ملاقات کنید. اورنیس یک کالج کوچک است و یک چاپخانه خوب ھم دارد. او زبان شما را به خوبى صحبت مى کند. باید با ھم آشنا شوید. آیا حاضرید براى او نامه اى بنویسید؟"
بلافاصله این کار را کردم. رئیس کالج و ناشر بلافاصله به اتلانتا آمدند تا با من ملاقات کنند. دو ساعتى با ھم صحبت کردیم. من و رئیس کالج به یک توافق کلامى رسیدیم. قرار شد به شھر محل زندگى او بروم و فلسفه ام را بازنویسى کنم تا او آن را به چاپ برساند. ھمان طور که ملاحظه مى کنید انگاره ھا در زندگى من شکل مى گیرند. ھر وقت به یک ناشر احتیاج پیدا مى کردم، ناشر از راه مى رسید. در اول ژانويه سال ١٩۴١ ،کارم را روى "علم موفقیت شخصى" شروع کردم. این موضوع در حال حاضر در بسیارى از کالج ھاى این کشور و کشورھاى دیگر تدریس مى شود.
به جبران ويژه اى مى رسم. حالا وقتى به گذشته نگاه مى کنم مى بینم مشکلاتى که قبل از ملاقات با مارک داشتم تبدیل به تلاش فراوان شد. من با مھر و عشق کار کردم. ھر بدبیارى با خود به ھمان اندازه یا بیشتر سودى به ھمراه دارد. من به زودى به آرامش ذھنى رسیده بودم که قبلاً نظیرش را تجربه نکرده بودم .