به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
دوستم مفت و مجانى سخنرانى کنم. این بخش اول حکایتى بود که خواستم آن را با شما در میان بگذارم.

قانون جبران براى خدمت به من به جریان مى افتد .

نمى توانیم به روشنى درباره حوادث آینده حرف بزنیم. اگر من این قدرت را مى داشتم، متوجه مى شدم که اقدام غیرخودخواھانه من نقطه شروع و عطف زندگى من بود. حتى حالا وقتى به جبرانى که سرانجام براى ارائه خدماتم دریافت کردم فکر مى کنم، مى بینم که دستمزد خوبى گرفتم. اما قبل از اینکه بیشتر به شرح ماجرا بپردازم، از شما مى خواھم به نکته اى توجه کنید: من با کمک کردن به دوستم براى اینکه مشکل خود را از میان بردارد، در واقع به خودم کمک کردم تا مشکلم را برطرف سازم. اکنون لحظه اى مکث کنید و ببینید چگونه مى توانید از این قانون قدرتمند که ھمیشه ‌مقرون به صرفه است به سود خود استفاده نمایید.

سخنرانى من درباره قانون موفقیت، توجه جمع کثیرى از مردم را به خود جلب کرد. از جمله این اشخاص مى توانم به جمعى از مدیران عالى رتبه مؤسسات تجارى اشاره کنم. یکى از آنھا ھم مدیر اجرایى شرکت برق جورجیا بود. او به قدرى تحت تأثیر سخنرانى من قرار گرفت که از من خواست در چندین شرکت تولید برق منطقه درباره موفقیت سخنرانى کنم. قانون جبران براى خدمت به من به کار افتاده بود. یکى از کسانى که در این سخنرانى ھاى من شرکت کرده بود ھومر پیس، مقام بلند پایه شرکت گاز و برق کارولیناى جنوبى بود. وقتى سخنرانى ام تمام شد او خودش را به من معرفى کرد. او گفت سال ھا دانش پژوه "علم موفقیت شخصى" بوده است.

او گفت: "دوستى دارم که مایلم شما او را ملاقات کنید. اورنیس یک کالج کوچک است و یک چاپخانه خوب ھم دارد. او زبان شما را به خوبى صحبت مى کند. باید با ھم آشنا شوید. آیا حاضرید براى او نامه اى بنویسید؟"

بلافاصله این کار را کردم. رئیس کالج و ناشر بلافاصله به اتلانتا آمدند تا با من ملاقات کنند. دو ساعتى با ھم صحبت کردیم. من و رئیس کالج به یک توافق کلامى رسیدیم. قرار شد به شھر محل زندگى او بروم و فلسفه ام را بازنویسى کنم تا او آن را به چاپ برساند. ھمان طور که ملاحظه مى کنید انگاره ھا در زندگى من شکل مى گیرند. ھر وقت به یک ناشر احتیاج پیدا مى کردم، ناشر از راه مى رسید. در اول ژانويه سال ١٩۴١ ،کارم را روى "علم موفقیت شخصى" شروع کردم. این موضوع در حال حاضر در بسیارى از کالج ھاى این کشور و کشورھاى دیگر تدریس مى شود.

به جبران ويژه اى مى رسم. حالا وقتى به گذشته نگاه مى کنم مى بینم مشکلاتى که قبل از ملاقات با مارک داشتم تبدیل به تلاش فراوان شد. من با مھر و عشق کار کردم. ھر بدبیارى با خود به ھمان اندازه یا بیشتر سودى به ھمراه دارد. من به زودى به آرامش ذھنى رسیده بودم که قبلاً نظیرش را تجربه نکرده بودم .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
قبل از اینکه به بخش سوم ماجرایم اشاره اى بکنم و در را*ب*طه با قانون جبران حرف بزنم بگذارید بگویم که عشق و عاشقى قطعا در ذھنم جایى نداشت. ھرگز به ازدواج فکر نکرده بودم. به نظر مى رسید که این اتفاق ھرگز برایم نخواھد افتاد. با این حال، یک ذھن آرام و فعال از ایده ھاى جدید با شرایط نو بیمى به خود راه نمى دھد.

وقتى به آن شھر کوچک کارولیناى جنوبى رفتم، در آپارتمانى مستقر شدم که برحسب تصادف به خانه منشى آن ناشر نزدیک بود. تا ماه ھا بعد از ورودم من این منشى را در جریان عادى کار پشت میزش مى دیدم. او حمایت گر و مسئول تأمین معیشت خانواده اش بود زیرا پدرش ھنوز بسیار جوان بود که دار
فانى را وداع گفته بود. او اکنون با دو نسل از خانواده اى در تماس بود که صاحب و مالک این فعالیت تجارى بودند، او موقعیت مسئولانه اى داشت و از کارش کاملاً لذت مى برد. در جریان مسئولیت ھاى خانوادگى براى آموزش دادن به خواھران جوان ترش به آنھا کمک مى کرد. کار حرفه اى خودش را ھم داشت و در مجموع مى توان گفت که سرش بسیار شلوغ بود. او کمتر به ازدواج فکر کرده بود و شاید بتوان گفت این آخرین فکرى بود که ممکن بود به ذھنش خطور کند.

اما حالا مدتى بود که تبسمى را در زندگیم احساس مى کردم. چند نوبت این منشى را به صرف شام دعوت کردم. چند بار به اتفاق به تماشاى برنامه ھاى نمایشى رفتیم. متوجه شدم از ھمان لحظه اى
که با کار و حرفه اش فاصله مى گرفت به شخصیت متفاوتى تبدیل مى شد. شخصیت شگفت انگیزى پیدا مى کرد.این زن به شکلى به بزرگترین زنى که به عمرم دیده بودم یعنى زن پدرم شباھت داشت. شاید به ھمین دلیل بود که او را تحسین مى کردم. خیلى زود تصویر رنگ گرفت. یک‌شنبه صبح ھا درحالى که در اتومبیل سوار بودیم به صحبت ھاى دینى کشیش گوش مى دادیم. قانون جبران به طرزى که نمى توان آن را پیش بینى کرد کار مى کند.

من از این زن که مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده بود فاصله گرفتم. قبل از ھر چیز ناشرم را از دست دادم. حمله ژاپنى ھا به پرل ھاربور و حوادثى که بعد از آن رخ داد روى شرایط ناشر من به قدرى تأثیر گذاشت که او قرار و را*ب*طه اش را با من به ھم زد. بعد از آن از آن شھر بیرون رفتم. علتش این بود که پیامى از شرکت لوتورنو که با آن در را*ب*طه بودم دریافت نمودم و در کارخانه آنھا در جورجیا به عنوان مسئول روابط عمومى شروع به کار
کردم.

در این شرکت فرصت مناسب بسیار بزرگى پیدا کردم تا به درستى و حقانیت فلسفه ام به عنوان برقرارکننده روابط ھماھنگ میان کارکنان و کارفرما پى ببرم. باید بگویم که نفوذم در آن کارخانه که دو ھزار کارمند داشت، شرایط مطلوبى بوجود آورد و از جمله روى مدیران رده بالاى شرکت تأثیر گذاشت. بار دیگر یک فرصت مناسب و مطلوب به فرصت مناسب و مطلوب دیگرى منتھى شد. تصمیم گرفتم از فلسفه ام در این صنعت استفاده کنم. باید فیلمى درباره آن تھیه مى کردم. این کار سبب شد که به لس آنجلس سفر کنم که مرکز تھیه فیلم بود.

آن زن جالب مقیم کارولیناى جنوبى را فراموش نکرده بودم. روز قبل از آنکه راھى ساحل غربى بشوم، با او ازدواج کردم. او در ضمن منشى من است، ھمکار ارزشمند من است و در ضمن
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
مھم ترین عضو گروه مغز متفکر من به شمار مى آید. اکنون بیش از بیست سال است که با این زن در ازدواج خوبى به سر مى برم. آیا باز ھم مى خواھید درباره قانون جبران حرف بزنم. "ھر اقدامى پاداش خودش را مى گیرد." این صحبت امرسون است.

به زودى به سر وقت او مى رویم. مطمئنا شما مى دانید که پاداش ھر عمل لزوما یک جایزه و پاداش نیست، مى تواند اگر عمل ناخوشایند باشد این پاداش شکل یک
مجازات داشته باشد. ممکن است بگویید این مطلبى جز آن موضوع اخلاقى نیست. و به واقع ھم ھمین طور است. این یک اخلاقیات نوین ھم به شمار مى آید. در ھمان زمان که انسان چرخ را اختراع کرد صدق مى کرد و در زمانى که انسان در لوله آزمایشگاه نطفه اش بسته مى شود ھم صدق مى کند. من به شما طرز کار و عمل قانون جبران را در زندگیم نشان مى دھم به این امید که کمى فکر کنید و ببینید که بر زندگى شما چگونه تأثیر خواھد گذاشت. خواھید دید که اینھا مظھر قانون علت و معلول ھستند.

شما اقدامى صورت دادید که این توپ را به حرکت در آورید. اما آیا به این موضوع توجه کرده اید براى اینکه چیزى بگیرید ابتدا باید چیزى بدھید؟ آیا به این فکر کرده اید که تو نیکویى کن و در دجله انداز تا ایزد در بیابانت دھد باز.

ما قانون جبران را مى بینیم که براى مان مشاغل بھتر، پول و فرصت رسیدن به موفقیت را به ھمراه مى آورد. با کسى ملاقات مى کنیم که انگاره یک عشق بلند مدت را برایمان تدارک مى بیند. بسیارى
از چیزھاى دیگر ھم ھست که آن را نمى بینیم. نیروھاى نامریى و در سکوت پیوسته بر ما تأثیر مى گذارند. بعضى از اینھا براى ما خوب ھستند و بعضى دیگر مضر مى باشند. اکنون اگر موافقید لحظاتى به نظرات آقاى امرسون توجه کنید: ھر اقدامى به خودش پاداش مى دھد. و یا به عبارت دیگر به دو شکل تلفیق مى شود. یکى در شى یا طبیعت واقعى و دیگرى در شرایط یا طبیعت ظاھرى. انسان شرایط و احوال را مکافات نام داده است. مکافات علّى در شى است و روح و روان مى تواند آن را ببیند.

مکافات در شرایط با درک کردن دیده مى شود. این ارزش تمیز دادنى نیست اما معمولاً دوره اى طولانى را در بر مى گیرد و به ھمین دلیل تا سال ھا حالت متمایز پیدا نمى کنند. جنایت و مجازات از یک ساقه صورت خارجى پیدا مى کنند. مجازات میوه اى است که بدون تردید در گل لذت و خشنودى مى رسد که آن را در خود پنھان کرده بود. علت و معلوم، ھدف و وسیله، دانه و میوه نمى تواند شدت بگیرد زیرا معلول قبلاً در علت شکوفا مى شود، ھدف پیشاپیش در وسیله وجود دارد و میوه در دانه است.

به ماجرایى که به طور مفصل درباره اش براى تان حرف زدم فکر کنید، ھمان چھار بخش موفقیت در زندگیم که در وودینگ در آتلانتا شروع شد. علت در پس پرده آن وقایع ناشى از خدمت دادن به یک دوست بود که توانستم به او کمک کنم. این اقدام موھبتى به من داد که ھنوز از قبل آن استفاده مى کنم. اگر براى خدمتى که ارائه دادم اقدامى خودخواھانه یا رفتارى بى ارزش صورت داده بودم نمى توانستم از این مواھب برخوردار باشم، بلکه تحت تأثیر قانون جبران مجازت مى شدم.

"براى ھر یک از معاملات و قول و قرارھاى ما عنصر سوم در سکوتى وجود دارد"
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
به این نکته توجه داشته باشید.
انسان در تمام مدت زندگى خود رنج مى برد که علتش خرافاتى است که آنھا را فریب مى دھد. اما انسان جز خودش از ناحيه شخص دیگرى فریب نمى خورد. براى ھر یک از فعالیت ھاى ما عنصر سوم در سکوتى وجود دارد. ماھیت و روح اشیاء و امور، براى ھر اقدام مفیدى موفقیتى را تضمین مى کند به طورى که خدمت صادقانه نمى تواند خسرانى به ھمراه داشته باشد. اگر به ارباب
ناسپاسى خدمت مى کنید، بیشتر به او خدمت کنید. خداوند را مدیون خود مى سازید و مطمئن باشید که ھر ضربه اى بازپرداخت مى شود. ھر چه این پرداخت به زمان دیرترى موکول شود براى شما بھتر است زیرا بھره مرکب روى بھره مرکب، نرخى است که نصیب شما مى شود. عنصر سوم در سکوت! نیرویى دیده ناشدنى وجود دارد که پیوسته و ادامه دار، اجابت ھر نوع
قرارداد ما را با دنیا تضمین مى کند و حالا ببینیم امرسون در این باره که ھر سختى و بدبیارى با خود بذرى به ھمراه دارد که به ھمان اندازه یا بیشتر سودمند است، چه مى گوید.

تغییراتى که در فواصل کوتاه و پشت سر ھم ایجاد مى شود و شکوفایى و موفقیت انسان را به ھمراه دارد، تبلیغات طبیعتى ھستند که قانونش رشد است. این حکم نظم طبیعت است که رشد کند. ھر انسانى که مانع این رشد شود، دوستان، خانه، قوانین و ایمانش را از دست مى دھد و با این حال
جبران این فاجعه بعد از مدتى طولانى صورت خارجى به خود مى گیرد. بیمار شدن، قطع عضو، یک نومیدى ظالمانه، از دست دادن ثروت و دارایى، از دست دادن دوستان، در لحظه فقدان ھاى جبران نشدنى به شمار مى روند اما دیرى نمى گذرد که ھمه این مصائب و مشکلات جبران مى شوند.
مرگ یکى از دوستان نزدیک، مرگ ھمسر، برادر، معشوق که در شروع جز محروم شدن چیز دیگرى به نظر نمى رسد، در بلند مدت انقلاباتى در زندگى شما ایجاد مى کند، جراحات را التیام مى بخشد، صورت جدیدى از موفقیت و دستاورد را به شما عرضه مى کند. در این شرایط شخص به موفقیت ھایى مى رسد که به مراتب از موفقیت ھاى قبلى بزرگ تر است. اگر امرسون این مطالب را مدت ھا قبل از تولد من ننوشته بود، فکر مى کردم که مستقیما خطاب به من نوشته است. آیا شما ھم احساس کردید که این مطالب درباره شما صدق مى کند. لطفا درحالى که
مطالب این بخش را مى خوانید، خودتان را در این شرایط ببینید. من به خصوص به نقطه نظرھاى امرسون در زمينه ھراس علاقه مندم. نوشته ھاى او وسیله اى بودند که من اقدام به یک خانه تکانى کنم که ترس را ھر چه بود از ذھن من زدود. و امیدوارم
پاراگراف زیر ھمین کار را براى شما بکند.
ترس معلم بزرگى است. نکته اى که ھمیشه آموزش مى دھد این است که ھر جا ظاھر شود و قدم بگذارد، فس*اد و پوسیدگى به ھمراه مى آورد. چونان یک کلاغ مردارخور است و با آنکه نمى دانید بر بالاى چه چیزى به پرواز در آمده مى توانید تصورش را بکنید که لاشه و مردارى جایى وجود دارد. ما موجودات ترسویى ھستیم، قوانین ما ترسو و بزدل ھستند، طبقات اجتماعى ما ترسو ھستند، ترس از دیرباز بر دولت و حکومت ما حاکم شده است. این پرنده وقیح و زشت بى دلیل به اینجا نیامده است. حضورش نشانه آن است که اشکالاتى در کار است که باید در آن تجدیدنظر کنیم. و با آنکه زمانى به انسان ھاى به ظاھر موفق تر غبطه مى خوردم وقتى نوشته زیر را از امرسون خواندم روحیه و برداشتم تغییر کرد:

زیاد اسباب شکست است، شکست ناشى از زیادى است، ھر شیرینى ترشى خود را به ھمراه دارد .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
براى خوشگذرانى که در آن افراط شود، جریمھ اى پرداخت مى شود. در کنار ھر بذله اى حماقتى یافت مى شود. در ازاء ھر چه از دست مى دھید چیزى بدست مى آورید. در برابر ھر چه بدست آورید، چیزى را از دست مى دھید. اگر ثروت افزایش یابد، مصرفش بیشتر مى شود. اگر کسى بیش از حد انباشته کند طبیعت انباشته ھا را از او مى گیرد. طبیعت از انحصارگرى و استثنا
بى زار است. امواج دریا وقتى ارتفاع بگیرند، ھم سطح آب مى شوند. ھمیشه جریانى از ھم سطح سازى در کار است. تا ثروتمندان و اغنیا و فقرا در سطح مشابه ھم ظاھر شوند. آنھایى که نقطه نظرھاى امرسون را آزمون کرده اند مى دانند که حرف ھایش واقعیتى خاکى و جھانى است و آنھایى که این کار را نکرده اند ممکن است گفته ھایش را مجرد و انتزاعى تصور کنند و یا به استثناھا اشاره نمایند که ابدا استثنا نیستند زیرا زمان عنصر جبران است و کسى نمى داند که این زمان چه دستاوردى با خود به ھمراه دارد. و سرانجام اجازه بدھید به آنچه این مرد بزرگ درباره اندیشه گفته نظرى بیفکنیم.

مراقب و ھشیار باشید وقتى خداوند بزرگ متفکرى را به این دنیا راه مى دھد. ھمه چیز به مخاطره مى افتد. انگار در شھرى بزرگ حریقى در گرفته است. و ھیچ کس نمى داند چیست که در امنیت و سلامت به سر مى برد، کسى نمى داند حریق در کجا، به انتھا مى رسد.امید انسان، اندیشه ھاى دل او، دین و مذھب ملت، شیوه ھاى اخلاقى بین نوع آدم، ھمه در خدمت نسلى جدید قرار مى گیرند. این‌گونه است نیروى ذھن در کار تغییر دادن دنیا. ممکن است نتوانید دنیا را تغییر دھید اما نیروى ذھن شما آماده است. مى خواھد و توانایى آن را ھم دارد تا تغییرى را که مایلید ایجاد کنید.

امرسون تنھا کسى نیست که به قدرت اندیشه اشاره مى کند و بر آن اشراف دارد. او تنھا کسى نیست که معتقد است اندیشه مى تواند کوه ھا را تکان بدھد. متفکرى را نمى شناسم که در این خصوص حرف نزده باشد، اندیشمندى را نمى شناسم که نگفته باشد انسان موجود اندیشه است. اندیشه ھمیشه مقدم بر عمل است. قبل از اینکه دست ھا بسازند، اندیشه ساخته مى شود، موفقیت زمانى زورمند است که اندیشه در پس آن ھراسى در خود ندارد.

فیلسوف، انسان عمل گرا

اغلب وقتى به فیلسوفان مى اندیشیم کسانى در ذھن مان شکل مى گیرند که در برج ھاى عاج اندیشه نشسته اند و کتاب مى خوانند. البته در این حقیقت واقعیاتى نھفته است. فلسفه از دنیاى فلسفى یونانیان باستان فاصله زیاد گرفته است. فیلسوفان امروز به نظر مى رسد که مخاطبان شان فیلسوفان دیگر ھستند و ما انسان ھاى معمولى محلى از اعراب نداریم و به حال خود در سرما رھا شده ایم. اما تصورش را بکنید که ھدف اصلى فلسفه بررسى کردن دوباره "چرا"ى موضوعات است. به ھمین دلیل است که "علم موفقیت شخصى" بیش از آنکه یک روش یا یک سیستم باشد یک فلسفه است. من در کتاب ھاى گذشته ام، درست مانند این کتاب سعى کرده ام پاسخى به این سؤالات بدھم:

چرا بعضى از اشخاص در زندگى موفق و جمعى دیگر ناموفق ھستند؟
چرا بعضى افراد و زوج ھا در ھماھنگى زندگى مى کنند و بعضى دیگر در تعارض دائم به سر مى برند؟

چرا بعضى از گروه ھا مى توانند با سایرین کنار بیایند و حال آنکه دیگران با ھم سر نزاع دارند و با ھم مشاجره مى کنند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
درحالى که روش ھاى کسب درآمد و یا روش ھایى که امورات خود را مى گذرانید یا ھمسرتان را راضى مى کنید و یا میان مدیران و کارکنان تولید ھماھنگى مى کنید مھم ھستند و من نمونه ھایى از این روش ھا را به شما نشان مى دھم، فلسفه اى که در زیربناى آن واقع شده از اھمیت بیشترى برخوردار است. وقتى ذھن شما به مفاھیم اولیه ثروت، آرامش ذھنى و موفقیت در زندگى پایبند باشد پایه و اساسى قدرتمند بر زمین مى گذارید. اما وقتى صرفا سعى مى کنید که از روش ھا استفاده کنید ساختمان تان را روى شن ھا بنا مى کنید. بنابراین بھتر و مفیدتر این است که یک فیلسوف عمل گرا باشید. وقتى با مسئله اى روبه رو مى گردید، وقتى مى خواھید موقعیتى را بھبود ببخشید، وقتى مى خواھید روى کسى نفوذ کنید تا ھر دو به طور متقابل سود ببرید، لحظه اى مکث کنید و به این فکر بیندیشید که شما یک فیلسوف عمل گرا ھستید. از این رو ذھن خود را متوجه دلایل اولیه و اصلى بکنید که ھمیشھ مفید و مؤثر واقع شده اند و ھمیشه ھم واقع خواھند شد. این‌گونه بلافاصله آن طور که شايسته است راھنمایى مى شوید.


فیلسوف عمل گرا

آیا فیلسوف با مصیبت و بدبیارى روبه رو مى شود؟ او دنبال دلیل و سبب مى گردد. او مترصد آموختن در سر است. او خود را در برابر حوادثى که ممکن است باز ھم رخ دھند تجھیز مى کند. به ھمین شکل متوجه اشتباھات و خطاھاى دیگران مى شود. او با علم به اینکه اشخاص به ھم شباھت فراوان دارند مترصد این است که اشتباھاتى نظیر دیگران بکند و در نتیجه با درجه اطمینان بالا اشتباھات دیگران را نمى کند. فیلسوف بیش از دیگران نمى تواند آینده را پیش گویى بکند با این حال مى داند که تاریخ به نوعى خودش را تکرار مى کند. او با توجه به آن‌چه در گذشته اتفاق افتاده درباره آینده تصمیم گیرى مى کند. فیلسوف مى داند راه کمک به دیگران این است که به آنھا نشان بدھد و کمکشان کند تا راه خود را پیدا کنند. او تلاش نمى کند که یک تحول گرا باشد، او بى جھت دست به انواع کارھایى نمى زند که بعید است از آنھا فایده اى متصور باشد.
این انسان فیلسوف مى داند که زمان حلال بسیارى از مشکلات است. فیلسوف صبور و شکیباست و روزھا و سال ھا متحدان او ھستند و ھرگز در صف دشمنان او قرار نمى گیرند.

فیلسوف با علم به اینکه مى داند ذھن آرام، یک ذھن کارآمد و مؤثر است اجازه نمى دھد ذھنش اسیر احساسات و ھیجانات شود. فیلسوف با علم به اینکه قدرت ذھن حد و حدودى ندارد، به جاى اینکه به موضوعات ابتدایى و پیش پا افتاده فکر کند به سؤالات وسیع و مھمى فکر مى کند که موفقیت را مى توان بر اساس آن بنا نھاد. تاجر ـ فیلسوف سود امروز را با عمرى موفقیت در زندگى و بسر بردن در آرامش به اشتباه
نمى گیرد و آنھا را با ھم عوض نمى کند. بنابراین از کسى بھره بردارى غیرمنصفانه نمى کند زیرا مى داند "ھر عملى به خود پاداش مى دھد." فیلسوف مى داند اندیشه ھم در حکم شى ء است. اینکه ھر اندیشه اى داشته باشد، خوب یا بد، در زمانى به سوى خود او برمى گردد تا با توجه به اھمیت و طبیعت خود به او سود برساند یا
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
مجازاتش کند. فیلسوف مى داند آنچه وجود دارد در پیش رو و آینده اوست. او مى داند موفقیت موضوعى مربوط به آینده است، مى داند که زندگى در آینده است. او تنھا از تجربیات ارزشمند گذشته به سود خود استفاده مى کند.

سھیم شدن بخشى از فلسفه راستین است، از این رو فیلسوف دارندگى ھاى خود را آزادانه با دیگران سھیم مى شود. او مى داند وقتى مواھب خود را با دیگران سھیم مى شود، مواھب بیشترى به سراغش مى آید. ما در نقش فیلسوف این کتاب را مطالعه کردیم بله ما در نقش خود به عنوان جویندگان حقایق واقع در پس پرده زندگى انسان ھا بخش قابل ملاحظه اى از مطالب کتاب را تا بدین جا مرور کرده ایم. به عنوان یک فیلسوف فایده و اثربخشى آن‌چه را که مرور کرده اید به خود یادآور شوید، زیرا ذھن انسان با تکرار و تقویت آن قدر تلاش مى کند تا حقیقت را به عنوان یک قاعده بپذیرد. در زبان یونانى کلمه فیلسوف از دو بخش عشق و حقیقت تشکیل مى شود. فیلسوف عاشق حقیقت است.

این فصل را با لطیفه اى درباره پدربزرگم به انتھا مى برم. او معتقد بود، و من ھم معتقد ھستم که انسان از تجربه مى آموزد و سود مى برد. نکته‌اى در این باور وجود دارد، اما ھمین نکته‌ به من کمک کرد تا به یکى از شھروندان موضوعى را آموزش بدھم. کسى که اشاره ام به اوست کنار یک جاده روستایى ایستاده بود. من و پدربزرگم از پاول ریور واقع در ویرجینیا با بارى از یونجه به خانه برمى گشتیم. من بسیار کسل بودم. به قدر کافى جوان بودم که تحت تأثیر لباس شیک و اطو کشیده آن مرد قرار بگیرم.

تقاضایى براى اینکه سوار گارى ما بشود نکرد اما روى کالسکه ما که به آرامى حرکت مى کرد پرید و گفت: "مرا ھم سوار کنید." "یونجه برھا." پدربزرگ جوابش را نداد. اسب به حرکتش ادامه داد و ما چند مایلى را به ھمین شکل طى کردیم. وقتى به خانه پدربزرگ رسیدیم و به سمت طویله اش رفتیم، مرد غریبه از گارى پایین آمد و گفت: "آھاى، با تو ھستم از اینجا تا بیگ استون کپ چقدر راه است؟"

پدربزرگم در جوابش گفت: "اگر از اینجا تا آن محلى که سوار گارى شدى پیاده برگردى، بیست مایل تا آن فاصله دارى، اما اگر در ھمین مسیر ما حرکت کنى با آن ٢۵ مایل فاصله دارى."


نکات مھم فصل ١١:

قانون جبران رساله امرسون درباره جبران یکى از مھم ترین رسالاتى است که تا به امروز نوشته شده است. ھر کس که مى خواھد خودش و دنیایى را که در آن زندگى مى کند بشناسد و در شرایط آرامش ذھن به سر ببرد باید این رساله را مطالعه کند. ما با نیروھاى ناشناخته اى روبه رو ھستیم. این کتاب به شما نشان مى دھد به جاى نیروھاى غیردوستانه، از نیروھاى دوستانه استفاده کنند.

ھر اقدام جزاى خودش را مى دھد قانون جبران به لحاظ جنبه ھاى مرئى خود به نظر مى رسد که ھمان قانون علت و معلول است. اما
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
امرسون مى گوید رکن ثالث ساکتى در ھمه رفتارھا و برخوردھاى ما با دیگران وجود دارد. این نیروى نامرئى است که در ھمه جا تولید تعادل مى کند. انسان ھا ممکن است گمان کنند که دیگران سر آنھا را کلاه گذاشته اند، اما شخص تنھا مى تواند سر خودش را کلاه بگذارد.

قدرت ناشى از بدبیارى ھا و مشکلات قانون طبیعت رشد کردن است. این حرفى است که امرسون مى زند. امرسون معتقد است که ھر رشد با بدبیارىھا و سختى ھایى روبه رو است، اما مى توان از ناملایمات زندگى براى رسیدن به زندگى بھتر در آینده استفاده کرد. کسى که سختى ھا را تحمل مى کند بھتر مى تواند به خودش و به دیگران خدمت کند.

نیروى ذھن مى تواند دنیاى شما را تغییر بدھد . امرسون تنھا فیلسوفى نیست که به قدرت ذھن پى برده و به تغییراتى که ذھن مى تواند در دنیا ایجاد کند اشاره کرده است. ذھن شما مى تواند دنیاى شما را تغییر بدھد. تبدیل به یک فیلسوف شوید و دلایل اولیه موفقیت و خوشبختى را جستجو کنید. از این دلایل راھنمایى بگیرید. از ھمه اصولى که تاکنون فرا گرفته اید استفاده کنید و توجه داشته باشید که چگونه از ھر یک از این اصول مى توانید در عمل استفاده نمائید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
٢ ۱.شما آدم مھم ھستید ـ براى مدت کوتاھى


موفقیت شما از آن شماست، اما این موفقیت ھر اندازه ھم که بزرگ باشد از انسان بزرگ تر نیست.بدون توجه به اینکه چقدر اوج مى گیرید و پرواز مى کنید، بدون توجه به اینکه چقدر ثروت مى اندوزید و مال و منال پیدا مى کنید، در پایان و زمانى که باید این دنیا را ترک کنید ارزشى براى آن باقى نمى ماند.

زندگى موفق نیروى محرکه خود را از دست مى دھد. در جنگل زندگى، در میان خطرات گوناگون به تنھایى قدم مى زنیم، اما در محدوده ذھن مان مى خواھیم دشمنان ذھن خود را مغلوب کنیم، مى خواھیم به ثروت راستین برسیم. دنبال خوشبختى جاودانه مى گردیم. ما به تنھایى
قدم برمى داریم اما نشانه ھایى وجود دارد که در فراسوى حواسمان مراقبت مى شویم. نظاره گرى داریم. حتى این دنیاى اسرارآمیز نگران ھدایت و راھنمایى ماست تا به ثروت و غنا و به آرامش ذھن برسیم.

او جوان بود. ھنوز به سى سالگى نرسیده بود. به من گفت که کارش را با کرایه دادن کوتاه مدت اتومبیل و کامیون آغاز کرد. او به من گفت چه عاقل بود که اجاره دادن بلند مدت را به دیگران واگذار کرد، چه عاقل بود که به ھر مشترى امکان مى داد که چند مایلى بدون پرداخت پول از اتومبیل استفاده کند، چه عاقل بود که به اشخاص امکان مى داد ھر نوع بیمه اى را که مى خواھند انتخاب کنند. آنھا بیمه اى را انتخاب مى کردند که بیشترین حمایت را از آنھا مى کرد. بیمه اى که از ھمه گران تر بود، اما مجبور نبود که این را به عنوان بخشى از اجاره دادن اتومبیل به اشخاص اعلام کند. چه عاقل بود که منافعش را به موقع در بازار بورس و اوراق بھادار سرمایه گذارى مى کرد... جان کلام اینکه او چقدر عاقل بود.

من تقریبا به ھمه ى مواردى که او را کمک کرد اشاره کردم. براى مثال ایجاد نظام اتومبیل دارى مدرن، گفتن اینکه خرید اتومبیل گران تمام مى شود و درست تر این است که اتومبیل را به طور روزانه اجاره کنند و نیز توسعه بزرگراه ھاى خوب و حتى ایجاد نظام کارت اعتبارى که به رشد
و شکوفایى حرفه او کمک کرد. اما او برداشت فلسفى از چیزى نداشت و اگر بازار اوراق بھادار در ھمان زمان که او در آن سرمایه گذارى کرد ترقى کرد و شکوفا شد، این امکان وجود داشت که اعتبار این را ھم به خودش نسبت بدھد.

من صرفا به مردان موفقى مربوط به گذشته ھا اشاره کردم که در زمينه ھاى مختلف کسب درآمد کردند و به ثروت رسیدند. بعضى از آنھا متوجه شدند که مناسب چه زمینه اى از فعالیت ھستند.کسانى بودند که من آنھا را بیشتر تحسین مى کردم، کسانى که فکر مى کردند باید بر ستیغ موج ھاى زمانه سوار شوند. آنھایى که درباره زندگى نظر و چشم انداز داشتند ھم کسانى بودند که از آرامش ذھن برخوردار بودند. اینھا مى دانستند که دنیاى واقع در پیرامون شان بزرگ تر از خود آنھاست و به مراتب مھم تر است. اندرو کارنگى به خوبى از این موضوع آگاه بود. در زمانى او بر این گمان بود که من به خاطر دوستى و آشنایى با او احساسى از برترى مى کنم. او از من خواست که این شعار را بنویسم:

"این ھمه خودتان را جدى نگیرید، مگر آنکه بخواھید دیگران شما را لعن و نفرین کنند."

این شعار در آن زمان به من کمک کرد و بعدھا در خاطراتم باقى ماند. شاید این زمانى بود که باکمتر از داشتن دو رولزرویس احساسى از موفقیت نمى کردم. حالا مى بینم داشتن رولز رویس یا
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
املاک کت اسکیل ماونتین اشکالى نداشت. اشکال بر سر نگرش من بود. من بیش از حد خودم را جدى مى گرفتم. ھمھمه اى که در دنیا ایجاد مى کردم برایم اھمیتى بیش از احترامى داشت که براى دنیایى که این ھمه فرصت و امکانات را به من داده بود قائل بودم. به آن دوران و به دوران ھاى مشابه آن نگاه مى کنم و مى بینم که وجدان گناھکارى داشتم. من مرتکب جرم و جنایتى نشده بودم. اما اگر وقتى در آینه عقب نگاه مى کردم مى دیدم پلیس راھنمایى به من
نزدیک مى شود، بى آنکه خطایى مرتکب شده باشم مى ترسیدم. اگر پلیس به در خانه ام مراجعه مى کرد اندامم به لرزه مى افتاد.

اما این ھراس از کجا آمده بود؟ بدون شک از تنشى که در خود انباشته بودم. حالا این تنش ھا از میان رفته اند علتش این است که مکانم را در این دنیا مى شناسم و ذھنم در آرامش به سر مى برد.

حالا وقتى مأمور راھنمایى را مى بینم که از عقب به من نزدیک مى شود، از دیدنش خوشحال مى شوم زیرا مى دانم حضورش زمینه ساز رانندگى سالم تر و خطرات کمتر در جاده است. و سرانجام، ھمین چندى پیش پلیس اونیفورم پوشیده اى زنگ خانه ام را به صدا درآورد. تنھا وقتى رفت به ذھنم رسید که باید تشکر مى کردم. اما این کار را نکردم. کنجکاو بودم که چرا به در خانه من آمده است. او مؤدبانه پرسید آیا شخصى را که او دنبالش مى گشت در منزل من زندگى مى کند. به او گفتم نه این شخص زمانى اینجا زندگى مى کرد، اما وقتى اینجا را خریدم به خانه دیگرى
اسباب کشى کرد. مأمور پلیس از من تشکر کرد و موضوع به ھمین سادگى تمام شد.

در نھایت مھمى وجود ندارد مدتى به این فکر کردم که این باور را به بھترین شکل به اشخاص آموزش بدھم. به آنھا بگویم که مھم ھستند، اما صددرصد مھم نیستند. اینکه انسان بتواند به پول و ثروت برسد و با این حال از چشم اندازى برخوردار باشد که درباره خودش و رفتارش عادلانه و درست قضاوت و ارزیابى کند، براى رسیدن به آرامش ذھن از نقش تعیین کننده اى برخوردار است.

بخش قابل ملاحظه اى از مطالبى که تاکنون در این کتاب مطرح گردیده با این موضوع به شدت ھم در ارتباط است. از این رو وقتى کسى پیوسته به سایرین کمک مى کند، ھم نشان مى دھد و ھم احساس مى کند که شخصیت اش صرفا بر اساس مال و منالش استوار نیست. من مى دانم به این دنیا بیش از حدى که از آن گرفته ام به آن چیز داده ام و این منبع رضایت بسیار مھمى براى من است. بار دیگر توانمندى در آرامش قرار گرفتن، توانایى بازى و تفریح کردن، ساعاتى از روز را در آرامش و آن طور که مى خواھید به سر بردن به شما حالت و دیدگاه مى دھد. امیدوارم تا بدین جا به این مھم دست یافته باشید.

اما به دنبال آزمون ھایى به این نتیجه رسیده ام که بگویم: "در نھایت ھیچ چیزى ارزش ندارد." وقتى با تمام وجود مى خواھید که بدست آورید و انباشته کنید، وقتى به نظرتان مى رسد که دنیا در محدوده دایره فعالیت ھاى شما قرار دارد، وقتى چیزى که ساخته اید یا خریده اید، جلو خورشید را مى گیرد، به این حرف توجه کنید: در نھایت ھیچ چیزى مھم نیست و ارزش ندارد. این را به صداى بلند بگویید: "در نھایت ھیچ چیزى مھم نیست و ارزش ندارد."

آیا منفى بافى مى‌کنم؟ ھرگز. در نھایت و دست آخر چیزى که مھم باشد وجود ندارد. ھمه چیز در زمانى و به نوبت خود ارزشمند است. به ھر چیز، ارزش به اندازه بدھید.
 
بالا