به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
شد. مطمئنا دوست آقاى فورد، توماس ادیسون از جواب ھاى او لذت برد زیرا ادیسون ھم مرد دیگرى بود که از علم و دانایى دیگران استفاده مى کرد و از طریق آنان بر قدرت ذھنى خود مى افزود.
توماس پین که ذھن توانمندش به شکل گیرى اعلاميه استقلال امریکا کمک کرد سخن از یک منبع مغز متفکر مى گوید که مى توانند بر انبار علم و دانش ما بیفزایند. در ادامھ مطلب به بخشى از سخنان او اشاره کرده ام:

ھر کسى که در زمينه ذھن انسان مطالعه کرده باشد، نمى‌تواند به این نتیجه نرسد کھ آنچه ما آن را اندیشه مى نامیم به دو گونه اند: یکى آنھایى که با تفکر و تعمق در ذھن خودمان ایجاد مى کنیم و دیگر آنھایى که در ذھن اطرافیان مان شکل مى گیرند. من ھمیشه سعى کرده ام از این نیروى فکرى داوطلب استفاده کنم. من ھمه علم و دانشم را از ذھن این اشخاص گرفته ام. آن‌چه از مدرسه و تحصیل در آن آموخته ام سرمایه ناچیزى است. آن‌چه در مدرسه فرا مى گیرید نقطه شروعى براى یادگیرى ھاى بعدى است. ھر کسى که مطلبى مى آموزد در نھایت به آموزگار خود تبدیل مى شود...

اما اندیشه ھایى که به ذھن خطور مى کنند و نشأت گرفته از اذھان ما نیستند از کجا مى آیند؟ اینھا اغلب اندیشه ھاى دیگران ھستند که به شکل کلام یا به صورت مکتوب به اطلاع ما مى رسند و بعد در ذھن نیمه ھوشیار ما دوباره پخش مى شوند. در مواقعى ھم اینھا فرایندى کاملاً ھوشیار دارند، مانند زمانى که با شخص دیگرى به تبادل نظر مى پردازیم. اما ھمه ما اندیشه ھایى را دریافت مى کنیم که به سکوت از ذھن دیگران پخش مى شوند و ذھن ما آنھا را دریافت مى کند. این ھم موضوعى است که قبلاً به آن اشاره کردیم و در اینجا مفصل تر درباره اش بحث مى کنیم.

گروه مغز متفکر یعنى چه ؟
به اعتقاد من گروه مغز متفکر یک منبع و ذخیره سرشار و بدون شکل اندیشه و تفکر است که در آن ارتعاشات فکرى جارى است. ھمه این منبع اندیشه نمى تواند در ذھن شخص به خصوص و واحدى جارى باشد. وقتى با شخص دیگرى یا با شمارى از دیگران در ھماھنگى به سر ببرید، مجموعه ذھنى شما از ارزشى بى حساب برخوردار مى شود. کسى کھ دستیاران و مشاورانى دارد که با آنھا در را*ب*طه اى تحسین برانگیز به سر مى برد، از این دستیاران خود بھره اى دریافت مى کند که به روش ھاى متعارف به دست آمدنى نیستند. اذھان آنھا پیوسته ذھن او را تغذيه مى کنند و به سھم خود اطلاعاتى از او براى خود دریافت مى نمایند. ھمین مطلب زمانى اتفاق مى افتد و صورت
خارجى پیدا مى کند که جمعى از دوستان یا ھمکاران تجارى گروه مغز متفکر را ایجاد مى کنند و درباره موضوعات مختلف به بحث و تبادل نظر مى پردازند.

اذھان متعدد و جور به جور آنھا وقتى روى موضوعى متمرکز مى شود، قدرت بزرگ تولید مى کند. قدرت این مغز متفکر به وضوح و مسلمى مقولاتى از قبیل سخن و نوشته نیست اما قدرتش به مراتب بیش از آن چیزى است که علم
بتواند آن را توضیح دھد. براى من جالب است که دوران علم اتم چگونه مى تواند به این علم مربوط به پنجاه سال قبل بھا و ارزش بدھد. در آن زمان مى توانستیم ھشتاد ماده فیزیکى را فھرست کنیم (حالا مى توانیم شمار بسیار بیشترى فھرست کنیم. مى دانستیم که ماده از اجزاء بسیار ریزى تشکیل مى شود که میان
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
اجزاء فضا و فاصله اى وجود دارد. مى دانستیم که این فضا و فاصله به اندازه اى است که چیزى به نام جامد وجود ندارد. شما و من، میزى که پشت آن نشسته ام و ماشین تحریرى که از آن استفاده مى کنم از اتم ھایى ساخته شده اند. این اتم ھا ھم داراى الکترون ھستند که یا در مدار مى چرخند یا
داراى ارتعاشات سریع ھستند. اجزاء دیگرى مانند نوترون ھا به تازگى شناخته شده اند اما در اصل و اساس تغییرى ایجاد نمى شود. خواه شما به بزرگ ترین ستاره آسمان نگاه کنید یا به کوچک ترین ذره شن در ماسه ھاى ساحل، ھمه مجموعه اى از اجزاء فضا و شارژھاى الکتریکى ھستند. پنجاه سال قبل به این نتیجه رسیده بودیم که حتى کوچکترین ذرات ھم شى ء نیستند، بلکه
مجموعه اى از ارتعاشات ھستند. این را ھم مى دانستیم که انواع مختلف انرژى به سبب فرکانس ارتعاش خود در ھوا و فضا در حرکتند. ارتعاشات حدود ١۵ در ھر ثانیه تا ١۵٠٠٠ در ھر ثانیه را گوش انسان به عنوان صدا مى شنود و آن را تمیز مى دھد. از این حد فراتر ارتعاشى را نمى شنویم.

اما در ارتعاشات حدود ٠٠٠ /۵٠٠ /١ در ثانیه انرژى دیگرى به نام حرارت ایجاد مى شود که مى توانیم آن را از طریق یکى دیگر از حواس خود درک کنیم. ارتعاش در مقیاس بالاتر و وسیع تر نور است که اغلب با گرما ترکیب مى شود و چشمان ما مى تواند آن را تمیز بدھد. پایین ترین این ارتعاشات نور به رنگ قرمز و بالاترین آن به رنگ بنفش است و
ھمه سایر رنگ ھا در حد فاصله این دو رنگ قرار مى گیرند. بالاتر از ارتعاشات بنفش ـ حدود ٠٠٠/٠٠٠ /٣ ارتعاش در ثانیه ـ ماوراء بنفش نامیده مى شود که چشم غیرمسلح توان دیدن آن را ندارد. و با این حال در سطح بالاتر از این مقیاس ـ که ھنوز از میزان بالاترى آن مطلع نیستیم، احتمالاً ارتعاش اندیشه وجود دارد. اینھا ارتعاشاتى دیده ناشدنى و به گوش نرسیدنى ھستند که از ذھنى به ذھن دیگر جرقه مى زنند. دکتر الکساندر گراھام بل که نامش را در ارتباط با اختراع تلفن مى شناسیم یکى از صاحب نظران ارتعاش بود. او معتقد بود که ھیچ حس معمولى را نداریم که بتواند تأثیر ھر ارتعاشى میان گرما و نور را درک کند. او مى گفت:

"مطالب فراوانى وجود دارد که باید درباره تأثیر آن ارتعاشات در خلاء بزرگ که حواس عادى انسان نمى توانند بشنوند، ببینند یا احساس کنند، بیاموزیم. قدرت مخابره پیام ھاى بدون سیم در این خلاء قرار دارند اما این خلاء به قدرى بزرگ و وسیع است که به نظر مى رسد باید ارتعاشات بیشترى وجود داشته باشد. به اعتقاد من در این خلاء ارتعاشاتى وجود دارند که تنھا مى توانند در ناحيه مغز و سلول ھاى عصبى، صورت خارجى پیدا کنند.

"مى توان به دلایل مختلف استناد کرد که چرا اندیشھ و نیروى حیاتى را مى توان چیزى از نوع الکتریسیته در نظر گرفت... ممکن است فرض را بر این بگذاریم که سلولھاى مغزى مانند یک باطرى عمل مى کنند که جریان برق تولید شده از طریق عصب ھا منتقل مى گردند. اما آیا موضوع به ھمین جا ختم مى شود؟ آیا به شکل امواج از بدن انسان خارج نمى شوند و بدون اینکه حواس ما آنھا را لمس کنند در دنیا جارى نمى شوند؟ درست مانند امواج بى سیم که قبل از ھرتز و دیگران کسى از آنھا خبر نداشت؟"


نظريه میدان و استعمال اندیشه
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
اینشتین به کمک ریاضى ثابت کرد که حوزه ھاى وسیع نیرو بر عالم ھستى سایه افکن ھستند . میدان نیرو از ھر سیمى که در آن کوران و جریان برق وجود داشته باشد بیرون مى آید زیرا اگر این طور نبود نمى توانستیم موتورھاى برقى، رادیو و تلویزیون داشته باشیم و از بسیارى از لوازم برقى منزل محروم مى ماندیم. چرا نباید منبع نیرویى از الکتریسیته سلول ھا و عصب ھاى بدن انسان وجود خارجى داشته باشد؟ چرا نباید این نیرو به سرتاسر جھان پخش شود و به فضا برود؟ اکنون شصت سال است که تحت حاکمیت یافته اینشتین یعنى ٢ mc = Eقرار دادیم. این فرمول حاکم بر تبدیل ماده به انرژى است که انرژى عظیم مورد استفاده در کارخانجات اتمى و بمب اتمى را
توضیح مى دھد. انرژى اتمى به ھمه ثابت کرده است که جرم ھمان انرژى است و از آنجایى که انرژى ارتعاش است، ھمه چیز بدون تردید ارتعاش است. من و شما مى دانیم که ارتعاش ھستیم و در این کمترین تردیدى وجود ندارد.

رادیو خود را به سمت ارتعاشات یک ایستگاه رادیویى شناخته شده قرار دھید تا صداى آن ایستگاه را بشنوید. آیا در زمينه ارتعاشات فکرى موضوع پيچيده ترى وجود دارد؟ بعید است که این طور باشد. قوانین رادیو به تفصیل شناسایى شده اند. به ھمین شکل قوانین مربوط به بخش اندیشه ھم به زودى شناسایى خواھد شد.


چگونه گروه مغز متفکر خود را شکل بدھید ؟

شما مى دانید که ھرگاه دو یا چند ذھن با ھم آمیخته مى شوند و از ھماھنگى لازم برخوردار مى گردند تا به ھدف واحد و مشخصى برسند از این وحدت و انسجام نیرویى حاصل مى شود که از مجموع
نیروى ذھنى تک تک آن افراد بیشتر و بزرگ تر است. این اصل و اساس گروه مغز متفکر است. این نیرو به مالکیت شما بر ذھن خودتان تأثیرى نمى گذارد. در واقع کسى که در ھمه موارد خودش باشد بھتر و بیشتر مى تواند عقاید اذھان دیگران را به طرزى مفید و صلح آمیز دریافت کند. زیرا شخصى با این ویژگى در شرایطى نیست که دیگران بتوانند روى او تأثیر بگذارند و کلافه اش کنند. علم موفقیت شخصى از وحدت و انسجام مغز متفکر صورت خارجى گرفت. متحدان و مغزھاى متفکر من آن پانصد مرد موفق امریکا بودند که با آنھا مصاحبه کردم و چندین سال با آنھا در تماس بودم. کسى که از آرامش ذھن برخوردار است ھم دست بده و ھم دست بگیر دارد. وقتى از اصل گروه مغز متفکر استفاده مى کنید نه تنھا معلومات خود را با دیگران در میان مى گذارید بلکه در موقعیتى قرار مى گیرید که سخاوتمندانه از داشته ھاى دیگران نیز استفاده کنید. در اینجا به اقداماتى اشاره کرده ام که مى توانید از اصل مغز متفکر به خوبى استفاده کنید:

١ .میز گرد گروه مغز متفکر. دو یا سه نفرى را که به خوبى مى شناسید دعوت کنید. مراقب باشید که این اشخاص با شما و با خود در ھماھنگى به سر ببرند. به آنھا بگویید که ھدف اصلى این گردھمایى رشد ذھنى و معنویت است و شما به طور مسلم از مزایا و منافع مادى که طبیعتا با این تحول ھمراه است استفاده خواھید کرد.

٢ .شما یک انجمن بحث نیستید. از ھمان آغاز مشخص کنید موضوعات بحث برانگیزى مانند مسایل سیاسى، دینى و موضوعات حساس در جلسه شما سھم و نقش ندارد. ھدف شما این است که به یکدیگر کمک کنید تا از تجارب یکدیگر براى رسیدن به شرایط بھتر بھره بگیرید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
٣ .گفتگوى شما محرمانه باقى مى ماند. بحث و گفتگو باید در محدوده گروه باقى بماند. رعایت این مطلب صحبت آزادانه را تشویق مى کند.
۴ .گروه مى تواند در مواقعى بر تعدادش اضافه شود. گھگاه مى توان شمار و اعضاى گروه را افزایش داد، اما نباید گذاشت از حدى زیادتر شود که کنترلش دشوار گردد. ھر یک از افراد جدید باید با رأى متفّق ھمه اعضا پذیرفته شود.
۵ .یک انتخاب آزمایشى را در نظر بگیرید. به استثناى اعضاى اولیه گروه مغز متفکر اعضاى جدید گروه ممکن است به طور آزمایشى به مدت یک ماه انتخاب شوند. باید مراقب باشید که ھر یک از اعضاى جدید با بقيه افراد در ھماھنگى لازم به سر ببرند و اگر از آنھا بخواھید گروه را ترک کنند ھیچ مشکلى ایجاد نشود.
۶ .درباره اصول عمومى مربوط به موفقیت در زندگى به توافق برسید. به خاطر داشته باشید که اگر یکى از اعضاى میز گرد شما، براى مثال باور ندارد که باید تجربه و دانش خود را به طور کامل در اختیار بقیه قرار بدھد، تولید ناھماھنگى مى کند و ممکن است که نتوانید به جایى برسید.توصیه من این است که جملگى درباره اصول مطرح شده در فھرست ھاى مربوط به آرامش ذھن در بخش پیشگفتار و فصل نه به توافق برسید و درباره فھرست جمع بندى در پایان کتاب ھم
وحدت نظر داشته باشید.
٧ .ریاست جلسه و ھیئت مدیره شما باید دوار و در چرخش باشد. ھر یک از افراد باید به نوبت به عنوان رئیس جلسه انتخاب شود. او باید مراقب باشد که تمام افراد در بحثھا مشارکت داشته باشند، بتوانند آزادانه سؤال کنند و تجربیات شخصى خود را راحت با بقیه در میان بگذارند.رئیس جلسه باید از ھمه افراد بخواھد وقتى حرف مى زنند بایستند. او باید دقت کند که افراد از حد
خود بیشتر صحبت نکنند. نوبتى بودن ریاست جلسه سببى است تا اعضاى ھیئت مدیره نیز تغییر کنند.
٨ .وقتى گروه از ھمکاران زیردست تشکیل مى شود. وقتى اعضاى گروه مغز متفکر از کارکنان یک فعالیت تجارى تشکیل مى شود، باید افراد رده ھاى مدیریت و نیز کارکنان عادى را در بر بگیرد.
٩ .ھدف شخصى را در نظر بگیرید. سواى ھدف ھا و مسایل شخصى که لحاظ مى‌شوند گروه به طور کلى باید دور مشخصى را در نظر بگیرد که سود و نفع کسانى را که نیز در گروه قرار ندارند لحاظ کند.

چند توصیه دیگر درباره ھمکارى گروه مغز متفکر

از آنجایى که بخشى از ھدف این کتاب این است که مجبور نباشید از طریق آزمایش و خطا مطالب را بیاموزید به درس ھایى اشاره مى کنم که قبلاً خودم و دیگران در این زمینه خاص به دست آورده ایم.پیشنھاد مى کنم که قصد و منظور گروه مغز متفکرتان را با افراد بیرون از گروه مطرح نکنید. توجه داشته باشید که خیلى ھا ھمه تلاش شان این است که کار دیگران را خراب کنند. این اشخاص نمى توانند به گروه مغز متفکر و ھدف ھاى آن کمک کنند.

وقتى با گروه مغز متفکر تشکیل جلسه مى دھید مراقب باشید که جنبه ھاى منفى را از خود دور
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
کنید. جلسه شما باید از ذھنیت مثبت برخوردار باشد. از آن گذشته به عنوان رھبر گروه مغز متفکر وظيفه شماست که علاقه و اشتیاق خود را نشان دھید و در ضمن به دیگران امکان بدھید احساسات و عواطف ارزشمند خود را نشان بدھند. دقت کنید که ھر یک از افراد گروه از تشکیل شدن جلسه سودى عاید ببرد. اشتیاق و ھمکارى سایرین بستگى به این دارد که از جلسه شما چه سودى را عاید خود مى کنند. گروه مغز متفکر مکانى نیست که رقبا را به دور ھم جمع کنید. ھیچ یک از افراد گروه نباید احساس خصمانه اى نسبت به یکدیگر داشته باشند، در ضمن نباید کسى بخواھد رمز و رازى را از دیگران پنھان کند، به خاطر داشته باشید که اعتماد و اطمینان پایه و اساس ھمه روابط ھماھنگ است.

گروه خود را از کسانى تشکیل بدھید که به آنھا اطمینان کامل دارید. دقت کنید و مطمئن شوید که آنھا ھم به شما اعتماد داشته باشند.میلیون ھا انسان به کلینیک مسایل شخصى احتیاج دارند تکرار مى کنم که ھر گروه مغز متفکر باید ھدفى گروھى را دنبال کند که به اشخاص بیرون از گروه ھم سود برساند. این اصل به قدرى مھم است که من موضوع کلینیک مسایل شخصى را مطرح مى کنم که این مطمئنا یکى از بھترین خدمات عمومى است که ھر گروه مى تواند ارائه دھد. اجازه بدھید به مفادى در این مورد اشاره کنم.

اگر من یک عامل بیمه عمر بودم، این کلینیک را ھفته اى دو بار در صورت امکان تشکیل مى دادم.

در دنیاى امروز کسى که بیمه عمر مى کند به عنوان یک مشاور در زمينه ھاى خانوادگى ظاھر مى شود که به عنوان مثال مى توان به بودجه اشاره کرد.اگر من یک روحانى بودم کلینیک مسئله شخصى را به اشخاصى به مراتب فراتر از گروه خودم تسرى مى دادم. شورایى ازمشاوران، توانمندترین اعضاى کلیسایم را گرد ھم مى آوردم تا در برگیرنده انواع وسیعى از واحدھاى تجارى و حرفه ھا باشد. انتظار پاداش مستقیم ندارم، اما خوشحال مى شوم اگر خدمات من بتواند به برنامه ھاى روزھاى یک‌شنبه من کمک کند. اگر یک آموزگار باشم به این نکته توجه مى کنم والدینى که براى حل مسائل خود ھدایت و
راھنمایى شوند والدین بھترى ھستند و بھتر مى توانند به فرزندان شان کمک کنند. کلینیکى را تشکیل مى دھم به امید آنکه ھر دو نسل از آن سود ببرند و دانش آموزان من بتوانند مطالب را بھتر بفھمند و به شھروندان بھترى تبدیل گردند.

اگر یک پزشک، دندانپزشک، ارتوپد یا کایروپراکتور باشم کلینیکى به سود بیمارانم تشکیل مى دھم و از آنھا دعوت مى کنم که دوستان و ھمسایگانشان را ھم با خود بیاورند. با علم به اینکه مى دانم اغلب بیمارى ھا در ذھن شکل مى گیرند، از این فرصت استفاده مى کنم که ھر جایى را که بتوانم التیام ببخشم و در موارد دیگر به سرعت بھبودى کمک کنم.

اگر من رئیس خانواده اى بودم که در آن فرزندان بزرگ زندگى مى کردند یک کلینیک مسایل شخصى براى ھر یک از افراد خانواده برقرار مى کردم. در ضمن با احتمال زیاد از ھمسایگانم ھم دعوت مى کردم که به این کلینیک بپیوندند. به منافعى اشاره کردم که در صورت تشکیل کلینیک مسایل خصوصى مى توانید از آن برخوردار باشید. ممکن است سودى عاید نبرید اما بدانید ھر کمکى که به دیگران بکنید فايده اش به شکلى به
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
شما بازمى گردد.
مھاتما گاندى توانست با خدمت کردن به مردم کشورش، بدون اینکه انتظار داشته باشد از آنھا سود متقابلى ببرد، به خود سود فراوان برساند.

او احتمالاً بیش از ھر کسى که تا آن زمان زندگى کرده بود در دل و جان مردم خود قرار داشت. او چند صد میلیون نفر از مردم کشورش را متوجه خود کرد و به استقلال رسیدن کشورش یکى از بزرگ ترین پاداش ھایى بود که نصیب او شد. اصل گروه مغز متفکر در امور سیاسى در صحبت با کسانى که در زمينه ھاى سیاسى به قدرت مى رسند، اغلب از این متأسف مى شوم که بسیارى از آنھا بعد از رسیدن به قدرت، کارى به منافع کسانى که باید از آنھا اطاعت کنند ندارند.

این کارى نیست که مردان بزرگ بکنند، اما متاسفانه بسیارى از کسانى که به مدارج بالاى قدرت و سیاست مى رسند، ذھن کوچک و عقب افتاده دارند. اگر شھردار بودم در تالار شھر کلینیک مسایل شخصى مردم را دایر مى کردم و در آنجا اشخاص با تجربه و کاردانى را مى نشاندم که به صحبت ھاى مردم گوش بدھند. دست کم ھفته اى یک بار جلسه کلینیک شخصى را تشکیل مى دادم و اگر مى دیدم که این جلسات طرفداران بیشترى پیدا مى کند آن را به زیر گروه ھایى تقسیم مى کردم. مطمئنا ترتیبى مى دادم که مردم مسایل خودشان را بدون پرداخت پول با مشاوران در میان بگذارند.مى پرسید از این کار چه سودى مى بردم؟ معتقدم ھر شھردارى این کار را بکند تا زمانى که بخواھد و میل کند در سمت شھردار باقى مى ماند. اما این رسم یک پاداش ثانویه است. فایده اولیه و اصلى آن این است که دستگاه دولتى را به سطح انسانیت فصیح ترى رھنمود کردھ ام.
ذھن شما در شرایط آرامش و ھماھنگى تقویت مى شود .

آیا انتظار دارید که زندگى تان تنھا براى شما ھماھنگى و آرامش به ھمراه بیاورد؟ بدون تردید اگر زندگى فاقد ھرگونه اختلاف و مسئله بود، تبدیل به چیزى بى روح و خسته کننده مى شد. وقتى بر مسایل خود غلبه مى کنیم به رشد مى رسیم. اگر حل کردن مسایل بخش مھمى از فرایند یادگیرى نبودند، تنھا به معدودى از درس ھاى زندگى اشراف پیدا مى کردیم.اما، وقتى آرامش و ھماھنگى پایه و اساس اندیشه و احساس باشند، مسایل زندگى به طرز بھترى حل و فصل مى شوند.

حتى آرامش موقتى نیروى بسیار مھم و ارزشمندى است. پزشک ھا اغلب براى درمان بیماران شان به آنھا توصیه مى کنند که تغییر آب و ھوا بدھند. ممکن است آب و ھوا به خودى خود نقشى در فرایند التیام بازى بکند یا نکند. اما از ھمه اینھا مھم تر تغییر صحنه است. چھره ھاى جدید و چشم اندازھاى نو ذھن را از نگرانى ھاى مرسوم خود دور مى کند. وقتى بیمار میان درخت ھا و در دل تپه ھا با آرامش خیال قدم مى زند حالش به سرعت بھتر مى شود.

وقتى با ذھن خود آشنا و آشناتر شدید مى توانید در ھر شرایطى با ذھن خود بھتر کنار بیایید. سعى کنید لحظاتى از روز ذھن خود را در حالت آرامش قرار بدھید، سعى کنید دقایقى در روز از
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
تعارض و ناراحتى فاصله بگیرید، به جاى تلاش و تقلا استراحت کنید و آرام بگیرید. بعد از مدت ھا وقتى تنھا مى نشینید، راه مى روید و یا دراز مى کشید، احساس مى کنید که از منابع بیرونى ھماھنگى به درون وجود شما راه پیدا مى کند. این مطلبى است که به واقع حقیقت دارد.

اھمیت ھماھنگى در خانه

اکنون متوجه مى شوید وقتى از ھماھنگى در خانه اتان حرف مى زنم، به چیزى بیشتر از یک موقعیت خوشایند اشاره دارم. وجود ھماھنگى در خانه نیروى قدرتمندى است که به ذھن امکان مى دھد در شرایط ھماھنگى و آرامش قرار بگیرد. ما در خانه اى زندگى مى کنیم که در آن ھماھنگى و محبت نقش غالب و اساسى ایفا مى کنند. ھر کارى در منزل مى کنیم به ما رضایت و لذت خاطر مى بخشد. من و زنم گھگاه با ھم به قدم زدن ھاى طولانى مى رویم و یا با اتومبیل به نقطه اى از کشور سفر مى کنیم. بعد با چھره ھاى گشاده و روحیه بھتر به خانه برمى گردیم. ما از این خوشحال ھستیم که به خانه اى برمى گردیم که آن را دوست داریم.

روش ساده اى براى رھایى از نگرانى پیدا کنید یکى از بدترین کارھایى که در شرایط نگرانى ممکن است بکنید این است که بنشینید و به نگرانى ھاى خود فکر کنید. این کار بر شدت و دوام نگرانى مى افزاید و ریشه ھاى آن را در ذھن شما عمق بیشترى مى بخشد. بھترین روش مقابله با نگرانى و راه ريشه کن کردن آن تبدیل نمودن واکنش نگرانى به اقدامى سازنده است. با دست به کار شدن و اقدامى صورت دادن ذھن تان را متوجه این عمل و اقدام کنید. وقتى عضلات خود را به کار مى اندازید و اقدام ملایمى صورت مى دھید ذھن تان در آرامش قرار مى گیرد. من دوستى دارم که با نگرانى ھا به طرز ويژه اى برخورد مى کند. او به باغچه منزلش مى رود و با شدت شروع به بیل زدن مى کند. آن قدر بیل مى زند که عرق مى کند و نفسش به شماره مى افتد. بعضى دیگر کارھاى سبک ترى مى کنند، مثلاً نجارى مى کنند. روش مناسب دیگر این است که ذھن تان را صرف اندیشیدن به کسى کنید که مسئله اى دارد و بر آن شوید به او کمک کنید تا مشکلش را از میان بردارد.

اما کار ابدا دشوارى نیست. در این کتاب درباره موضوعات مختلفى بحث مى کنیم. مى توانید ھرگاه خواستید و ضرورى دانستید به این فصل برگردید و بعد به این نتیجه برسید که آرامش ذھن بخشى از وجود است. اغلب اوقات عنوان مى شود که بعضى از اشخاص موفق انسان‌های بسیار ساده اى ھستند و این مطلبى است که وقتى با آنھا آشنا مى شوید این را به خوبى متوجه مى شوید.

و به واقع ھم ھمین طور است درحالى که بعضى از آنھا در زمينه ھاى مختلف به سطوح پیشرفت قابل ملاحظه اى رسیده اند. بعضى از آنھا کاملاً ھوشمند ھستند. ذھن کارآمد به سادگى خاصى پایبند
است و ھمه چیز دیگر را براساس آن بنا مى نھد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
یاد مردى مى افتم که از تشکیل دادن گروه مغز متفکر سود فراوان برد. او گفت بیشترین فايده اى که نصیب وى شد به این دلیل بود که توانست از زاويه دید دیگران به موقعیت خودش نگاه کند. این‌گونه فھمید که مسایل او تا چه اندازه ساده ھستند. او مى گفت از روى عادت مسائلش را درشت نمایى مى کرد و بعد وقتى به آن نگاه مى کرد مى دید که چه مسایل بزرگى دارد. اما وقتى مسائلش را یکى یکى در نظر گرفت از شدت آنھا کاسته شد. ذھنش به گونه اى که قبلاً سابقه نداشت به کار افتاد.


نکات مھم فصل ١٠:

مى توانید ذھن تان را به فراسوى خود سوق دھید . مردانى مانند ھنرى فورد و توماس ادیسون از تخصص مھمى برخوردار بودند. آنھا مى توانستند از توانمندى ھاى اذھان دیگران به سود خود استفاده کنند. بدون واسطه سخن و کلام ھم مى توانید از نقطه نظرھاى دیگران برخوردار گردید. ھر کس که مایل به فرا گرفتن باشد مى تواند آموزگار خودش باشد. او ضمن آنکه از زندگى مطالبى مى آموزد، از جایى که منشأ آن مشخص نیست ھم مطالب را فرا مى گیرد. این منبع یادگیرى ھمانا اذھان دیگران است.

گروه مغز متفکر: ذخيره اى تمام نشدنى
پنجاه سال قبل دانشمندان نظريه ارتعاش ماده را مطرح ساختند که نتیجه اش شکل گیرى نیروى اتم بود. انرژى با فرکانس ھاى ارتعاش صورت خارجى پیدا مى کند. ارتعاش اندیشه ھا ھم باید جایى در این طیف ارتعاش قرار داشته باشد. وقتى رادیوى خود را متوجه یک ایستگاه رادیویى مى کنید، ارتعاشات آن ایستگاه را مى گیرد. به ھمین شکل ذھن شما ھم ارتعاشات اذھان دیگر را مى گیرد. مى توانید گروه مغز متفکر خود را به وجود آورید گروه تان را از اشخاصى که آنھا را به خوبى مى شناسید تشکیل دھید. از اول توضیح دھید که خواھان بحث و مجادله نیستید. قبل از اینکه عضو جدیدى را به جمع خود اضافه کنید، نظر موافق ھمه اعضاء را بگیرید.

بر سر مباحث اصلى زندگى با ھم به توافق برسید. رئیس جلسۀ و اعضاى ھیئت مدیره گروه تان را مشخص کنید. افراد گروه ھم باید از مدیران و ھم از ھمکاران و زیردستان باشند. رئیس جلسه ھر کسى مى تواند باشد. ذھن شما با آرامش و ھماھنگى تقویت مى شود زندگى بدون مسئله و بدون کمترین تعارض، کسل کننده است با این حال آرامش و ھماھنگى ذھن سبب مى شود که بسیارى از مسایل به خودى خود از بین بروند. مقدارى تغییر براى ھر کسى مفید است.

براى اجتناب از نگرانى ورزش کنید و فعالیت ھاى جسمانى داشته باشید، ذھن تان را متوجه
چیزى بکنید و یا به دیگران کمک کنید تا مسایل خود را حل کنند. بعضى از ما مسایل مان را در یکدیگر ضرب مى کنیم اما وجود گروه مغز متفکر به شما کمک مى کند تا مسایل تان را یکى یکى از میان بردارید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
١۱ .با استفاده از قانون جاودانه جبران به توانمندى برسید.

قانون جبران مى تواند به سود یا به زیان شما کار کند. ھمه چیز بستگى به این دارد که از این قانون چگونه استفاده مى کنید. ممکن است سال ھا طول بکشد که تج*وز و تخطى مجازات خود را بیابید، ممکن است سالھا طول بکشد که اجر و پاداش نصیب عمل نیکو شود، اما مھم این است که این اتفاق سرانجام مى افتد. ترس در شرایط قانون جبران معنا و مفھومش را از دست مى دھد. وقتى به این توجه کنیم که قانون جبران مى تواند منجر به موفقیت ھاى بزرگ شود، غبطه و بدخواھى، محلى از اعراب نخواھند داشت. به یک کتابخانه عمومى سر بزنید، حتى یک کتابخانه کوچک ھم کافى است. از کتابدار بخواھید رساله رالف والدو امرسون درباره جبران را به شما بدھد.

کتابدار على الاصول باید بتواند شما را به قفسه کتابى راھنمایى کند. با احتمال زیاد شما را به سر وقت قفسه اى مى فرستد که در آن کتاب ھاى درباره موفقیت را کنار ھم گذاشته اند. مطمئن باشید به سادگى مى توانید کتابى درباره "جبران" پیداکنید.خواھید دید که این کتاب را پیش
از سایر کتاب ھا ورق زده اند. اما با کمال تأسف ممکن است کسانى صفحاتى از این کتاب را از آن درآورده باشند.

شاید دانشجوى بیش از حد مشتاقى، صفحاتى از این کتاب را کنده است تا از آن براى نوشتن گزارش درسى اش استفاده کند. شاید ھم کسى که دیده در زندگى موفق نمى شود، این صفحات را از کتاب در آورده باشد، آن را از آن خود کرده باشد تا دوباره و چندباره آن را مطالعه کند. براى کسانى که متوجه نیستند دزدى کردن چقدر زشت و ناپسند است آھى از روى تأسف بکشید. اگر خواستید لطفى کرده باشید، جلد دیگرى از آن کتاب را ببرید و آن را به کتابخانه ھدیه کنید. براى خودتان ھم یک جلد از این کتاب را بخرید. پس از آنکه کتاب جبران را سه بار خواندید، صدھا بار دیگر ھم آن را خواھید خواند. دلتان مى خواھد آن را کنار تختخواب تان بگذارید. این کتاب براى ھمه کسانى که مى خواھند خودشان را درک کنند یک ضرورت مطلق است. ھمه کسانى که
مى خواھند دنیا را بشناسند و به آرامش ذھنى برسند و این آرامش را براى خود حفظ کنند باید این کتاب را بخوانند.


قانون جبران در عمل

قبل از آنکه این فصل را به پایان ببریم به این رساله که شاید از جمله مھم ترین رساله ھایى است که تاکنون نگاشته شده باز خواھیم گشت. حالا مى خواھم بخش ھایى از یک حکایت را براى تان بازگو کنم. مى دانم که یک حکایت واقعى است.

من آن را تحقق بخشیده ام. ھمان طور که مى دانید من ھم اشتباھاتى داشته ام. من ھم تاکنون اسیر احساسات و عواطف بد شده ام. اگر از اشتباھاتم پند نگرفته بودم، به خودم این اجازه را نمى دادم که به دیگران پند و اندرز بدھم، اما قدر مسلم این است که من از اشتباھاتم پند گرفته ام و با توجه به علم و اطلاعاتى که به سختى به دست آورده ام به آرامش ذھن رسیده ام. زمانى بود، چند دھه قبل را مى گویم، که با بحران ھاى شخصى دست به گریبان بودم. آزار فراوان
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
دیدم. این در ارتباط با ماجرایى بود که ضمن آنکه برایم تجربیات ارزشمند به ھمراه داشت، چیزھاى دیگرى ھم نصیب من کرد. لازم دیدم که در زمينه ھاى مالى، ذھنى و معنوى و روانى شروع تازه اى داشته باشم.در محله تجارى مرکز شھر اتالانتا، جورجیا با دوست و ھمکار تجارى قدیمم مارک وورینگ ملاقاتى داشتم.

او به تازگى یک کافه تریاى بزرگ درست در قلب بخش تجارتى شھر باز کرده بود.مارک به من گفت که کار و کاسبى اش با مشکلات جدى روبه روست. او به این توجه نکرده بود که واحدھاى تجارى و صنفى مرکز شھر اتلانتا خیلى زود تعطیل مى کنند. وقتى واحدھاى صنفى ھنوز غروب نشده تعطیل مى کردند، منطقه را سکوت مى گرفت و حالت یک گورستان را پیدا مى کرد. در این شرایط او در ظھرھا کار و بارش عالى بود اما در ساعت صرف شام تنھا معدودى مشترى داشت و این در حالى بود که او قبلاً روى درآمد ناشى از صرف شام حساب بزرگى باز کرده بود. آیا راھى وجود داشت که اشخاص متقاعد شوند شام شان را در کافه تریاى او صرف کنند؟ ھرچه فکر کرده بود راھى نیافته بود. من ذھنم انباشته از مسایل و مشکلات خودم بود اما از مدت ھا قبل این را آموخته بودم وقتى کسى نمى تواند راه حلى براى مسایل خودش پیدا کند، بھترین کارى که مى تواند بکند این است که کسى را با مسایل جدى تر پیدا کند و بعد به او کمک کند تا راه حلى براى مسایل خود پیدا کند. از این رو فکر و ذھنم را درگیر مسئله دوستم کردم.

نگاھى به رستوران او انداختم، متوجه شدم که سالن غذاخورى بسیار بزرگ و زیبایى دارد که مى تواند چند صد نفر را شام بدھد. تجھیزات عالى داشت. محل و موقعیت رستوران او ھم خوب بود، در گوشه اى مناسب قرار داشت و از پارکینگ کافى ھم برخوردار بود.

مردم مى توانستند به راحتى به این کافه تریا دسترسى داشته باشند و وقتى به آنجا رسیدند غذاى مناسب و خوشایندى بخورند. اما چگونه امکان داشت که مشتریان را به رستوران جلب کرد ؟تصمیم مى گیرم اطلاعاتى را که در زمينه فروش دارم با دوستم در میان بگذارم جوابى به ذھنم خطور کرد. به مارک گفتم که یک سخنرانى درباره "علم موفقیت شخصى" ترتیب بدھم. ھمه شب در سالن غذاخورى این سخنرانى را ایراد مى کردم. این سخنرانى براى تمامى کسانى که براى صرف شام مى آمدند مجانى بود.

از طریق روزنامه محلى این تصمیم را به ھمه اعلام کردیم. به ھمه واحدھاى تجارى مستقر در منطقه اطلاعيه ھایى را فرستادیم. شب اول شمار کسانى که به رستوران آمدند بیش از حدى بود که بتوانیم به آنھا جا بدھیم. از آن شب به بعد ھم ھرگز اتفاق نیفتاد که مجبور نشویم جمعى از میھمانان را بدون غذا بگذاریم. سالن غذاخورى به طور کامل پر مى شد. شام مارک درآمد اصلى رستوران او را تأمین مى کرد. اما ممکن است بپرسید این اقدام چه ھزینه اى در بر داشت. باید بگویم تنھا ھزینه ما مربوط به آگھى دادن مى شد. من معمولاً براى سخنرانى ھایم پول مى گرفتم اما این بار تصمیم گرفتم براى
 
بالا