• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

SEYRAN ✿

مدیر تالار ویرایش و هنر
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 12, 2025
Messages
341
سکه
2,282
اسم رمان: بیمارستانِ عشق
ژانر: کلکلی، طنز، عاشقانه، تراژدی
نویسندگان: @SEYRAN ✿ , @R.I.P بهترین نویسندگان خاورمیانه
ناظر کیفی: @SEYRAN ✿
خلاصه:
نورا محبوب و مغرورترین دختر دانشکده پزشکیست که خاطر‌خواهان زیادی دارد.
او که زیبایی‌اش زبانزد خاص و عام است، هیچ‌کس را لایقِ خود نمی‌بیند و مقابل صدها نفر پیشنهاد امیر را با سنگدلی رد می‌کند.
حالا آن دو بعد از چند سال دوباره یکدیگر را ملاقات می‌کنند... .

 
Last edited by a moderator:

SEYRAN ✿

مدیر تالار ویرایش و هنر
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 12, 2025
Messages
341
سکه
2,282
مقدمه:
در لابه‌لای هیاهوی و فریاد و زجرهای بیماران بیمارستان، عشق‌هایی سر برمی‌آورند.
عشق‌هایی با طعم هیجان، غم، شادی، و رنج.
در عشق، چیزی به نام ظاهر زیبا وجود ندارد، گاهی آدم عاشق شخصی میشود به مانند شامپانزه.
عشق غیرمنتظره، اتفاقی و تصادفی می‌آید و در دلت خانه می‌کند.
 
Last edited by a moderator:

R.I.P

مدیر گرافیک + طراح سایت
LV
0
 
Joined
Jan 1, 2025
Messages
165
سکه
826
کیف دستی مارکم رو روی شونه‌ام محکم می‌کنم و با عجله به سمتِ اتاق مدیر بخش میرم.
بوی الکل و شلوغی بیش از حد سالن روی مغزم داره یورتمهههه میره!
وقتی از کنارِ سالن استراحت رد میشم، یکی از رزیدنت‌ها پرونده‌ای پر از کاغذ رو توی بغلم میزاره و میگه:
-پرستارِ جدید؟ این پرونده‌ها رو ببر برای دکتر طهرانی؛ اتاقِ ۵۱۲ بخشِ مغز.
هنوز فضا و مکان رو درک نکردم. می‌خوام دهن باز کنم تا بگم من هنوز به صورت رسمی کار رو شروع نکردم که فلنگ رو می‌بنده و میره.
مگه باغِ وحشه؟
یک تخته‌اش کم بود؟ نه، پنجاه تا کم داشت!!!
به داخلِ اتاقِ مدیر سرک می‌کشم. گلدون‌های طبیعی روی پنجره اولین چیزیه که می‌بینم و بعد تخت سفید گوشه‌ی اتاق به همراهِ جالباسی‌ای پر از لباس و در نهایت این صندلی خالیشه که گوشه‌ی اتاق گذاشته شده.
تف توی این شانسِ قشنگ!
صورت و اخم‌هام توی هم میره.
روزِ اول کاریِ نرمالی رو شروع نکرده بودم.
به پرونده های توی بغلم چشم می‌دوزم و بعد به قیافه‌ام روی دیوارهای شیشه‌ای داخل سالن.
هه! بردن پرونده با لباس شخصی.
دم می‌گیرم و کیفم رو روی یکی از صندلی‌های اتاق استراحت می‌زارم. پرونده‌ها رو برداشته و با سرعت میرم تا به فردِ درستی تحویل بدمشون و در موردِ غیبت خانوم رئیس پرس و جو کنم.
روی تابلوهای راهنما دنبالِ بخش مغز و اعصاب می‌گردم؛
طبقه‌ی دومه!
سریع راه پله‌ رو در پیش می‌گیرم. مشغولِ خوندنِ نقشه‌ی راهنما از روی فلش‌های داخل راه‌رو‌ام که با صورت میرم توی سینه‌ی کسی.
جیغ بلندی می‌کشم و پشت بندش عصبی می‌غرم:
-الهی بمیری با این راه رفتنت! جلوتو نگاه کن میمون، دماغم شکست! آی ننم! وحشی میدونی چقدر پولِ عمل دادم واسه ساختن این عروسک؟ ذلیل شی الهی، پرونده‌ها هم پوکید الاغ...
 
امضا : R.I.P

SEYRAN ✿

مدیر تالار ویرایش و هنر
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 12, 2025
Messages
341
سکه
2,282
درگیرِ ور رفتن با بینی نازنینم هستم که صدایی جذاب و گیرا حواسم رو به سمتِ خودش معطوف می‌کنه.
-به این فکر نمی‌کنید که کور بودنِ شما به بقیه مربوط نیست؟!
می‌خوام در جواب گستاخیش چیزی بگم که نگاهم به قیافه‌اش می‌افته.
مای گاددددد!
خدایا من تو بهشتم یا تو بهشتت رو فرستادی زمین؟
محل گذاشتن به پسرا تو کارم نبود، اما این الهه‌ی جذابیت مرز‌های مغزم رو به همراهِ رگ‌های اعصابم جابه جا کرد.
توی سرم این آهنگ پلی میشه:
-حاجی قدو بیبن یا خدا، فیسو ببین یا خدا!
حاجی قدو ولش فیسو ولش، تیپو ببین یا خداااااا. بگو باریکلا به این فرم چشاش
باریکلا به این قدو بالاش!
الهی من شهید بشم در راه چشات، تو چقدر خوشگلیییی آخه!
با در هم رفتن اخم‌هاش به خودم میام و سعی می‌کنم بی‌ادبیم رو جبران کنم. همینطور که کاغذ هارو تند تند از روی زمین جمع می‌کنم، می‌گم:
-سلام، عذر می‌خوام جناب من عجله داشتم متوجه‌ی شما نبودم؛ یکی از پرستار‌ها اشتباهی این پرونده‌ها رو به من دادن و گفتن به دکتر طهرانی تحویل‌شون بدم! من هم رفتم تا از پذیرش کمک بخوام که این اتفاق افتاد.
بلند میشم و لباسم رو صاف می‌کنم.
وقتی نگاهش می‌کنم، می‌بینم که با چشم‌هایی مرموز و سرد بهم زل زده و حرکاتم رو بررسی می‌کنه.
نگاهش برام آشناست، اما مطمئنم هیچ وقت باهاش برخورد نداشتم.
از اونجایی که دختر پررو و گستاخی هستم، منم مستقیما بهش زل می‌زنم و ابرو بالا می‌ندازم.
دستش رو به سمتم دراز میکنه. خشکم میزنه و نمیفهمم معنی این حرکتش چیه.
یعنی ازم می‌خواد بهش دست بدم؟
یا حضرتِ شانس.
می‌خوام دستم رو بزارم توی دستش که جدی میگه:
-پرونده‌ها رو بدید به من!
با دهنی باز نگاهش می‌کنم و دستم معلق توی هوا می‌مونه.
آی مردک چندش مغرور! حیف من نکرده واسه توی اورانگوتاننن ضعف کنم؟ پشمک!
 
Last edited by a moderator:

Who has read this thread (Total: 16) View details

Top Bottom