• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
به اسم او

دلنوشته: سلیله‌های ایرانم
ژانر: اجتماعی- تراژدی
به قلم: توکا راد
ناظر: @ریحانه زنگنه
دیباچه:
برای اولین بار فریاد کشید
برای دل کوچک شکسته‌اش
برای چشم‌های پر از اشکش
برای لبخند زورکی‌اش
برای همه‌ی آن چیز‌هایی که ندارد
و در آخر برای لبخندش!

سلیله به معنای دختر هست
سلیله‌های ایرانم یعنی دختران ایرانم

- می‌نویسم برای تمامی دختران ایرانم شاید گاهی از خطوط حرف دل آن‌ها باشد.
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
1733465430433.png



نویسنده‌ی عزیز، از این‌که انجمن بوکینو را برای انتشار آثارتان برگزیدید، خرسند و سپاسگزاریم.

لطفا قبل از تایپ دلنوشته‌ی خود، قوانین مربوط به تایپ دلنوشته را مطالعه کنید.

᯽ [ قوانین تایپ دلنوشته | تالار ادبیات توصیفی ] ᯽

همچنین شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.

᯽ [ 🔸درخواست نظارت (ویژه تالار ادبیات و شعر) ] ᯽

پس از تایپ حداقل ۱۵ پست، می‌توانید درخواست نقد
و تگ دهید.

᯽ [ درخواست - درخواست نقد ادبی شورا | ویژه تالار ادبیات ] ᯽

᯽ [ درخواست - درخواست تگ آثار | تالار نقد ] ᯽

شما می‌توانید پس از تایپ ١٠ پست برای اثر خود درخواست طراحی جلد دهید‌.

᯽ [ درخواست - جلد آثار | تالار طراحی ] ᯽

بعد از ۲۰ پست می‌توانید پایان دلنوشته‌تان را اعلام کنید.

᯽ [ اطلاعیه‌ - اعلام پایان آثار ادبی | تالار ادبیات توصیفی ] ᯽

در صورت تصمیم به عدم ادامه‌ی تایپ دلنوشته، شما می‌توانید درخواست انتقال به متروکه دهید و همچنین در صورت تصمیم به ادامه‌ی تایپ دلنوشته و انتشار اثرتان می‌توانید درخواست بازگردانی اثر از متروکه را دهید.

᯽ [ درخواست - انتقال و بازگردانی از متروکه | تالار ادبیات توصیفی] ᯽

𖡼 با سپاس از توجه شما 𖡼

[کادر مدیریت تالار ادبیات]​
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
صدایش را خفه کرد که مبادا فحل دیگری
دیگری آن را بشنود.
لبخندش را دار زد که مبادا بشری او را قضاوت کند.
در آخر غمگین شد، گریست، پیر شد، موهایش سفید شد
گفتند: هیچ نیست شاید عاشق کس دیگریست!

فحل: مرد
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
به دار آویخت کلماتش را،
قاتل لبخندش شد زیرا که او یک دختر بود!
موهای مشکی‌‌اش در جوانی سپید شد.
بیشتر از سن خود می‌فهمید، جان و عقلش دهه‌ها با هم فرق داشتند.
شادی‌اش مرد و گورستان آن نیز پیدا نشد!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
رژلبی قرمز بر ل*ب می‌زند، نگران قضاوت‌هایی می‌شود!
نگران فحل‌هایی می‌شود که می‌گویند آن‌ها گناهی ندارند،
اشکش‌ جاری می‌شود، می‌ترسد از آدم‌هایی که از خدا نمی‌ترسند!
می‌ترسد از همه!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
او هیچ گناهی نداشت،
تنها گناه او دختر بودن، بود!
چشم‌هایی که ندانسته او را قضاوت کردند،
لسان‌هایی که ناسزا گفتند.
کدامشان را بیخیال شود؟
برای کدام یک اشک بریزد؟
مگر می‌شود، باشی ولی از وجود سیر شوی؟
چطور می‌شود باشی ولی خسته شوی؟
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
همیشه خسته بود!
خسته بود
نه خسته از کار،
نه خسته از تلاش،
نه خسته از دویدن و نرسیدم!
او، خسته بود
از تمامی آدم‌هایی که او قضاوت کردند،
از تمامی آدم‌هایی که به او خندیدن،
از پچ‌پچ‌های یواشکی راجب خود،
از هیس‌های فراوان،
از سکوت‌های همیشه پابرجا،
خسته بود
از همه!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
او خسته بود!
آری او خسته بود!
از مردمان زنده‌کش مرده پرست
از دورویان
از پچ‌پچ یواشکی
از هیس‌های تکراری
از چشم‌های اجباری
از امید‌های تو خالی
از آرزوهای پوشالی
از خواستن و نرسیدن‌های طولانی
از همه!
او تنها خسته بود!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
او آرام‌ آرام مرد!
او را کشتن
جسمش زنده بود، اما قلبی دیگر برایش نمانده بود.
نفس می‌کشید ولی دیگر شاد نبود.
او را کشتن
با حرف‌هایشان
با ندیدن‌هایشان
با گوش‌ نکردن‌هایشان!
او را کشتن ولی برایشان مهم نبود،
دیدن که چگونه جان می‌دهد.
دیدن که دست‌هایش یخ می‌کند!
آن‌ها دیدن ولی برای هیچ‌کدام مهم نبود.
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
موهای او در جوانی سپید شد،
در آینه‌ی مشت خورده از حرف‌هایش مردم به خود نگاه انداخت.
او قاتل بود، نه قاتل جان دیگری، نه!
تنها قاتل حرف‌هایش بود.
او کلماتش را به دار آویخته بود.
مبادا چیزی بگوید که کسی ناراحت شود.
همه به فکر حال خود بودند و او به فکر حال دیگران!
او تنها می‌خواست با کسی کمی حرف بزند،
کسی را پیدا نکرد.
او می‌خواست کمی درد دل را خالی کند، اما کسی را پیدا نکرد.
حرف‌هایش را در دلش نگه داشت تا آن‌ها را با خود به گور ببرد.
 

Who has read this thread (Total: 15) View details

Top Bottom