• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

انجمن رمان نویسی بوکینو

  • حسام.ف
    مقدمه ته بعضی کوچه‌ها، یه صدایی همیشه می‌پیچه… نه صدای گلوله‌ست، نه جیغ، نه موزیک. یه صدای خفه‌ست، یه چیزی بین پُک سیگار و قورت‌دادن...
  • mahban
    *** « فراموشش کن. تموم شد. فقط یه بازی کثیفه. چیزی بیشتر از این نیست.» خاتون این جملات را مدام در ذهنش تکرار می‌کرد. مثل وردی که شاید...
  • mahban
    پاییز داشت از راه می‌رسید. هوای گیلان هنوز شرجی بود، اما نسیمی که از پنجره‌ی نیمه‌باز اتاق‌ها می‌گذشت، حس خنکی داشت. با این حال، بدن...
  • mahban
    باد از میان کوچه‌های باریک می‌گذشت، از روی سنگفرش‌های نم‌گرفته‌ی باران شب گذشته، از لابه‌لای دیوارهای خشتی که بوی خاک و رطوبت از آن‌ها...
  • mahban
    خاتون هنوز نفسش را در سینه حبس کرده‌ بود. انگار که اگر آزادش می‌کرد، چیزی را از دست می‌داد. احمد بی‌هیچ عجله‌ای، با خونسردی قدم برداشت...
  • Tifani
    *** « فراموشش کن. تموم شد. فقط یه بازی کثیفه. چیزی بیشتر از این نیست.» خاتون این جملات را مدام در ذهنش تکرار می‌کرد. مثل وردی که شاید...
  • Tifani
    پاییز داشت از راه می‌رسید. هوای گیلان هنوز شرجی بود، اما نسیمی که از پنجره‌ی نیمه‌باز اتاق‌ها می‌گذشت، حس خنکی داشت. با این حال، بدن...
  • Tifani
    باد از میان کوچه‌های باریک می‌گذشت، از روی سنگفرش‌های نم‌گرفته‌ی باران شب گذشته، از لابه‌لای دیوارهای خشتی که بوی خاک و رطوبت از آن‌ها...
  • Tifani
    خاتون هنوز نفسش را در سینه حبس کرده‌ بود. انگار که اگر آزادش می‌کرد، چیزی را از دست می‌داد. احمد بی‌هیچ عجله‌ای، با خونسردی قدم برداشت...
Top Bottom